پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

عصیان ; می دانی چیست


عصیان ; می دانی چیست

تحلیل سه چرا ی مهم درباره سینمای رسول ملاقلی پور به بهانه پنجمین سالگرد درگذشت او

سینمای ایران در دهه هشتاد شمسی، بزرگان بسیاری را از دست داده است; بزرگانی که هر یک به تنهایی می توانستند بار سنگین مفهومی، بخشی از این سینما را به دوش بکشند; بزرگانی که به واسطه نوع نگاه جدیدشان به حقیقت زندگی، نزد ما به یک اسطوره تبدیل شده و تا ابدالدهر در اذهان نسل های بعدی نیز به جا خواهند ماند.

"رسول ملاقلی پور" کارگردان مولفی بود که سبک خاص و منحصر به فرد خود را داشت. خلا» نبود رسول در سینمای ایران، امروز بیش ازهر زمان دیگری احساس می شود. اما خیلی خوب است که در سالروز درگذشت این هنرمند بزرگ به جای انتشار دردنامه و سوگ نامه، کمی تحلیلی تر به سینمای او نگاه کرده و آگاهانه تر در مورد اندیشه های وی غور نمائیم; اندیشه هایی که هنوز هم می توانند طلیعه فصل جدیدی باشند بر سینمای جنگ ما.

● چرا سینمای دفاع مقدس، بعد از فوت رسول ملاقلی پور، دیگر آن اقتدار مفهومی را ندارد؟

سینمای رسول، یا برخاسته از نص صریح جنگ است یا متاثر از آن. در هر دو گونه، ما هم داستان فیلم را باور می کنیم و هم آدم هایش را و اساسا مهمترین شاخصه ساختاری آثار ملاقلی پور در همین نکته خلاصه می شود. نکته ای که حتی در آثار حاتمی کیا نیز وجود ندارد. سینمای رسول، سینمای زندگی بود. وقتی در"مزرعه پدری" و یا حتی"هیوا" آن اتفاقات عاطفی عجیب رخ می دهد، کسی نمی گوید این چیزها واقعی نیست. درهمان آن، چنان شوکی به مخاطب وارد می شود که او اصلا به دنبال این چیزها نیست. سینمای ما وقتی موفق خواهد بود که بیانگر جزئی از زندگی حقیقی ما باشد و رسول، فیلمسازی بود که این نکته را به خوبی در فیلم هایش لحاظ کرد. آیا داستان شاهزاده و عشق او به کنیزش در"نسل سوخته"، با آن همه طمطراق و آب و تاب، نمی تواند جزئی از زندگی ما باشد؟ آیا اتفاقات "میم مثل مادر" نمی تواند جزئی از زندگی یک خانواده را تشکیل دهد؟ رعایت این نکات در سینما، منجر به پدید آمدن اقتداری مفهومی می شود که سینمای ما به شدت محتاج آن است. ضمن اینکه سوژه فیلم های رسول، به گونه ای بکر بود که قدرت هرگونه فضاسازی را هم برای سناریست فراهم می آورد وهم برای مخاطبانش. تا زمانی که رسول زنده بود، خود به تنهایی سکاندار این کشتی تک سرنشین بود و بعد از او هیچ کس نتوانست تا بدین اندازه، برایمان از جنگ، داستان های دوست داشتنی و بکر بگوید.

● چرا سینمای رسول در زمان حیاتش به اندازه اکنون شناخته شده نبود؟

رسول ملاقلی پور، فیلمساز رک و صریحی بود که آرمان هایش را خیلی واضح و بی پرده عنوان می کرد. طبیعی است که خیلی ها مانند دار و دسته آقای"سحری" در فیلم "قارچ سمی" نمی توانستند بار سنگین این حرف های او را تحمل کنند بنابراین بسیاری از آثار رسول یا با ممیزی مواجه شد یا در زمان بدی به روی پرده رفت. ضمن اینکه آثار رسول، شاعرانگی خاصی داشت که این شاعرانگی، مفهوم فیلم را ازآن حالت عام خارج می کرد; همین فیلم"هیوا" را در نظر بگیرید: آیا جنس لطافت عاشقانه فیلم را می شود با فیلم دیگری در سینمای دفاع مقدس مقایسه کرد؟ آیا اصلا می توان این عاشقانه را در حیطه مخاطب هدف عام گنجاند؟غالب آثار رسول به همین ترتیب بود. اما با روی کار آمدن نسل جدید و افزون شدن قوه"فکر" و"سگالش" در روزگار کنونی، اقبال عمومی به آثار رسول ملاقلی پور بسیار بیشتر از هر زمان دیگری شد. تازه خیلی ها دارند متوجه می شوند که حرف اصلی فیلم "نجات یافتگان" چه چیزی است.خیلی ها تازه الان به آن هدف پوشیده در فیلم "افق" آفرین می گویند، بسیاری هم اکنون متوجه اهداف متعالی فیلم"بلمی به سوی ساحل" شده اند و...

● چرا سینمای رسول، با وجود بدعت و تازگی، از سوی سینماگران این ژانر دنبال نشد؟

رسول ملاقلی پور به مانند هر کارگردان صاحب سبکی، متد حرفه ای خاصی داشت. این شیوه با وجود دوست داشتنی بودن، هیچگاه از سوی کارگردانان دیگر این ژانر و حتی دستیاران رسول دنبال نشد چرا که این شیوه، شیوه ای کاملا فردی بود که علاوه بر رعایت اصول کلاسیک کار، از ته مایه ای فکری نیز برخوردار بود. همین فکر خاص است که به دیگران اجازه نمی دهد تا قدم در راه خط مشی سینمای رسول بگذارند و آثاری در آن حد خلق کنند. در سینمای دفاع مقدس ما، هیچ کسی مانند رسول نبود و نخواهد شد.عصیانگری های این مرد تنها را چگونه می توان با زبان مادی هجی کرد؟ مرد عاصی سینمای ایران چقدر از دغدغه هایش گفت و ما هیچ پاسخی به این همه اعتراض او نداشتیم. عصیانگری هایش را می دیدیم و موهای بدنمان سیخ می شد،لحظاتی بی تکرار در تاریخ سینمای ایران که هیچ گاه نمی توانیم آن لرزه ها و تکانه های شریف انسانی را در هیچ اثر دیگری ببینیم. رسول رفت و ما را برای همیشه از دیدن لحظات بکر دیگری محروم کرد; لحظاتی که سینما نبود، خود زندگی بود. رسول رفت و ما را از تماشای خود زندگی در قاب نقره ای سینما محروم کرد; افسوس و صد افسوس که چنین انسان هایی را این قدر زود از دست می دهیم.

نویسنده : مجتبی اردشیری