چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
زنـدگـی مـیکـنـیـم یـا بـازی؟!
۴ سکانس از یک فیلم
۱) آقایی که پایین پله ایستاده، فریاد میزند: «نه، نشد. خراب شد. یک بار دیگه از پلهها بیاین پایین.» و دوباره برای چندمینبار، زائو، بچه و تعداد بیشماری خانمهای میانسال که آنها را احاطه کردهاند، از پلههای بیمارستان پایین میآیند.
زائو که خانم جوان و رنگپریدهای است، در حالی که نوزاد پیچیده در پتو را در بغل دارد، درست پلهها را نمیبیند و اگر خانمی که کنارش ایستاده، کنترلش نکند، هر دو (او و بچه) تمام پلهها را یکی خواهند کرد. آشکارا خسته است اما هنوز فیلم به خوبی اجرا نشده. گناه ۲ تا از تکرارها هم به گردن خود اوست؛ بنابراین اعتراضی نمیکند. دفعه اول احساس کرد موهایش خیلی آشفته بودهاند اما دفعه دوم، علت خاصی برای تکرار وجود نداشت.
«عالی شد. حرف نداره. آقا، در ماشین را باز کن تا بشنینند. بیایید جلو از صورت بچه هم بگیرید.» مرد دوربینبهدست، دوربین را تا توی ماشین و نزدیک صورت بچه جلو میبرد و بلند میگوید: «عالی شد، تمام!»
حالا راهبندان خیابان باز میشود و ماشینها همه به حرکت درمیآیند.
۲) آقایی که پایین پلهها ایستاده، بلند فریاد میزند: «نه، نشد. عروس و داماد یه دفعه دیگه از پلهها بیان پایین.» و بعد با لحن دیگری فریاد میزند: «آقا، خواهش میکنم از اون طرف تشریف ببرین. میبینین که داریم فیلم میگیریم.»
عروس و داماد با لباسهای شیک و غیرمعمولشان برای چندمین بار از پلههای بیمارستان پایین میآیند. خیلی خسته نیستند و میخندند. تمام تکرارها به خواست خودشان بوده است. بار اول عروس فکر کرد بد افتاده، بار دوم فکر کرد داماد اخم کرده، بار سوم داماد فکر کرد عروس عقبتر و یک پله بالاتر بوده و خیلی بلندتر افتاده، بار چهارم داماد فکر کرد عروس جلوی او راه میرود و...
مردی که پایین پلهها ایستاده فریاد میزند: «کات. خودشه. عالی شد. بهتر از این نمیشه. روز آزمایش هم خیلی مهمه. اصلا اگر آزمایش درست درنیاد که عروسی سر نمیگیره.»
حالا راهبندان باز میشود و همه ماشینها راه خودشان را میروند.
۳) آقایی که پایین پلهها ایستاده، فریاد میزند: «نه، نشد. یه دفعه دیگه بیاین.» جماعتی که جنازه را روی دوش گرفتهاند یک قدم به عقب میروند. آنکه ته جنازه را گرفته، سکندری میخورد اما نمیافتد. زیر لب چیز نامفهومی میگوید. صحنه فقط همین یک بار تکرار میشود. آقایی که پایین پلهها ایستاده، خیلی راضی نیست اما جنازه را نمیشود زیاد در جا نگه داشت. سر در گوش کمرامن (camera man) میکند و میگوید: «تکتک آدمها را بگیر. صورتهاشون را بگیر. باید معلوم بشه چه کسایی برای مراسم حاجآقا اومدن.»
جماعت از پلههای بیمارستان پایین میآیند. مرد پایین پله ادامه میدهد: «حالا بذار جلوتر برن. از عقب بگیر. عالی شد، حرف نداره.»
۴) باید پذیرفت که مدرنیته، امکانات جدید و وسوسهانگیزی برای زندگی بهتر و لذتبخشتر فراهم آورده و امکاناتی که در گذشتههای نهچندان دور تنها در اختیار عدهای خاص بود، حالا در اختیار همه است. از یک سو میتوان با ثبت دیجیتال لحظهها، زندگی را تکثیر کرد یا دقایقی جلوی دوربین ستارهای بود؛ گیرم برای فیلم خود! یا تنها یک شب، ولو به افتخار خود، شهزادهای اسپانیایی یا کنتسی از موناکو شد یا حتی بر لیموزینی نشست و بر فرش قرمز پا گذاشت. اینها را نه میتوان منع کرد و نه حتی ندیده گرفت. تنها سوال من این است که آیا میتوانیم در زندگی واقعی هم به همان خوبی که در بازی مینماییم، باشیم؟ آیا بازی به رقابت با زندگی ما برنخاسته است؟ آیا ما داریم زندگی میکنیم یا میکوشیم زندگی کردن را بازی کنیم؟
دکتر بابک زمانی
متخصص مغز و اعصاب
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست