یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

تحلیل طبقاتی جنبش دموکراتیک ایران


تحلیل طبقاتی جنبش دموکراتیک ایران

در مجموع می توان گفت اصلاحات عصر رضا شاه فرآیند شکل گیری طبقات در ایران را تسریع کرد و آگاهی طبقاتی, طبقات سنتی را تقویت کرد البته برخی از صاحب نظران نظیر علیرضا علوی تبار معتقدند در ایران طبقه برای خود شکل نگرفته است

درآمدی بر شکل گیری طبقات در ایران؛ طبقه به مفهوم «طبقه در خود» را می توان در بخش اعظم تاریخ نوشته ایران مشاهده کرد. از عصر قاجار بدین سو که منابع تاریخی ما پیرامون وضعیت اجتماعی ایران مستندتر و دست اول تر است، اینگونه به دست می آید که در قرن ۱۹ در ایران اگر چه طبقات مختلف وجود داشتند ولی طبقه در خود بودند.

خصوصیت عمده منازعات اجتماعی ایرانیان در این دوره ستیزهای غیرطبقاتی بود که طی قرن ۱۹ کمتر دیده شد که در سطح جامعه جدالی با سویه سیاسی بر مبنای تفاوت های طبقاتی شکل گیرد. عمده این ستیزهای غیرطبقاتی مناقشات قوی، مذهبی و محلی بود. ایران به اقوام مختلفی تقسیم می شد که مهمترین خصیصه آنها تفاوت زبانی بود. فارسی زبانان اکثراً در مرکز، ترک زبانان اکثراً در شمال غرب و کردها در غرب زندگی می کردند.

در شهرها نیز ستیزها اکثراً غیرطبقاتی بودند. بیشتر شهرها به محلات حیدری - نعمتی تقسیم می شدند و از این طریق به رقابت برمی خاستند. مهمترین سیاست مشخص حکومت در این دوره جهت کنترل اعتراضات اجتماعی، استفاده از پتانسیل اختلافات قومی، مذهبی و زبانی بود. در هر صورت اولین طلیعه های پیدایش طبقه برای خود را می توان پیش از انقلاب مشروطه جست وجو کرد. فشار بی حد و حصر حکومت بر بورژوازی تجاری، آنان را به موقعیت طبقاتی شان متوجه کرد. برای اولین بار تجار فارس و ترک بدون توجه به تفاوت های قومی و زبانی بر سر خواست های مشترک در برابر حکومت مرکزی دست به اعتراض زدند.

نوع تعامل حکومت سلسله قاجار با اقتصاد جهانی و سیاست های مالیاتی و دخالت در بازار امان تجار را بریده بود و به مثابه سدی محکم در برابر تقویت بورژوازی ملی رخ می نمود. در واقع انقلاب مشروطه حاصل همین بیداری طبقاتی بورژوازی بازار بود که با تکیه بر نمایندگان سنتی خود یعنی علما که در این مقطع طباطبایی و بهبهانی از شاخص ترین آنها بودند و در ائتلاف با روشنفکران غربگرا به پیروزی رسید.

همچنین اولین نطفه های تشکیل طبقه روشنفکر جدید - که بعدها نقشی ممتاز در تاریخ ایران یافت - را می توان در میان فارغ التحصیلان دارالفنون جست وجو کرد. این البته به معنای آن نیست که در انقلاب مشروطه تنها منازعات طبقاتی تعیین کننده بود، بلکه منظور اشاره به این نکته است که هنگام مشروطه برای اولین بار طبقات اجتماعی نیز در کنار گروه های قومی و زبانی و مذهبی بر سپهر سیاسی ایران تاثیرگذار بودند. نمود عینی این تاثیرگذاری را می توان در اولین قانون انتخابات مجلس شورای ملی که پس از صدور اولین فرمان مشروطه نوشته شد، مشاهده کرد. در این قانون کرسی های پارلمان بین طبقات مختلف با نسبتی مشخص تقسیم شده بود. سال های سلطنت رضاشاه در واقع زمینه ساز دخالت هر چه بیشتر طبقات در فضای سیاسی ایران بود.

رضاشاه دست به جراحی های سخت در ساختار قومی قبیله ای جامعه ایران زد. سیاست یک جانشین کردن ایلات و حتی دستکاری در بافت شهرها که منجر به از بین رفتن عملی محلات حیدری- نعمتی و شیخیه- متشرعه در شهرهای ایران شد، از جمله عوامل زمینه ساز گسترش تاثیر طبقات بود. اما از اینها مهمتر فرآیند صنعتی کردن جامعه بود. ساختن کارخانه های بزرگ در شهرهای مختلف نویددهنده شکل گیری یک طبقه کارگر صنعتی شهری بود.

گسترش دیوان سالاری دولت و توسعه قابل توجه تعداد کارمندان، طبقه متوسط جدیدی را تشکیل داد. تاسیس دانشگاه و اعزام گسترده دانشجو به خارج از کشور نیز یک طبقه متوسط تحصیلکرده را به وجود آورد. در واقع رضاشاه اگرچه نتوانست پروژه ملت سازی مدرن را در ایران به سرانجام برساند، اما با اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خواسته یا ناخواسته به تقویت طبقات اجتماعی کمک شایانی کرد و در واقع این طبقات در سال های پس از شهریور ۱۳۲۰ و در اوج نهضت ملی شدن صنعت نفت در کنار طبقات سنتی تر مثل بورژوازی تجاری نقشی ویژه در تحولات سیاسی داشتند.

در مجموع می توان گفت اصلاحات عصر رضا شاه فرآیند شکل گیری طبقات در ایران را تسریع کرد و آگاهی طبقاتی، طبقات سنتی را تقویت کرد. البته برخی از صاحب نظران نظیر علیرضا علوی تبار معتقدند در ایران طبقه برای خود شکل نگرفته است. به نظر می رسد با توجه به واقعیات عصر پس از مشروطه و وقایع سیاسی، اجتماعی پس از آن این ادعا قابل پذیرش نباشد.

نقش طبقات در نهضت ملی؛ پیامد پایان رقت انگیز سلطنت رضاشاه یک انفجار دموکراتیک بود چنانکه نیروهای اجتماعی که طی دو دهه به زور سرنیزه کنترل شده بودند، آزاد شدند. سیاستمداران کهنه کار گوشه نشین از کنج تبعیدگاه ها خارج شده و از مصدق السلطنه محبوب تا سیدضیاء منفور به عرصه سیاست بازگشتند. اما مهمترین وجه ممیز عرصه سیاست آن روز نه بازگشت رجال صاحب نام که ظهور سیاست طبقاتی بود.

هنوز چند هفته ای از اشغال ایران نگذشته بود که حلقه ای قدرتمند از فعالان چپگرای منتسب به گروه ۵۳ نفر پیرامون سلیمان میرزا اسکندری گرد آمدند و حزب توده ایران را بنیان نهادند. حزب توده اگر چه در ابتدا خود را حزبی ضدفاشیستی و موافق قانون اساسی تعریف کرد اما به مرور زمان خود را به عنوان حزب طبقه کارگر مطرح کرد. در واقع پیدایش یک طبقه کارگر صنعتی شهری در شهرهایی چون اصفهان، تهران، آبادان و بندر شاهی (قائمشهر) این فرصت را به حزب توده و فعالان چپگرا برای نمایندگی طبقه کارگر می داد.

با بررسی دقیق فعالیت های صنفی کارگران طی این دوره مشکل بتوان منکر وجود یک جنبش کارگری قوی شد. شورای متحد کارگری متشکل از ده ها سندیکا و اتحادیه کارگری، به رهبری رضا روستا که عضو حزب توده بود و مهمترین فرد تاریخ جنبش کارگری ایران محسوب می شود با عضویت ده ها هزار کارگر به نیرویی غیرقابل نادیده گرفتن در سپهر سیاسی ایران بدل شد. شورای متحده و سندیکاهای کارگری این توانایی را داشتند که با به راه انداختن اعتصابات و تظاهرات گسترده کارگری دولت را به شدت تحت فشار قرار دهند.

رفاه و عدالت اجتماعی مهمترین خواست طبقه کارگر در این دوره بود. از این رو بیشتر این اعتصابات پیرامون میزان ساعات کار، پاداش، حقوق، جیره غذا و لباس بود. هر چند حزب توده همواره این خواست های صنفی را در راه پیگیری اهداف سیاسی مورد بهره برداری قرار می داد. در کنار این طبقه کارگر، طبقه متوسط جدیدی نیز شکل گرفته بود که فارغ التحصیلان دانشگاه تهران، تحصیلکردگان غرب و کارمندان دولت تشکیل دهندگان این طبقه بودند. مهمترین خواست این طبقه در این دوران استقلال ملی و دموکراسی از طریق بازگشت به ترتیبات قانون اساسی مشروطه بود. حزب ایران شامل جمعی از اساتید دانشگاه و تکنوکرات های بنام از جمله احزاب این طبقه بود که بعدها در درون جبهه ملی و جریان ملی شدن صنعت نفت نقش مهمی بازی کرد. کاظم حسیبی مشاور مصدق در امور نفت عضو ارشد این حزب بود و همچنین کریم سنجابی و اللهیار صالح از دیگر اعضای برجسته حزب ایران بودند.

به غیر از طبقه متوسط جدید و طبقه کارگر، بورژوازی تجاری سنتی نیز در عصر پسارضاشاهی به تجدید حیات پرداختند. بورژوازی تجاری به دلایل عدیده دل خوشی از رژیم پهلوی نداشت. اول اینکه متحدین سنتی آنان یعنی علمای دینی طی سال های سلطنت رضاشاه به شدت تحت فشار بودند. دوم آنکه سیاست های اقتصادی رضاشاه در بسیاری موارد اقتصاد بازار را با خطر مواجه کرده بود.

خصوصاً گسترش کارخانجات تجار سنتی را با خطر زوال مواجه کرده بود. در واقع از آنجا که سیاست های اقتصادی نظام پهلوی در جهت تضعیف بورژوازی ملی بود، بورژوازی تجاری سنتی مایل به تحدید قدرت دربار، تجدید قدرت علمای مستقل و مردمی و تا حدودی استقلال ملی بود. از این رو در سال های ملی شدن صنعت نفت بورژوازی تجاری صنعتی یکی از ستون های اصلی نهضت ملی بود، چنانکه افرادی چون بقایی و مکی بیشتر آرای خود را مدیون بازار بودند. اما دیگر طبقه مهم اجتماعی در این دوره اشراف زمین دار بود.

آنها اگر چه خصوصاً در شمال کشور در زمان رضاشاه با تضییقات و فشارهایی مواجه شده بودند، اما در مجموع توانسته بودند منافع خود را حفظ کنند. نظام ارباب رعیتی در بیشتر روستاهای ایران برقرار بود و در واقع زمین داران به عنوان متولیان نظام ارباب رعیتی نمی توانستند با هیچ اصلاحات اجتماعی موافق باشند. از همین رو از دموکراسی هراس داشتند و به ائتلاف با دربار و سفارت انگلیس تمایل داشتند. پس در این جغرافیا، یک طبقه کارگر با خواست رفاه و عدالت اجتماعی وجود داشت، یک طبقه متوسط جدید با خواست دموکراسی و اصلاحات اجتماعی و استقلال ملی، یک بورژوازی تجاری سنتی با خواست تحدید قدرت دربار، تجدید قدرت علمای دینی و استقلال ملی و یک طبقه زمین دار که می خواست از طریق ائتلاف با دربار جلو هرگونه اصلاحات اجتماعی مخالف با منافع خود را بگیرد.

در این جغرافیا می توان حدس زد که سه طبقه نامبرده اول در مواضعی با هم مشترک بودند و می توانستند با یکدیگر وارد ائتلاف شوند. خصوصاً طبقه متوسط جدید در موقعیتی بود که هم با طبقه کارگر و هم با بورژوازی تجاری سنتی قادر به ائتلاف بود.

مهمترین شاهد تاریخی این مدعا عملکرد حزب ایران در آن دوره است. حزب ایران که خود را یک حزب سوسیالیست می دانست زمانی موتلف حزب توده بود و بعدها در ائتلاف با بورژوازی تجاری سنتی به جبهه ملی پیوست و البته در دوره عضویت در جبهه ملی نیز برخی پیوندهای خود را با حزب توده حفظ کرد. محمد مصدق و گفتمانی که ارائه می کرد بیانگر آمال و آرزوهای طبقه متوسط ایران بود. مصدق به خاطر دفاع از اصول مشروطه و مخالفت با دیکتاتوری رضاشاه سال ها پس از نمایندگی مجلس ششم در تبعید و گوشه نشینی اجباری گذران عمر کرده بود در انتخابات مجلس ۱۴ که پس از سقوط سلطنت رضاشاه برگزار شد و آزادترین انتخابات تمام عصر پهلوی بود به عنوان نماینده اول تهران به مجلس راه یافت.

او خود این سیل توجه عمومی را ناشی از دفاعیات صریحش از اصول دموکراسی و مشروطه می دانست. مصدق تا پیش از آغاز دوره مجلس ۱۴ تنها مظهر دموکراسی خواهی طبقه متوسط بود. اما در طول دوره نمایندگی مجلس با پیش کشیدن تز موازنه منفی در سیاست خارجی مظهر و نماد خواست استقلال ملی نیز شد. تاکید مصدق بر روی دموکراسی و استقلال ملی از یک سو طبقه متوسط جدید را با وی همراه کرد و از سوی دیگر مخالفت هایش با قدرت مطلقه دربار پهلوی امواج حمایت بورژوازی سنتی تجاری را به سوی او گسیل داشت.

البته همراهی مهمترین مجتهد سیاسی عصر آیت الله کاشانی نیز در همراهی بورژوازی تجاری سنتی با مصدق موثر بود. در بستر ائتلاف طبقه متوسط جدید و بورژوازی تجاری سنتی، ائتلافی ناپایدار بین نیروهای سکولار و مذهبی شکل گرفت. در آن سوی منازعه نیز اشراف زمین دار با همدستی دربار پهلوی با خواست استقلال ملی مخالفت می کردند چرا که استقلال ملی به معنای قطع تاثیرگذاری انگلستان به عنوان مهمترین همراه اشراف زمین دار بود. انتخابات مجلس ۱۶ نقطه اوج اتحاد طبقه متوسط جدید و بورژوازی بازار بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.