چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

زندگی در حجم نمک‌ها


زندگی در حجم نمک‌ها

رضا کرمی، شاعر جوان خوزستانی این روزها دومین مجموعه شعرش را با نام «ذهنی پر از سوار» در دست انتشار دارد که ۴۸ غزل را دربرمی‌گیرد. مهم‌ترین دغدغه کرمی در غزل‌هایش مضمون‌پردازی …

رضا کرمی، شاعر جوان خوزستانی این روزها دومین مجموعه شعرش را با نام «ذهنی پر از سوار» در دست انتشار دارد که ۴۸ غزل را دربرمی‌گیرد. مهم‌ترین دغدغه کرمی در غزل‌هایش مضمون‌پردازی و نگاه خردورزانه به جهان پیرامون است که به کشف و شهودهای معنایی در شعر می‌انجامد.

زبان ساده و صمیمی و پرهیز از اطناب و زیاده‌گویی یکی دیگر از ویژگی‌های شعر کرمی است که باعث می‌شود نگاه مضمون محور او با آمیخته شدنش به عنصر عاطفه ارتباط صمیمانه‌ای با مخاطب برقرار کند.

اگر شعرهایی را که شاعر در آن در نقش راوی ظاهر می‌شود کنار بگذاریم اکثر شعرهای کرمی چندان از نظر طولی و ساختار عمودی شعر منسجم نیستند و بیشتر نگاه نئوکلاسیک و تغزلی او به غزل‌هایی بیت محور منجر می‌شود.

ماهی سرخ

تُنگم و در ذهن من دریا کشیدن مشکل است

این همه آغوش را تنها کشیدن مشکل است

راهی از این موج تا آن موج ای تقدیر نیست

پای دل را تا لب دریا کشیدن مشکل است

ناخدایی خسته در تسخیر بادم نازنین

کشتی آغوش را اینجا کشیدن مشکل است

صخره‌ای هستم که سیلی می‌خورم از دست موج

راست گفتی: دست دریا را کشیدن مشکل است

کاش عمری دل نمی‌بستم به دخترهای آب

طعمه را از کام ماهی‌ها کشیدن مشکل است

ماهی سرخ مرا در خواب یک ماهی ربود

گفت ماهی: رنج ماهی را کشیدن مشکل است

غریبی

ماه، ماهی، برکه.... در دامان شک‌ها زندگی کردم

سال‌ها در آرزوی شاپرک‌ها زندگی کردم

چشم تا وا کردم از قله به قعر دره افتادم

کودکی بودم که با کوه مَحَک‌ها زندگی کردم

نازنینا زخم چیزی جز غریبی نیست در دنیا

سال‌ها دور از تو با حجم نمک‌ها زندگی کردم

داغ لب را بر لبان تشنه‌ام مگذار و باور کن

کوزه‌ای هستم که با خیل تَرَک‌ها زندگی کردم

خواب دیدم خنجرم را گیسوانت تاب می‌دادند

آه... عمری در غلاف آدمک‌ها زندگی کردم

سر به روی شانه‌های خسته‌ام بگذار و پیدا کن

من چرا یک عمر را با نی‌لبک‌ها زندگی کردم

جاده

دل بسته‌ام به جاده دوری که داشتم

از من گریخته است عبوری که داشتم

ای کوچه‌های هرزه کجا ختم می‌شوید؟

پیدا نمی‌کنید حضوری که داشتم

تنهـاتر از همیـشه در آغـوش بادها

خاموش گشت آتش طوری که داشتم

از تـرس چـاه‌های بلاخـیز شسته‌ام

دسـت از بـرادران غـیوری که داشتم

داودهـای شعـر مـن از داغ پُـر شوید

اینهـا نمی‌شـوند زبــوری که داشتم

بـر برگ‌های زرد تغـزّل نـوشته‌ام

با من چه کرد سنگ صبوری که داشتم

نقشه

معمار بهتر نیست این نقشه رها باشد

جای تنفّس روی این دیوارها باشد

از خشکی این حدّ فاصل‌ها کمی کم کن‌

می‌خواهم اینجا یک کمی هم انحنا باشد

یک پنجره اینجا و یک گلخانه هم آنجا

اینها که گفتم می‌تواند جابه‌جا باشد

سعی تو این باشد که دیوار حیاط ما

پایین‌تر از آیینه خورشیدها باشد

عیبی ندارد، آن ستون را از وسط بردار

تا دست ما در موقع تغییر، وا باشد

اصلا تمام تیغه‌ها را از میان بردار

یعنی نمی‌خواهم کسی از ما جدا باشد

سقف اتاق بچه را با ماه آذین کن‌

می‌خواهم آنجا نردبان خواب‌ها باشد

رنگی که می‌سازی‌، خمیرش را بده دریا

تا روح اهل خانه در موجش رها باشد

گل‌های لادن را ببر بالاترین جاها

صد بار گفتم جای گلدان‌ها کجا باشد