شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

برای اصولگرایی


برای اصولگرایی

اصولگرایی و سازمان آن را چگونه می توان تقویت کرد اصولگرایی را بر کدام بنیاد باید استوار ساخت که گزند نبیند و از جمعیت به پریشانی میل نکند چگونه می توان از فرقه فرقه و حزب حزب شدن که آفت دیرین همدلی و هماهنگی بوده و «سازمان»های وحدت انسانی را گسیخته و از هم پاشانده, برحذر ماند درد و رنج و آشفتگی از کجا می آید و درمان و چاره کدام است

اصولگرایی و سازمان آن را چگونه می توان تقویت کرد؟ اصولگرایی را بر کدام بنیاد باید استوار ساخت که گزند نبیند و از جمعیت به پریشانی میل نکند؟ چگونه می توان از فرقه فرقه و حزب حزب شدن که آفت دیرین همدلی و هماهنگی بوده و «سازمان»های وحدت انسانی را گسیخته و از هم پاشانده، برحذر ماند؟ درد و رنج و آشفتگی از کجا می آید و درمان و چاره کدام است؟ راه همواری که سودمند افتد، به کدام سمت است؟ چگونه باید به چشم اندازی بلند و نگاهی نافذ که بتواند صحنه و دشمنان و دشمنی ها را رصد کند و راه عبور توام با عافیت و امنیت را بیابد، رسید و مجهز شد؟ می شود آیا عبرت گرفت و مانند بسیاری که در طول تاریخ شدند، مایه عبرت نشد؟ با کدام ابزار و تجهیزات؟ دشمن ضعیف از کجا امیدوار می شود و طمع می ورزد؟ چگونه می توان او را مایوس ساخت و به سازمانی منسجم و استوار دست یافت؟

سیاستمداران، جامعه شناسان، روانشناسان و نظریه پردازان ممکن است درباره پرسش های معطوف به «سازمان و قدرت» پاسخ های متنوعی بدهند و آسیب شناسی ها و چاره جویی های گوناگونی داشته باشند که به سیاق تجربه و تحلیل بشری، معمولا آمیخته با روال آزمون و خطاست. اما از سطح بحث و ارزیابی های رایج که فراتر رویم، به آستان دانش حکیمی می رسیم که کلامش کیمیاست و مرامش معجزه می کند. رادمردی که هر جا در طول تاریخ پیروی شد، تحلیل گران کنجکاو را مبهوت خود ساخت. همو که درباره خود فرمود «دروغ نگفتم و دروغ- از پیامبرخدا(ص)- نشنیدم. نه گمراه شدم و نه کسی به واسطه من راه را گم کرد» (نهج البلاغه، کلمه ۱۸۵). بر آستان مردی می نشینیم که بیش از هر فیلسوف تاریخی، سنت های جاری در حیات انسانی را می شناخت و امانتدارانه بازگفت. صدالبته ناگفته پیداست که این نوشتار، جرعه ای است از دریای بیکرانه دانش او. وگرنه اگر انسانی دمساز علی علیه السلام باشد و همت گمارد، لابد برای همین یک مسئله بزرگ- سازمان انسانی و دلایل کامیابی و ناکامی آن- می تواند کتابی پر و پیمان از پاسخ های کیمیاگونه حضرتش به ارمغان آرد.

بنابراین در پاسخ پرسش های پیش گفته از باب تیمّن و تبرّک به چند فراز از حکمت های بیان شده از لسان مبارک آن امیر ایمان و عدالت استناد می کنیم:

۱) دشمن ضعیف بود اما طمع کرد و چیره شد. چرا؟ امام می فرماید «مسلمانان پس از الفت، دچار تفرقه شدند و از اصل و ریشه خود پراکنده گشتند. پس بعضی از آنها- به جای ریشه- شاخه ای را گرفتند که آن شاخه به هر سو کج شد، آنها نیز به همان طرف مایل شدند اما خداوند به زودی آنان را برای روز شرّ امویان «جمع» می کند... ای مردم اگر در یاری حق فروگذار و دچار خواری نبودید و در «توهین» و خوار ساختن باطل سستی نمی کردید، آن که در رتبه شما نبود، در شما طمع نمی کرد و آن که بر شما نیرو یافت، چیره نمی شد. اما شما چون سرگردانی بنی اسرائیل سرگردان شدید.» (خطبه ۱۶۶نهج البلاغه). درگیر فروع و شاخه ها شدن و از ریشه ها و اصول بازماندن، انسان ها را بی ثبات و دچار اعوجاج و شکنندگی می کند. بنابراین حق بی یاور می ماند و باطل به جای آن که خوار و تحقیر شده باشد، مجال عرض اندام می یابد.

۲) تکبر و تعصب های ناروا، آموزه زهرآگین دشمن بزرگ انسان- شیطان- است. همو که به تعبیر امیرمؤمنان «به اصل انسان توهین کرد». تکبر و تعصب های ناحق، گسیختن حلقه بندگی خدا از گردن و رخنه انداختن در حصن امن الهی است که عقبگرد را آغاز می کند و پراکندگی را جای الفت و پیوند می نشاند:

«سپاس خدایی را که لباس عزت و کبریا پوشید و آن دو را بر خود برگزید... شیطان بر آدمی حسد برد و بر او سجده نکرد. پس بر آدم فخر فروخت و به اصل خود بر او تعصب ورزید. پس دشمن خدا، پیشوای متعصبان و مستکبران است که عصبیت و تعصب را پایه نهاد. نمی بینید خداوند او را چگونه به خاطر تکبرش، کوچک کرد و به خاطر برتری جستن شیطان، او را به زیر انداخت... پس، از آن چه خدا به شیطان کرد پند گیرید که کردار درازمدت او را باطل گرداند... بر او که سپاه خویش را علیه شما برانگیخته بخروشید و در دفع او بکوشید که به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر کرد و گوهر شما را پست تر از گوهر خود شمرد و بر نسب شما حمله آورد... پس آتش عصبیت را که در دلهاتان نهفته، خاموش سازید و کینه های جاهلیت را براندازید که این حمیت در مسلمان، از آفت ها و تحریک ها و افسون های شیطان است. تاج افتخار فروتنی بر سر نهید و گردن فرازی را زیر پا افکنید و تکبر را از گردن خود برکنید و تواضع را مرز میان خود و دشمنتان ابلیس و سپاهش بشمارید... خدا را! خدا را! بپرهیزید از بزرگی فروختن از روی حمیت و نازیدن به روش جاهلیت، که حمیت و تعصب زادگاه کینه است و جایگاه دمیدن شیطان. با آن، امت های پیشین را فریفت... پس کبر، دام بزرگ شیطان است و فریب سترگ او که مانند زهری کشنده بر دل های مردان راه یابد... اگر ناچار، تعصب ورزیدن باید، در چیزی تعصب ورزید که شاید؛ در خوی نیک و کردارهای پسندیده و کارهای نیک و بردباری هنگام خشم که بزرگواران در آنها بر یکدیگر فزونی جستند... و بپرهیزید از هر کار که پشت آنان را شکست و نیرویشان را گسست، مانند؛ کینه هم را در دل داشتن. و تخم نفاق در سینه کاشتن و از هم بریدن و دست از یاری هم کشیدن... همانا رشته اطاعت را از گردن گشودید و به داوری های دوران جاهلیت رضایت دادید و در دژ استوار خداوندی که پیرامونتان بود رخنه افکندید. خداوند سبحان بر جماعت این امت منت نهاد و به الفت آنان را با یکدیگر پیوند داد... و بدانید که شما پس از هجرت و ادب آموختن از شریعت، به خوی بادیه ای بازگشتید و پس از پیوند دوستی، حزب حزب شدید. از اسلام جز به نام آن تعلق ندارید...» (خطبه ۱۹۲نهج البلاغه)

۳) چگونه می توان رویین تن شد؟ نگاه نافذ که راه را پیدا و روشن سازد و قافله را به آسایش و سود رساند از کجا فراهم می آید؟ «همانا تقوا، امروز امان و سپر است و فردا، راهی به سوی بهشت. طریق آن روشن و رهپوی آن سودکننده است و امانت سپرده به آن محفوظ می ماند... تقوا را پوشش دل خود سازید و گناهان را با آن بزدایید و بیماری ها را با آن درمان سازید... عبرت گیرید از آن کس که تقوا را تباه کرد و مباد که آن کس که گردن در حلقه تقوا دارد، از شما عبرت گیرد! آن را مصون دارید و با آن مصون بمانید... کسی را که تقوا بلندمرتبه ساخته، پایین نیارید و آن را که دنیا بالا برده، بالا نبرید... بدانید که دنیا چون عجوزه ای فریبکار و ستیزنده است.» (خطبه ۱۹۱نهج البلاغه)

چه تصاویر باشکوه و نافذی ساخته امیرمؤمنان از تقوا! «تقوای الهی درمان دل بیمار، بینایی قلب های نابینا، شفای جسم بیمار و صلاح و سامان سینه فساد گرفته شماست... پس اطاعت خدارا پوشش جان کنید و در ورای شعار، داخل جان شما شود.» (خطبه ۱۹۸) و «همانا خداوند سبحان، ذکر را جلای دل ها قرار داد تا پس از سنگینی و ناشنوایی، با آن شنوا شوند و از آن پس که پوشیده شده و نابینایند، ببینند.» (خطبه ۲۲۲) و «همانا پرهیزگاری کلید درستی کار و اندوخته روز بازگشت است. موجب رهایی از هر اسارت و بندگی، و نجات از هر هلاکتی است. بها ینجح الطالب و ینجو الهارب. با تقوا، هر جوینده ای به مطلوب خود می رسد و هر گریزنده ای نجات می یابد و خواسته ها و آرزوها دست یافتنی می شود. پس بکوشید حال که عمل بالا می رود و توبه سودمند است و دعا شنیده می شود و آرامش برقرار است و قلم ها به کار.» (خطبه ۰۳۲)

این به اجمال، اصولگرایی به روایت سیدالاوصیا، ابوتراب علی است. بر چنین بنیانی می توان بنایی ساخت استوار، همچنان که هنگام بیعت مردم مدینه، به آنها گفت «آنچه می گویم برعهده خویش می دانم و آن را ضامنم... بدانید که خطاها چون اسب های بدرفتارند که خطاکاران بر آنها سوار، عنان گشوده می تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند. و بدانید تقوا مرکبی را ماند رام، سواران بر آن، عنان به دست و آرام. می راند تا سوار خود را به بهشت درآرد... آن که بهشت و دوزخ را پیش روی خود بیند، مشغول باشد و آسوده ننشیند... در نادانی مرد همین بس که قدر و قیمت خویش نشناسد. بنیادی را که بر پرهیزگاری استوار است، چیزی نلرزاند، و کشتزاری که آب تقوا خورد، تشنه نماند.» (خطبه ۶۱نهج البلاغه)

محمد ایمانی