چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

نظریه تعادل, تهاجم ـ دفاع بررسی موردی سیاست های محمدرضا شاه و پیامدهای آن


نظریه تعادل, تهاجم ـ دفاع بررسی موردی سیاست های محمدرضا شاه و پیامدهای آن

نظریه تهاجم ـ دفاع از سوی واقع گرایان تدافعی در پاسخ به سؤال همیشگی اینکه چه چیز موجب بروز جنگ می شود ارایه شده است

در این مقاله ابتدا به صورت مختصر جایگاه نظریه تهاجم دفاع را در میان نظریات مختلف مکتب رئالیستی تبیین نموده ایم و مشخص ساخته ایم که این نظریه در زیر شاخه رویکرد تدافعی از نظرات واقع گرا قرار گرفته است .

● چکیده:

در این مقاله ابتدا به صورت مختصر جایگاه نظریه تهاجم دفاع را در میان نظریات مختلف مکتب رئالیستی تبیین نموده ایم و مشخص ساخته ایم که این نظریه در زیر شاخه رویکرد تدافعی از نظرات واقع گرا قرار گرفته است .در ادامه پس از توضیح اصول مورد توجه نظریه تهاجم‌ـ‌دفاع، سعی شده است از نگاه سنتی در این نظریه تنها به توضیح فناوری ورابطه آن با رویکرد تهاجمی یا تدافعی کشورها می پردازد فراتر رفته و متغیرهایی از قبیل نقش رژیم های مدرن، جغرافیا، و نظامهای امنیتی را نیز، در تحلیل مورد استفاده قرار دهیم. سپس یک سری عوامل تحت عنوان «عوامل ده گانه» به عنوان نشانه ای قابل توجه در رفتار کشورها برای پیش بینی و تحلیل رویکرد آنها معرفی شده است و مشخص شده که تصاعد گام به گام این عوامل به معنای نزدیک شدن به شرایط جنگ و نا امنی است. در نهایت پس از بیان نقاط ضعف و قوت این نظریه، به تبیین رفتارهای سیاسی و نظامی محمدرضا پهلوی پرداخته شده است و عوامل ده گانه را در دوران حکومت پهلوی دوم مورد شناسایی قرار داده است.

۱) چارچوب نظری

نظریه تهاجم ـ دفاع از سوی واقع‌گرایان تدافعی در پاسخ به سؤال همیشگی اینکه چه چیز موجب بروز جنگ می‌شود ارایه شده است. نقطه نظرات رئالیست‌ها در خصوص احتمال وقوع جنگ را می‌توان در سه مجموعه اصلی رویکرد تهاجمی، رویکرد تدافعی و رویکرد انگیزشی بررسی نمود (عبدالله خانی، ۱۳۸۳، ص۸۹). در رویکرد تهاجمی احتمال وقوع جنگ همواره وجود دارد و تنها قدرت است که می‌تواند از خطر افزایش احتمال وقوع جنگ توسط حریف جلوگیری نماید یا در صورت وقوع، مانع شکست در جنگ شود.

این دسته از واقع‌گرایان آنارشی و ناامنی را وضعیت غالب می‌دانند که دولت‌ها را وادار به کسب قدرت نسبی می‌نماید. لذا چون کسب قدرت توسط یک دولت به معنای از دست رفتن قدرت توسط دولت دیگر است لذا دولت‌ها درگیر بازی با حاصل جمع صفر می‌شوند. ویژگی دائمی نظام بین‌الملل بی‌اعتمادی است که به دو دسته بی‌اعتمادی به انگیزه‌های فعلی بازیگران و در صورت تحقق این اعتماد، بی‌اعتمادی نسبت به ثبات آن انگیزه‌ها در آینده قابل تقسیم است. از سوی دیگر مسأله تقلب و دولت‌های طمع‌کار که برای ثروت، جاه‌طلبی و امیال شخصی روابط خود را تنظیم می‌کنند پدیده‌ای مستمر در نظام آنارشی است. همچنین دولت‌ها سود نسبی را به سود مطلق ترجیح می‌دهند. نمونه آن مثال شکار گوزن است که در آن تعدادی شیر برای شکار یک گوزن متحد می‌شوند، ولی اگر یک شیر در راه با خرگوشی مواجه شود از خیر آن به نفع آرمان جمع نخواهد گذشت. در این نظام هدف همه دولت‌های بزرگ و تجدیدنظر طلب دسترسی به جایگاهی هژمونیک در نظام بین‌الملل است و لذا این دولت‌ها حاضرند برای آنکه توزیع قدرت را به نفع خود تغییر دهند حتی امنیت خود را نیز به خطر بیندازند.

از مجموع نظریات رویکرد تهاجمی می‌توان نتیجه گرفت که آنها تمرکز خود را بر روی دکترین‌های کاهش احتمال شکست در جنگ گذاشته‌اند نه کاهش احتمال وقوع آن.

اما رویکرد تدافعی که نظریه تهاجم ـ دفاع از دل آن بیرون می‌‌آید معادله قدرت ـ امنیت را رد می‌کند و معتقد است تمایز میان دفاع یا تهاجم عامل مهمی در اعتماد دولت‌ها به یکدیگر است و لذا اگر دولتی قادر باشد رویکردهای تدافعی از خود بروز دهد امکان ایجاد اعتماد میان بازیگران مورد نظر وجود دارد و لذا احتمال کاهش وقوع جنگ نیز می‌رود. در ضمن توانایی دفاع یک کشور تنها در قدرت نسبی آن کشور خلاصه نمی‌شود بلکه دو متغیر «توازن در تکنولوژی نظامی تهاجمی تدافعی» و «تمایز میان وضعیت‌های تهاجمی ـ تدافعی» برای این منظور مورد بررسی قرار می‌گیرد (Jervis, ۲۰۰۱: ۱۸۶). در مورد بی‌اعتمادی، این رویکرد آن را تنها عامل تشدید کننده برای معضل امنیتی می‌داند نه عامل پدید آورنده آن. از منظر این گروه دولت‌ها شدیداً به دنبال بقای خود هستند و لذا بازیگرانی دفاعی به شمار می‌آیند و به دنبال کسب قدرت بیشتر نیستند، خصوصاً اگر این عمل به معنای به خطر افتادن امنیت آنها باشد.

این رویکرد نیز مانند رویکرد تهاجمی ساختارگراست و معتقد است که هرج و مرج نظام بین‌الملل ناشی از ساختار آن است. آنان بر خلاف رویکرد تهاجمی معتقد به رد کامل مفهوم اعتماد در روابط امنیتی نیستند و اصلاً ماهیت این رویکرد خود اعتمادساز است. این رویکرد در زمینه «کاهش احتمال جنگ» از طریق اتخاذ رویکردهای دفاعی و عدم بروز رفتارهای تهاجمی سعی در اعتمادسازی دارد و در حالت «کاهش احتمال شکست» بالا بردن قابلیت‌های دفاعی و مسلح کردن خود را پیشنهاد می‌کند.

نظریه تهاجم ـ دفاع معتقد است که در سیاست بین‌المللی آسانی نسبی حمله و دفاع اغلب در ایجاد بی‌ثباتی و جنگ نقش مهمی ایفا می‌کند. لذا تفوق تهاجم، موجب تهدید آمیز تلقی گردیدن امکانات دیگران خواهد شد ولی در حالت تفوق تصور دفاع، نگرانی‌های مربوط به تغییرات قوای نظامی کاهش می‌یابد. یا به عبارت دیگر وقتی تهاجم غلبه داشته باشد جنگ و برخورد بین‌المللی محتمل‌تر است؛ در حالی که وقتی دفاع غلبه داشته باشد صلح و همکاری محتمل‌تر می‌شود.

از دلایل قابل توجه بودن این نظریه، رد انتساب رقابت‌های امنیتی دولت‌ها به ماهیت ساختار نظام بین‌الملل است. از سوی دیگر به جای تکیه بر قدرت خام بر تهدیدات متکی است. یعنی کشورها بیشتر خواهان امنیت هستند؛ لذا زمانی مهاجم می‌شوند که مورد تهدید واقع شوند و تعادل بین حالت تهـــاجم ـ دفاع عامل اصلی تعادل امنیتی است.

الگوی اصلی نظریه تهاجم ـ دفاع تنها تغییرات فناوری نظامی را به عنوان علت تغییر تعادل میان تهاجم و دفاع می‌پذیرفتدر حالی که عده‌ای دیگر به هنگام عملیاتی کردن آن مفاهیمی از قبیل جغرافیا، ملی‌گرایی، محبوبیت رژیم، دکترین نظامی و وابستگی متقابل اقتصادی را بدان افزودند. اما هوادارن الگوی اصلی با تأکید بر نظر خود یعنی تعادل از طریق فناوری نظامی سه استدلال برای دفاع از عدم گسترش دامنه مفاهیم این نظریه ارایه می‌دهند.

اول آنکه از نگاه ایشان فناوری تنها عاملی است که از سوی تمامی صاحب‌نظران این نظریه مطرح شده است. دوم آنکه عواملی از قبیل ملی‌گرایی یا محبوبیت رژیم که از ویژگی جامع بودن در بین تمامی بازیگران برخوردار نیستند، اعتبار این نظریه در بین اندیشه ساختارگرایان را خدشه‌دار می‌سازند، در حالی که این رویکرد خود را در نظریه‌های ساختاری تا حدودی سهیم می‌داند (چراکه بر آثار جنگ به عنوان متغیر مستقل تأکید دارد) ولی فناوری برای همه کشورها فرصت‌ها و محدودیت‌های مشابه ایجاد می‌کند. سوم آنکه الگوی اصلی ساده‌تر و قابل فهم‌تر است.

اما قطعاً با تکیه بر ساده‌تر شدن موضوع نباید از این حقیقت که برخی مسایل را بدون در نظر گرفتن عوامل متعدد نمی‌توان فهم کرد، چشم‌پوشی کنیم.

برای مثال در نقش رژیم‌های مردمی برای دفاع امروزه وضع به گونه‌ای است که پیروزی بر رژیم‌های مردمی دشوارتر از غلبه بر رژیم‌های غیرمردمی است؛ هر چند در سده‌های گذشته بر عکس زمان حاضر حکومت‌های مردمی نیروی بیشتری برای تهاجم در اختیار داشته‌اند. رژیم‌های مردمی بهتر می‌توانند شهروندان خود را برای مقاومت چریکی در مقابل متجاوزان سازماندهی کنند و پیروزی دشمن را دشوار سازند؛ در حالی که رژیم‌های غیرمردمی نسبت به هرگونه براندازی یا انقلاب ملهم از خارج آسیب‌پذیرتر هستند .

▪ از لحاظ جغرافیایی نیز چندین عامل باعث دشوار شدن پیروزی در جنگ (به عنوان عامل اصلی غلبه حالت دفاع) می‌شود از قبیل:

- مرزهای ملی مشرف به اقیانوس‌ها، کوه‌ها، رودخانه‌های عریض، بیابان‌های شنی و جنگل‌ها و کوه‌ها که محیط مناسبی برای عملیات‌های چریکی هستند؛

- موانع ساختگی در امتداد مرزها مثل مناطق نامنظم شهری؛

- مناطق حایل مثل دولت‌های بی طرف یا مناطق خلع سلاح شده؛

- بزرگی یک کشور و قرار داشتن منابع و صنایع در عمق آن.

- نظام‌های امنیتی نیز در سه حالت رویکرد دفاع محور را تقویت می‌کنند که شامل سیستم‌های امنیت دسته‌جمعی، اتحادهای دفاعی و توازن رفتار دولت‌های بی‌طرف می‌شود. این سه رویکرد با اضافه کردن متحدان به طرف مدافع، غلبه را مشکل می‌سازند.

البته رفتار موازنه کننده سخت‌تر از اتحاد دفاعی است. موازنه کننده‌ها برای رفع هژمون منطقه‌ای میانجی می‌شوند. از سوی دیگر دست دولت‌های کوچک برای تجاوز باز است و موازنه کننده‌ها به آنها کاری ندارند. در ضمن اگر یک دولت به ائتلاف بپیوندد پیروزی در جنگ آسان تر می‌شود.

در مجموع با بررسی تاریخی مشخص می‌شود که امنیت جمعی هرگز مؤثر و کارآمد نبوده است؛ اما اتحادهای دفاعی زیادی که آمدند و رفتند توانستند موانعی بر سر راه پیروزی در جنگ را پدید بیاورند. رشد و افول رفتار موازنه‌گرانه، با رشد و افول آمریکا و بریتانیا همگام بود؛ چراکه با رشد این دو و تمایلاتشان برای غلبه بر قدرت‌های قاره‌ای، فتح و پیروزی دشوار می‌شد ولی با ضعف آنها قدرت‌های قاره‌ای می‌توانستند به گسترش قلمرو خود بپردازند و امنیت دول را در فضای ناامنی قرار دهند .

شناخت وضعیت تهاجمی یا تدافعی از سوی یک بازیگر طبق آنچه از تعاریف فوق قابل استنتاج است یک امر ذهنی ـ عینی است. این ترکیب ذهن و عین خطای در پیش‌بینی را محتمل می‌سازد. یعنی فهم وضعیت غالب ناشی از چیزی است که تصور می‌شود نه واقعیت. این مسأله و مشکلات ناشی از عدم قطعیت را می‌توانیم در روابط دنیای امروز به خوبی مشاهده کنیم. امروزه شاهد آن هستیم که قدرت برتر با ابزارهای انحصاری خود می‌تواند به گونه‌ای بر این تصور اثر بگذارد. برای مثال وقتی دولت‌ها فکر می‌کنند که حالت تدافعی غلبه دارد چندان فعالیتی در جهت نجات دیگران از تجاوز انجام نخواهند داد؛ زیرا هر دولت انتظار دارد بتواند حتی اگر دیگران مورد تهاجم واقع شوند به تنهایی از خود دفاع نماید. لذا متجاوزان و دولت‌های ستیزه‌جو می‌توانند همواره قربانیان خود را به ترتیب مورد حمله و تهاجم قرار دهند که بسیار آسان‌تر از شکست دادن یک ائتلاف متحد است .

از سوی دیگر نخستین تهدید علیه امنیت قدرت‌های بزرگ در عصر مدرن خودشان هستند. بزرگ‌ترین تهدید آنها در تمایل آنها به بزرگ‌نمایی خطراتی است که با آن مواجه هستند و نیز در گرایش آنها به واکنش به تهدیدها از طریق ستیزه‌جویی متقابل نهفته است.

در الگوی اصلی این نظریه یکی از عوامل اصلی غلبه حالت تهاجم بر دفاع و بر هم خوردن تعادل این دو، تصور پیروزی آسان در جنگ است. پدید آمدن این وضعیت موجب بروز چندین حالت در روابط بین بازیگران خواهد شد[i] (عوامل ده‌گانه) که عبارتند از:

توسعه‌طلبی فرصت‌طلبانه، توسعه‌طلبی دفاعی، توسعه‌طلبی واکنشی، مطلوبیت ضربه اول، خطر جنگ پیشگیرانه، اقدامات برگشت ناپذیر، شکست مذاکرات، پنهان‌کاری، مسابقه تسلیحاتی و تسلط تهاجم.

وقتی غلبه آسان باشد احتمال جنگ نیز بیشتر خواهد شد و توسعه‌طلبی فرصت‌طلبانه حتی توسط قدرت‌های متوسط نیز دنبال خواهد شد؛ بنابراین دولت‌ها کمتر احساس ناامنی کرده و به سوی توسعه‌طلبی دفاعی گام برخواهند داشت. ناامنی بیشتر، دولت‌ها را به مقاومت شدیدتر در برابر توسعه‌طلبی دیگران وا خواهد داشت و منجر به توسعه‌طلبی واکنشی خواهد شد. افزون شدن مزایای ضربه اول باعث تقویت خطر حملات پیشگیرانه و آسانی تهاجم باعث افزایش فرصت‌ها و آسیب‌پذیری‌های امنیتی خواهد شد؛ در نتیجه خطرات جنگ پیشگیرانه را افزایش خواهد داد؛ دولت‌ها عمدتاً به سیاست‌ها و اقدامات برگشت ناپذیر مبادرت خواهند کرد. سیاست‌هایی که به مثابه خراب کردن پل‌های پشت سر است؛ بنابراین احتمال جنگ افزایش خواهد یافت. دولت‌ها کمتر با آمادگی مشترک به مذاکره می‌پردازند، لذا مذاکرات همواره به شکست انجامیده و اختلافات لاینحل باقی می‌ماند. تمایل به پنهان‌کاری سیاست‌های دفاعی افزایش می‌یابد که همین خطر محاسبات و اشتباهات غلط را افزایش می‌دهد؛ مسابقه تسلیحاتی سریع‌تر و سخت‌تر از آنچه که بتوان آن را کنترل کرد اتفاق خواهد افتاد که خود، جنگ‌های بازدارنده و مبتنی بر محاسبات غلط را افزایش خواهد داد. آسانی غلبه منجر به غلبه رویکردهای تهاجمی بر دکترین‌های امنیت ملی خواهد گردید و همین امر زمینه لازم برای جنگ را فراهم می‌آورد.

از سوی دیگر غلبه حالت تهاجم منجر به پدید آمدن رابطه کنش ـ واکنش شدید (در مقابل حالت عادی کنش ـ واکنش) می‌شود. در حالت غلبه حالت تهاجم، دولت‌ها بیشتر در حفظ اسرار نظامی خود می‌کوشند. این رویداد سبب می‌شود دولت‌ها تسلیحات خود را به طور خردمندانه‌ای فراتر از معمول افزایش دهند. یعنی دولت‌ها حاصل کوشش‌های دفاعی خود را بر اساس بدترین برآوردها نسبت به توانمندی‌های نظامی دشمن به دقت می‌سنجند، با این استدلال که هزینه کمتر از حد لازم در امور دفاعی ویران‌گر است در حالی که هزینه‌های بیشتر صرفاً اسراف‌کارانه است. این وضعیت به ارتش‌های ملی اجازه می‌دهد اطلاعات دفاعی را بیش از پیش تک قطبی و انحصاری کنند. لذا با عنایت به اینکه ارتش‌ها مایلند تهدیدها را بزرگ‌نمایی کنند - در شرایطی که ارتش‌ها اطلاعات انحصاری در اختیار دارند که فقط به خودشان امکان ارزیابی تهدیدها را می‌دهد ـ دولت‌ها هزینه‌های دفاعی خود را بدون دلیل بیش از حد افزایش می‌دهند که در نهایت رابطه کنش و واکنش شدید را پدید می‌آورند.

به علاوه، پنهان‌کاری به نوبه خود یک عامل اساسی جنگ است. این ویژگی می‌تواند دولت‌های متخاصم را به ناچیز انگاشتن قابلیت‌های یکدیگر رهنمون شود و باعث گردد دولت‌های متخاصم بر اساس خوشبینی دروغین در مورد برتری بلامنازع خود بر دشمن، اشتباهاً وارد جنگ شوند. اقدامات مرموزانه می‌تواند حمله غافلگیرانه را آسان کند. این وضعیت با به تأخیر انداختن واکنش دولت‌ها در مقابل بسیج و آمادگی نظامی دیگران، آسیب‌پذیری‌ها و فرصت‌های جدید را به روی دولت‌ها می‌گشاید. این رویداد، خطر وقوع جنگ پیشگیرانه را افزایش می‌دهد.

پنهان‌کاری با محدود کردن چرخه مشورت با کارشناسان و نخبگان علمی، ضریب اشتباهات در سیاستگذاری‌ها را افزایش می‌دهد و این امر خطر اتخاذ سیاست‌های معیوب و آزمون نشده را بالا می‌برد. پنهان‌کاری با دشوار کردن تعهد به توافقات، از برقراری پیمان‌های کنترل تسلیحات ممانعت به عمل می‌آورد.

نویسنده:حمید هاشمی

[۱] دانشجوی‌کارشناسی ارشد معارف‌اسلامی و علوم‌سیاسی گرایش روابط‌بین‌الملل، ورودی ۱۳۷۸، دانشگاه امام صادق(ع)

۱- برای مطالعه بیشتر در خصوص پیامدهای تعادل به نفع تهاجم نگاه کنید به:

Stephen Van Evera, “Offence – Defense and The Causes of War”, pp.۵۵-۹۳

۲- جهت آزمودن صحت این پیش‌بینی‌ها رجوع کنید به: استفن ون اورا، همان، ص ۸۷.

۳- برای کسب اطلاعاتی بیشتر رجوع کنید به:

دیگار، ژان پیر (۱۳۷۷)، ایران در قرن بیستم: بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در یکصد سال اخیر؛ برگردان عبدالرضا (هوشنگ) مهدوی، نشر البرز، صص ۱۸۷-۱۸۸ .

فهرست منابع و مآخذ:

۱- ازغندی، علیرضا(۱۳۷۶)، روابط خارجی ایران (۱۳۵۷ – ۱۳۲۰)، تهران: نشر قومس.

۲- استفن ون اورا (بی‌تا)، تهاجم ـ دفاع و علل جنگ، ترجمه سید محمد کمال سروریان، فصلنامه راهبردی، شماره ۳۸.

۳- عبدالله‌خانی، علی(۱۳۸۳)، نظریه‌های امنیت: مقدمه‌ای بر طرح‌ریزی دکترین امنیت ملی(۱)، تهران: ابرار معاصر تهران.

۴- لطفیان، سعیده(۱۳۸۰)، ارتش و انقلاب اسلامی ایران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران، چاپ اول.

۵- Luttwak, Edward and Stuart L.Kohel,(۲۰۰۱), “The Dictionary of Modern War” pp.۴۴۲-۵۹۸.

۶- Glaser,(۲۰۰۳) “What is the Offence – Defense Balance and Can We Measure it?” pp.۶۱-۶۳.

۷- Lieber, Keir A.,(۱۹۹۹) “Grasping the Technological Peace: The Offence – Defense Balance and International Security”, pp.۷۷-۷۸.

۸- Jervis, Robert, (۲۰۰۱) , pp.۱۹۴-۱۹۶.

۹- Van Evera, Stephen,(۲۰۰۱) “Offence – Defense and The Causes of War”, pp.۵۵-۹۳.

منبع:فصلنامه ره‌آورد سیاسی، شماره ۱۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.