دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

تجمع «تیپ»ها در دل ریتمی کُند


تجمع «تیپ»ها در دل ریتمی کُند

نگاهی به مجموعه تلویزیونی «دلنوازان» ساخته حسین سهیلی زاده

● یک: ملودرام به دیدار «تریلر» می‌رود

همه می‌دانیم که میان گزینه‌های مختلف، ملودرام، بهترین انتخاب برای اختیار کردن سمت و سوی روایی برای یک مجموعه تلویزیونی است. چرا؟ به این دلیل که «نوعی تجسم زندگی» متناسب با باورهای عامه مردم است. همین خصوصیت هم باعث شده که در کشورهای مختلف و هماهنگ با فرهنگ هر ملت و البته «بازتعریف شده» در چارچوب قاب تلویزیون، دارای خصوصیات، شگردها و جلوه‌های خاص خود شود. در ایران، ملودرام تلویزیونی، برخوردار از همه موازین یاد شده، اغلب برای رهایی از «تکرار» [که بلیه روبه گسترش ملودرام تلویزیونی است] گاهی نقبی هم به ژانرهای اساساً متفاوت با خود می‌زند مثل همین سریال «دلنوازان» که ملودرام خود را آمیخته با «تریلر»کرده [گرچه این آمیختگی آنقدرها هم غلظت ندارد که گزاره‌های ژانری «تریلر» را بتوان در آن با قطعیت علامت‌گذاری کرد اما به هر حال شکل‌دهی چند «توطئه موازی» در دل مناسبات خانوادگی، در عین دوری گزیدن از حضور پلیس که حتی با حضور غیر مشهود اما محسوس خود می‌تواند فضای امن را برای «ملودرام خالص» تأمین کند، بیان کننده این نکته است که این روایت از تلاقی «تریلر» و «ملودرام» شکل گرفته] «دلنوازان» مثل اکثر ملودرام‌های تلویزیونی سال‌های اخیر، آغازی محکم و امیددهنده دارد [امیددهنده از این نظر که «ایجاز» جایگزین «اطناب» شده، روابط شخصیت‌ها از «بند» کلیشه‌ها رهیده و اثری متفاوت رقم خورد] و مثل اکثر همان‌ها، ادامه‌اش بازتاب «اشتباهات مصطلح» این نوع ملودرام‌هاست. [به نظر می‌رسد که برخی از خصوصیات «ملودرام تلویزیونی» از همین اشتباهات منشأ می‌گیرد. نمی‌خواهم پایان‌های خوش را که دیگر به اجتناب‌ناپذیرترین خصوصیت این مجموعه‌ها بدل شده‌اند به خورجین این اشتباهات اضافه کنم اما باید پذیرفت که اکثر این آثار برای بدل کردن روند منطقی حوادث به روندی که رقم زننده پایان‌بندی خوشی‌اند، بسیاری از «ساخته‌های خود را» که محصول بخش‌های اولیه تا اواسط مجموعه‌اند به آسانی ویران می‌کنند.]

این اشتباهات را شاید بتوان در این گزینه‌ها خلاصه کرد:

۱) تغییر مسیرهای ناگهانی «وضعیت» برای مشتاق نگه داشتن مخاطب، در عین تداوم ریتم کند و حفظ محدودیت «حوادث» به گونه‌ای که اغلب در اواسط و اواخر مجموعه، مخاطبان از یاد می‌برند که قصه از اول چه بود و چه مسیری را انتخاب کرده بود!

۲) دگرگونی‌های عمیق «شخصیت‌ها» نه براساس روند روایت، که براساس پیش‌‌فرض‌هایی که حاصل شکل‌گیری مجموعه‌های پیشین و جایگاه آنها در حافظه جمعی مخاطبان عام است یعنی به قول تولیدکنندگان این آثار [در نشست‌های خصوصی] استفاده از «رویکردهای امتحان پس داده در پیشگاه مخاطبان».

۳) استفاده ابزاری از «مکان» نه به عنوان «بازتاب‌ نشینی» وقایع یا عملکرد شخصیت‌ها که صرفاً به منظور «زینت دادن» یا شیک شدن صحنه. [در برخی از نقدهای سال‌های اخیر به این خصوصیت با عنوان حضور «تجمل‌گرایی در مجموعه‌های تلویزیونی» صریحاً اشاره شده]

۴) پرداختن به مشاغلی بشدت تخصصی، بدون رعایت شمایل ابتدایی این مشاغل در فیلمنامه، به شکلی که حتی مخاطبان عام را هم در مقاطعی از مجموعه، به اعتراض وامی‌دارد [در «دلنوازان» دو سکانس مربوط به مشکل قلبی «عمه خانم» بشدت از این مشکل ضربه خورده است. همه می‌دانیم که فاصله زمانی میان سکته قلبی با «آنژیو» و بلافاصله پیوند «رگ پا» به «قلب»، آنقدر کوتاه نیست که ما شاهد «عملی» باشیم که بیشتر منعکس کننده زمان «بخیه زدن» به زخمی ساده است تا یک «عمل پیوند رگ به قلب»؛ همچنین هر کسی که یک بار دوست یا بستگانی را در این وضعیت دیده باشد، می‌داند که دوران مراقبت پزشکی پس از چنین عملی، به این کوتاهی نیست. به هر حال از این دست اشتباهات در این مجموعه بسیار است. حتی در سکانس «دفتر عقد و ازدواج» که پسر با حضور بستگانش، ازدواج قبلی همسر آینده‌اش را از آنها مخفی نگه می‌دارد که می‌دانیم با توجه به رجوع عاقد به شناسنامه‌ها، عملاً یک جور دور زدن واقعیت است]

● دو: انباشتگی «تیپ‌»‌ها

«دلنوازان» برخوردار از «ریتم کند» آن دسته از ملودرام‌های موفق تلویزیون ایران که توانایی «انباشتگی خرده روایات» را در فیلمنامه خود داشتند، می‌خواهد در همان مسیر گام بردارد اما «خرده روایات» در فیلمنامه‌اش، جایگاه مشخصی ندارند همچنان که «منشأ و بنیان خرده روایات» [که شکل‌گیری «شخصیت» یا «شخصیت‌ها»یی بر مبنای «ایده‌های نو» و نه صرفاً برخوردهای غریزی در چارچوب «تیپ» است] در آن جایگاهی خاص را به کف نمی‌آورد. جای خالی «شخصیت» در این ساخته حسین سهیلی‌زاده کاملاً محسوس است و به جای آن، ما چند «تیپ» مشخص و بارها عرضه شده را پیش چشم داریم:

۱) جوان عاصی که دچار «شورش بی‌دلیل» است و برخوردار از همه مواهب زندگی، کمر به ویرانی بنیان خانواده‌اش می‌بندد. ‍[گاهی البته فریب خورده است و کلاً در ملودرام‌های ایرانی در دو گروه جای می‌گیرد: الف) آنهایی که به راه راست هدایت می‌شوند

ب) آنهایی که در آتش اشتباهات خود تا ابد می‌سوزند]

۲) دختری که متعلق به طبقه زیر متوسط است و با عشقی پاک می‌خواهد وارد یک زندگی خانوادگی با پسری شود که از طبقه بالای متوسط است اما گاهی گذشته‌ای مشکوک یا بستگانی مشکوک، همه چیز را برهم می‌زنند.

۳) پدری که پس از سال‌ها برمی‌گردد که گذشته را جبران کند. [با دو رویکرد:

الف) پشیمان آمده اما پشیمانی‌اش با تردید خانواده‌ روبه‌رو می‌شود

ب) مقصدی مشکوک را مقصود کرده و گره‌های قصه، براساس همین «مقصد» شکل می‌گیرد]

۴) دایی، عمو، پدر بزرگ، عمه، خاله، مادر بزرگ یا ... که رویکردهایش اساساً برحسب حسادت، تمایلات طبقاتی و منافع مالی رقم می‌خورد.۵ـ‌دختری که پسر قرار بوده با او ازدواج کند اما زیر قولش زده و اغلب از بستگان نزدیک پسر است و با بزرگواری سعی می‌کند مانع از همپاشی زندگی تازه‌ پسر شود.۶ ـ مادری مطلقه و دوباره ازدواج کرده که باید برای گذشته و به هم خوردن زندگی قبلی‌اش، جوابی منطقی برای فرزند عاصی‌اش داشته باشد.

خب، طبیعتاً نمی‌توان انتظار داشت که ملودرامی تلویزیونی [و حتی ملودرامی سینمایی] از این «تیپ»‌ها دوری کند اما می‌توان انتظار داشت که به «بازتعریف» آنها برسد؛ با این همه مجموعه «دلنوازان» از این «بازتعریفی» دریغ کرده و «شخصیت»ها هم شکل نگرفته‌اند تا متعاقب آنها «خرده روایات» شکل بگیرند پس فایده ریتم کند چیست؟ آیا صرفاً به این دلیل انتخاب شده که با حوادثی اندک، مجموعه‌ای چندین قسمتی را به سرانجام برساند؟ یا از این «ریتم» استفاده شده تا مخاطبانی را که پیش از پخش آن، به مجموعه‌های دیگری که دارای چنین ریتمی بوده‌اند پاسخ مثبت داده‌اند، جذب خود کند؟

«دلنوازان» ملودرام موفقی نیست؛ و هست! «نیست» به این دلیل که برای مخاطبان عام پیگیرتر، حرف تازه‌ای ندارد و اساساً در پی طیف وسیع مخاطبان نیز نیست؛ و «هست» چون همه فرمول‌های گذشته را به شکلی که چندان آزارنده هم نیست دوباره به «مخاطبان عام» غیر پیگیر ـ‌که بینندگان اصلی چنین آثاری هستند ـ تقدیم می‌کند؛ و بعد، به سادگی فراموش می‌شود!