یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
بازگشت گوشه های احساسی موسیقی فولکلور گیلان
بازگشت گوشه های احساسی موسیقی فولکلور گیلان
« شروع میشه
اولش یه زمزمه
دارن کار می کنن
شخم، نشاء، درو
برنج، چای، بادام
آره اولش زمزمه ی ِ یه روح جمعی داره می خونه، در زبان یه کشاورز، یه دامدارقشنگ نمی خونه، به دل نمیشینه، کم کم کمرنگ میشه، انگار کسی حتی یک کلمه هم نخونده. دوباره شروع می شه، در زبان یک کشاورز دیگه...نه، این دیگه قشنگه، زمزمه بالا می گیره، حالا همه دارن می خونن، از کاشت و داشت و برداشت می گن، از ماهیگیری، از عشق به معشوقه ای در پیراهن رنگارنگ و معصومانه ی خیال؛ این کار جووناست، مسن تر ها هم باهاشون دم می گیرن، شاید بشه پروازی به جوونی ها، به اون دور دورا. حالا نوبت مسن هاست، اونا از گذشته می گن، از غم و شادی، از تجربه، از نبرد و ایستادگی برای به دست آوردن اون چیزی که حقشون بوده. توی این همه آواز، توی این همه ترانه، همه شون زیبا، چون همه دارن زمزمه می کنن، چون همه قبولش دارن.»
این طوریه که یه گوشه شکل می گیره ، در واقع اینطوریه که یه گوشه فولکلور شکل می گیره ، قاعده داره، قانون داره، ولی هیچ کی نمی دونه، شاید هم بدونه ولی ازش با خبر نیست، فقط باید به دل همه بشینه، یه قاعده پنهان. اینطوریه که یه گوشه، نسل به نسل، سینه به سینه جلو می ره و توی حافظه شون به یادگار می مونه.حالا یکی از راه می رسه، نت بلده، تخصصش موسیقیه، گوش می ده، بر می داره همه رو می نویسه. خوبه، اگه یه روز اتفاقی بیفته و همه برن، این می مونه، این یادگاری می مونه ولی حیف که احساس رو نمیشه نوشت، نمیشه ظرافت های گوشه ها رو نوشت. این طور میشه که این دوتا یعنی تخصص و سنت از هم فاصله می گیرن. اونی که تخصص داره با تمام احساسی هم که داره چون تو روستا زندگی نکرده، چون با اونا کار نکرده، با اونا آواز نخونده، طبیعت و همه ی خوبی ها، بدی ها، ظرافت ها و تندی هاشو درک نکرده، هیچ وقت به پای احساس کسی که مثه یه روستایی همه ی این ها رو از نزدیک حس کرده نمی رسه. اون راه خودشو می ره، بدون احساس واقعی اجرا می کنه، این جا میشه که دنباله رو هاش اونقدر با احساس نمی شنون پس دیگه دوسشون ندارن و کم کم فراموشش می کنن . روستایی هایی که فقط با احساس بدون تخصص این راهو ادامه می دن حالا دیگه خیلی دور شدن از کسایی که تو شهر این نغمه ها رو اجرا می کنن، وقتی که نسل های بعدی روستایی ها از روستا می رن، دیگه کسی نمی مونه اونو تو روستا ادامه بده، خیلی کمن، اونایی که الان موقع کار "غم انگیز"* می خونن، "دیلمان"* می خونن، "گیلکی"* می خونن. حالا منی که الان بعد از این همه سال می خوام یه گوشه ای، یه نغمه ای، یه آوازی بخونم، از موسیقی فولکلور ام با ترس و لرز می خونم، چون نمی دونم دقیقن به روش جدا شده ی شهریش می خونم یا به شیوه ی پر احساس روستایی. شاید با هر دوتا، مخلوطی از این دو روش و شاید هم خیلی خیلی دور تر از این دو. ولی هر چی که هست، یکی باید دوباره بره، یکی که تخصصش موسیقیه،بره و روستایی شه شاید هم باید یکی از روستا که این نغمه ها تو ذهنش جاودانه شده، بره و موسیقی و تخصصش رو یاد بگیره شاید راهی برای ثبت دقیقشون پیدا کنه که دیگه این دو تا اینقدر از هم جدا نشن. شاید هم یکی کم باشه.
طه اخوان کاظم زاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست