جمعه, ۱ فروردین, ۱۴۰۴ / 21 March, 2025
مجله ویستا

سومین ترجمه به مثابه پیشرفت تازه


سومین ترجمه به مثابه پیشرفت تازه

نگاهی به سومین ترجمه فارسی از «وجود و زمان» هایدگر

بعد از دو ترجمه آقایان محمود نوالی و سیاوش جمادی از یکی از بزرگ‌ترین و ماندگارترین آثار فلسفی قرن بیستم و نیز تاریخ فلسفه دوره جدید و معاصر، یعنی «وجود و زمان» ‌هایدگر، سومین تجربه ترجمه فارسی آن نیز که حاصل زحمات دکتر عبدالکریم رشیدیان است، منتشر شد و به بوته تجربه ما ایرانیان درآمد. حال سوالی که فراروی اینجانب نهاده شده، این است: آیا این ترجمه، لااقل برای چند دهه، نیاز فارسی‌زبانان مشتاق یا کنجکاو فهم تفکر‌ هایدگر و ضرورت مواجهه مستقیم با بصیرت‌های اصیل مطروحه در خود کتاب «وجود و زمان» را مرتفع خواهد ساخت؟

بی‌تردید ترجمه دوم کتاب «وجود و زمان» به زبان فارسی، یعنی ترجمه آقای سیاوش جمادی، در قیاس با تجربه نخستین ترجمه این اثر، یعنی ترجمه آقای نوالی، باید به منزله گامی به جلو تلقی شود. به همین ترتیب تجربه ترجمه سوم از کتاب «وجود و زمان» به زبان فارسی توسط آقای دکتر رشیدیان را در قیاس با تجربه پیشین آن توسط آقای جمادی، می‌توان به مثابه پیشرفتی تازه و نیل به موفقیتی بیشتر در نظر گرفت به‌خصوص که دکتر رشیدیان خود نیز صادقانه به بهره‌گیری فراوان از ترجمه آقای جمادی اذعان داشته است.

(نک: مقدمه مترجم، صص ۱۲ و ۱۵) لیکن صرف‌نظر از مقایسه تجربه‌های گوناگون ما فارسی‌زبانان از ترجمه اثری چون «وجود و زمان» با یکدیگر،‌ و به‌رغم همه نقاط قوت و میزان موفقیت ترجمه دکتر رشیدیان در قیاس با دو ترجمه پیشین، کماکان این پرسش وجود دارد که آیا سومین ترجمه این اثر توانسته است در حد قابل قبولی به خود متن مورد ترجمه وفادار مانده و خواننده را در مسیر تفکر ‌هایدگر قرار دهد تا آنجا که خواننده وزیده شدن نسیم تفکر این متفکر بزرگ دوره معاصر را بر پوست ذهن و اندیشه خویش احساس کند؟ همه کسانی که تجربه ترجمه یک اثر بزرگ و کلاسیک فلسفی را به جان آزموده‌اند، به ‌خوبی به صعوبت و خطرات این تجربه وقوف داشته، به‌خوبی آگاهند که در مسند قضاوت نشستن و درباره ترجمه اثر دشواری چون «وجود و زمان» اظهارنظر صادقانه، علمی و بی‌پیرایه کردن تا چه حد دشوار است؛ و همواره این دغدغه علمی و اخلاقی، به‌خصوص در این روزگار نقدهای تهی و بی‌محابا، وجود دارد که مبادا نقد ناقد تلاش‌ها، زحمات و موفقیت‌های به‌دست‌آمده توسط مترجم محترم را به سهولت نادیده گرفته، آنها را قربانی مواجهه سلایق با گرایشات روانشناختی خویش سازد.

در فرصت بسیار اندکی که در اختیار بنده قرار داده شد تا چند سطری درباره این ترجمه، که می‌تواند یکی از رویدادهای بزرگ فرهنگی در کشور ما تلقی شود، بنویسم متاسفانه نتوانستم همه متن را به‌طور کامل مطالعه کنم. لیکن به همان چند ده صفحه‌ای نیز که از متن ترجمه مطالعه و خط به خط با ترجمه انگلیسی اثر توسط جان مک‌کواری و ادوارد رابینسون مطابقت دادم، به‌رغم برخی از لغزش‌ها، به‌خوبی تلاش‌ها و زحمات بی‌شائبه مترجم محترم، جناب دکتر رشیدیان، از لابه‌لای همه خطوط متن ترجمه هویدا بود. لیکن از همان آغاز مواجهه با متن ترجمه دکتر رشیدیان، درست همچون مواجهه با دو ترجمه پیشین فارسی از کتاب «وجود و زمان»، دل‌نگرانی داشتم که نخستین عبارات مترجم محترم در ترجمه سوم نیز بر این دل‌نگرانی مُهر صحه گذاشت. این دل‌نگرانی عبارت از این بود: ترجمه به طور کلی، و ترجمه آثار فلسفی به طور خاص، و ترجمه آثار متفکری چون ‌هایدگر به طور اخص، امری صرفاً فنی و تکنیکی نیست.

دکتر رشیدیان در نخستین عبارات و حتی در نخستین واژگان به‌کار برده در مقدمه خویش، در همان آغاز کتاب، لیکن از زبان‌ هایدگر، از تعابیری چون «بی‌لطافتی و نازیبایی کلام»، «فقدان واژگان و دستور زبان مناسب»، «قیاس‌ناپذیری و بی‌همتایی زبان» و «ناسفتگی بیان» در بحث از وجود موجودات سخن می‌گوید. مترجم محترم به این کلمات و تعابیر ‌هایدگر به منزله مقدمه‌ای برای متن ترجمه اثر استشهاد می‌کند. (نک: مقدمه مترجم، ص ۱۲) در صفحه بعدی مقدمه، مترجم مجدداً از «کلاژهای کلامی بی‌پایان‌ هایدگر» و «سرسام‌آور» بودن این کلاژهای کلامی، «ساخت مکانیکی زبان» ‌هایدگر، «اتصالات خشک اثر» و «طنین خشک تصادم قطعات مذکور» سخن می‌گوید و معتقد است که مترجم به‌هیچ‌وجه نباید ادبیاتی ناجور و ناهماهنگ با متن را بر متن تحمیل کرده یا «ماله‌ای ادبی» بر «اتصالات خشک اثر» بکشد (نک: مقدمه مترجم، ص ۱۲) و سپس دکتر رشیدیان اضافه می‌کند که مترجم باید «واقعیت‌های بی‌لطافتی، نازیبایی و ناسفتگی را که‌ هایدگر خود بر آنها تصریح می‌کند به عنوان یکی از عناصر حفظ سبک در ترجمه در نظر داشته باشد». (مقدمه مترجم، ص ۱۲) کاربرد این تعابیر ‌هایدگر درباره زبانش توسط مترجم محترم دقیقاً موید همان احساس ‌دل‌نگرانی‌ای بود که در آغاز مواجهه با متن ترجمه پیشاپیش در دل خویش داشتم و از سوی دیگر دقیقاً همان محل نزاع و چالش اینجانب با مترجمان و اساتید بزرگواری چون دکتر رشیدیان است.به بیان ساده‌تر، همه مترجمان فارسی آثار ‌هایدگر، همچون بسیاری دیگر از مترجمان، کلمه حقی دارند که از آن معنای باطلی مراد می‌کنند.

این کلمه حق عبارت از این است: «هایدگر متفکری است که تفکر و زبان ارائه این تفکر نامتداول و دشوار است.» لیکن نتیجه باطلی که از این مقدمه درست گرفته می‌شود این است: «خشکی، نازیبایی، ابهام و مغلق بودن عبارات ترجمه نتیجه خود زبان نامتداول تفکر ‌هایدگر است.» اما چالش بنده در این است که بین این مقدمه و این نتیجه رابطه ضروری و منطقی وجود ندارد.

به بیان ساده‌تر ‌هایدگر متفکری است که سراسر تاریخ متافیزیک و همه مراحل ظهور و بسط و همه ادوار و مراحل تاریخی گوناگون آن را در کلیت و تمامیتش مورد تامل قرار داده و درصدد است تا راه برون‌شدی از سیطره سنت تفکر متافیزیکی پیدا کند. تفکر وی خواهان نیل به نحوه تفکری غیرمتافیزیکی است که می‌کوشد برای ارتباط برقرار کردن با این سنت و نیز با مخاطب خو کرده با این سنت به ناچار از زبان متافیزیک برای ترجمه اندیشه‌ای که اساساً غیرقابل ترجمه‌ به زبان متافیزیک است، بهره جوید.

هایدگر در مقدمه چاپ‌ دوم کتاب «کانت و مساله مابعدالطبیعه» صراحتاً اظهار می‌دارد که تفسیر وی از کانت خشونت‌آمیز به نظر رسیده، و بهانه‌های بسیار خوبی ‌در اختیار نقادان وی قرار می‌دهد. اما هیچ‌کس حق ندارد صرفاً با استناد به این عبارات ارزش و اعتبار تفسیر‌ هایدگر از کانت را به سخره گیرد و بگوید که خود وی به بی‌اعتباری تفسیرش از کانت اعتراف کرده است. ‌هایدگر اظهار می‌کند که هر گونه تفکری در باب وجود از قصور و نقصانی ذاتی در رنج است. اما هیچ‌کس حق ندارد نتیجه بگیرد که ‌هایدگر خود به نقصان و قصور تفکر خویش معترف است.

آری! ‌هایدگر خود به «بی‌لطافتی و نازیبایی کلام»، «فقدان واژگان و دستور زبان مناسب»، «قیاس‌ناپذیری و بی‌همتایی زبان» و «ناسفتگی بیان» در بحث خویش از وجود موجودات سخن می‌گوید. اما ما نباید آن را صرفاً به منزله نقصانی در زبان یا تفکر وی تلقی کنیم. بسیاری به دشواری و صعوبت و نامتداول و نامانوس بودن زبان ‌هایدگر اذعان داشته و دارند، لیکن این دشواری و نامتداول بودن زبان‌ هایدگر و چرایی آن کمتر محل تامل و امعان نظر قرار گرفته است.

مترجمان فارسی کتاب «وجود و زمان» نیز همچون بسیاری از منتقدان ‌هایدگر، کمتر به این نکته توجه داشته‌اند که دشواری زبان‌ هایدگر نه به منزله نشانه‌ای از قصور و نقصان زبان و تفکر وی بلکه به سبب نفس واقعیتی است که ‌هایدگر می‌کوشد ما را به تفکر درباره آن فراخواند.لذا به‌هیچ‌وجه نمی‌توان و نباید دشواری زبان خاص تفکر‌ هایدگر را‌- که علی‌الاصول دشواری هر گونه تفکری است که بکوشد اندیشه غیرمتافیزیکی را با زبان ذاتاً متافیزیکی بیان کند- توجیه نارسایی متن ترجمه آثار وی قرار داد. لذا درست است که زبان تفکر ‌هایدگر دشوار است، اما به همان‌اندازه تامل‌برانگیز، شورانگیز و تکان‌دهنده است. خوانندگانی که مواجهه مستقیم با متن اصیل هر فیلسوف و متفکر بزرگی، از جمله ‌هایدگر، را تجربه کرده‌اند به‌خوبی این اصل را تایید می‌کنند که «اساساً هر متن اصیل فلسفی شورانگیز و تکان‌دهنده است».

خواننده علاقه‌مند و مشتاقی که خواهان مطالعه متن اصیل فلسفی از یک فیلسوف اصیل بوده، می‌کوشد در مسیر وزش نسیم تفکر فیلسوف قرار ‌گیرد و لذا می‌کوشد گام به گام فیلسوف یا متفکر مورد نظر، مسیر تفکر او را طی طریق کند، تند شدن ضربان قلب، حبس شدن نفس در سینه و شتاب گرفتن جریان گردش خون در رگ‌هایش را احساس می‌کند.

اما متاسفانه در بسیاری از ترجمه‌های فارسی از متون اصیل فلسفی این شورانگیزی و تکان‌دهندگی متن به خواننده منتقل نمی‌شود. بنده به ضرس قاطع می‌توانم بگویم ترجمه فارسی «نقد عقل محض» کانت توسط دکتر ادیب سلطانی به‌هیچ‌وجه شورانگیزی متن اصلی را به خواننده انتقال نمی‌دهد؛ احساسی که فرد در خوانش متن اصلی این کتاب یا ترجمه شایسته‌ای از آن فرضاً به زبان انگلیسی یا فرانسه آن را تجربه می‌کند. باید بپذیریم که زبان کانت و هگل دشوار است، اما این امر به‌هیچ‌وجه از تامل‌برانگیزی، شورانگیزی و تکان‌دهندگی متون حاصل از اندیشه آنان نمی‌کاهد. دشواری زبان برخی از فیلسوفان به هیچ‌وجه نمی‌تواند توجیه مناسبی برای ناتوانی مترجم در انتقال این شور فلسفی از متن اصلی به متن ترجمه باشد.

هر کس که تجربه ترجمه متنی فلسفی را آزموده است، به ‌خوبی «فشار و تحکم زبان» را به جان آزموده است و کاملاً از دشواری و صعوبت امر ترجمه متون فلسفی آگاه است. اما ترجمه آثار فلسفی، به خصوص آثار متفکر نامتداولی چون‌ هایدگر و متن دوران‌سازی چون «وجود و زمان»، امری صرفاً فنی و تکنیکی نبوده، مترجم به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند و نباید در امر ترجمه عاملی خنثی و بی‌طرف باشد، و این دقیقاً همان امری است که در هر سه مترجم فارسی کتاب «وجود و زمان» دیده می‌شود. بی‌تردید تکیه و دفاع از این خنثی و بی‌طرف بودن مترجمان فارسی در ترجمه کتابی چون «وجود و زمان» حاصل موضعی عکس‌العملی نسبت به تفسیرهای دینی و معنوی متفکری چون فردید از تفکر‌ هایدگر است که آقای جمادی در مقدمه ترجمه خویش از کتاب «وجود و زمان» از این‌گونه تفسیرها به «قیل و قال ‌‌هایدگرشناسان و، از آن مصیبت‌بارتر،... کنش ایدئولوژیک و وحشیانه فرقه‌سازانی که بویی از تفکر و فلسفه نبرده‌اند» تعبیر کرده‌ و دکتر رشیدیان نیز بر همین سیاق این گونه خوانش‌های دینی و معنوی از متون‌ هایدگر را تحمیل ادبیاتی ناجور و ناهماهنگ با متن بر متن دانسته و از آن به «ماله‌ای ادبی» بر «اتصالات خشک اثر» تعبیر می‌کند. (نک: مقدمه مترجم، ص ۱۲) اینجانب بی‌آنکه خواهان دفاعی مطلق و همه‌جانبه از خوانش متفکری چون فردید و تحمیل ادبیاتی تئولوژیک به زبان پدیدارشناسانه ‌هایدگر باشم، نمی‌توانم از بیان این امر خودداری ورزم که مترجم خنثی و بی‌طرف به‌هیچ‌وجه نمی‌تواند انتقال‌دهنده تفکر متفکری چون ‌هایدگر به خوانندگان متن ترجمه باشد.

مترجم هر متن اصیل فلسفی، از جمله آثار‌ هایدگر، باید خود با متفکر طی طریق کرده، خود در مسیر تفکر متن قرار گیرد و آنگاه با تمام وجود و به نحوی شورمندانه بکوشد با برطرف کردن هر گونه مانع، خواننده را در مسیر تفکر متفکر قرار دهد. لذا ترجمه یک اثر اصیل فلسفی بیش از یک تلاش فنی و تکنیکی، نوعی تلاش و صیرورت فلسفی است و بدون این تلاش و صیرورت درونی و فلسفی به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به یافتن زبان شایسته‌ای برای ترجمه یک متن اصیل فلسفی و انتقال شورمندی و تکان‌دهندگی آن، نائل آمد؛ و این قصور اساسی دقیقاً همان امری است که در ترجمه فارسی دکتر رشیدیان از کتاب «وجود و زمان» دیده می‌شود.

به اعتقاد اینجانب، وقتی مترجم محترم در مقدمه خود از «کلاژهای کلامی بی‌پایان‌ هایدگر» و «سرسام‌آور» بودن این کلاژهای کلامی، «ساخت مکانیکی زبان»‌ هایدگر، «اتصالات خشک اثر» و «طنین خشک تصادم قطعات مذکور» سخن می‌گوید و معتقد است که مترجم به‌هیچ‌وجه نباید «ماله‌ای ادبی» بر «اتصالات خشک اثر» بکشد (نک: مقدمه مترجم، ص ۱۲) و به این ترتیب مترجم باید «واقعیت‌های بی‌لطافتی، نازیبایی و ناسفتگی را که ‌هایدگر خود بر آنها تصریح می‌کند به عنوان یکی از عناصر حفظ سبک در ترجمه در نظر داشته باشد»، در واقع خود وی، به نحوی غیرمستقیم و با زبان بی‌زبانی به عدم موفقیت خویش در انتقال «حال تفکر‌ هایدگر» و متوقف شدن در سطح قیل و قال اصطلاحات و واژگان متن اثر معترف بوده است.

به گمان بنده، متن ترجمه فارسی ایشان تنها برای کسانی قابل استفاده است که پیشاپیش با تفکر‌ هایدگر آشنایند و برای خواننده‌ای که خواهان است از طریق این ترجمه برای نخستین‌ بار با ‌هایدگر آشنا شود، این ترجمه نیز کمک شایانی به وی نمی‌کند. اما با همه این اوصاف، تلاش‌های دکتر رشیدیان مبنی بر وفاداری به خطوط سیاه متن را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان نادیده گرفت، هر چند خطوط سفید متن «وجود و زمان»، یعنی همان شور و هیجان و تکان‌دهندگی مستتر در اثر، کماکان ترجمه‌ناشده باقی مانده است.

بیژن عبدالکریمی