شنبه, ۱۶ تیر, ۱۴۰۳ / 6 July, 2024
مجله ویستا

پدرام چنین گفت


پدرام چنین گفت

نصرت الله زندی تویسرکانی متخلص به «پدرام» که مجموعه اشعار وی هم اکنون با عنوان «پدرام چنین گفت» با همت و هزینه خانواده اش به چاپ رسیده و به علا قمندان تقدیم می شود از جمله شاعران زمان ما است که اندیشه مردمی در آثار او بسیار به چشم می خورد

نصرت الله زندی تویسرکانی متخلص به «پدرام» که مجموعه اشعار وی هم اکنون با عنوان «پدرام چنین گفت» با همت و هزینه خانواده اش به چاپ رسیده و به علا قمندان تقدیم می شود از جمله شاعران زمان ما است که اندیشه مردمی در آثار او بسیار به چشم می خورد. او زندگی نامه اش را چنین تشریح می کند:

در سپیدای برف زمستان دوازدهم دی ماه سال ۱۳۲۰ خورشیدی در شهرستان تویسرکان متولد شدم. پدرم استاد ولی الله از نوادگان کریمخان زند و مادرم بانو اقلیما از نواده های رضی الدین آرتیمانی عارف قرن دهم بودند. یک برادر و دو خواهر کانون خانوادگی ما را تشکیل می دادند. در ۱۲ سالگی و در نهایت کودکی پدر با ما وداع کرد و آغوش گرمش را همیشه با خود برد و کودکی مرا و تمامی مهر پدری را. من آموختم که باید مرد کوچکی شوم در کنار مادر.

از شهرستان به تهران آمدیم و با فراز و نشیب های بسیار دست و پنجه نرم کردم ولی با عشق به آموختن به ادامه تحصیل پرداختم پس از اخذ مدرک دوره متوسطه وارد نیروی هوائی شدم و دوره پایانی درسم را همراه با کار در آن ارگان گذراندم و از دانشکده فنی نیروی هوائی فارغ التحصیل شدم.

در سن ۲۲ سالگی با دختری به نام مونس گل میرزائی که از خانواده های فرهنگی تویسرکان بود آشنا شدم و در سال ۱۳۴۳پیوند زناشویی ما شکل گرفت. همسرم که چهارده سال بیشتر نداشت و در عنفوان نوجوانی به سر می برد مبدل به شیرزنی گشت تا در تمامی پستی و بلندی های زندگی مرا یاری دهد او همزمان با تربیت فرزندان و امور خانه به ادامه تحصیل پرداخت.

بر اساس موقعیت کاریم در پایگاه های مختلف از جمله دزفول، اصفهان، همدان و تهران زندگی کردیم. در سال ۱۳۶۴ افسر بازنشسته شدم و دوران دیگری از زندگیم آغاز شد.

عشق به علم و ادب پارسی مرا به انجمن های مختلف ادبی راه داد و در سال ۱۳۷۰ خورشیدی با استاد عبدالرفیع حقیقت (رفیع) مورخ و شاعر و پژوهشگر زمان آشنا شدم و اشعار خود را در محضرایشان زمزمه کردم. در سال ۱۳۸۰ اولین دیوان شعرم با نام «پدرام چنین گفت» منتشر گردید.

به شش مجلد خطی سروده ام ثبت است

که هر یک از دهه عمر رفته تکوین است

نصیحت است و وصیت زمن بر اهل جهان

که کسب بینش و دانش بهینه تمکین است

دارای سه فرزند پسر «افشین، اشکان، پدرام» و سه فرزند دختر «افشان، مهفام، پگاه» می باشم. که آنها هر یک در رشته های مورد علا قه شان دکترا، مهندسی، حقوق و مترجمی فارغ التحصیل شده اند.

درمحافل ادبی از حیث اجتماعی بهره برده و به دنبال مقام معنوی ام هر سال یکبار برای تحقیق و آشنایی با فرهنگ های مختلف جهان به خارج از کشور مسافرت می کنم.

از شادروان علا مه محمد تقی جعفری، حسین الهی قمشه ای و خانم آن ماری شیمل بهره ها برده و در سمینارهای مختلف کشور شرکت نموده و شعرخوانی کرده ام. همچنین از کشورهای بزرگ جهان چون چین و ژاپن و عربستان و سوریه و ترکیه و تایلند و کانادا و هلند دیدن کرده ام که نتیجه را در سروده ای تقدیم می دارم که چه برداشتی از مقایسه آنها با کشور عزیز خودم ایران نموده ام و باید بگویم:

ایران من ایران من ایران من ایران

دنیا همه جسم است و توئی جان به تن آن

چند سالی هم انجمنی را به نام «انجمن جهان آرا» در فرهنگسرای جهان آرایمحل خود یوسف آباد تهران اداره کرده ام. علاوه بر استفاده از استادان دانشگاه پژوهش های علمی و ادبی فشرده استاد عبد الرفیع حقیقت «رفیع شاعران» از محضر استادان روانکاو و فضاشناس و فلسفه و حکمت چون: دکتر محسن فرشاد، دکتر حبیب نقوی، پرفسور سید حسن امین، دکتر حسین باهر، شادروان مهندس هوشنگ گودرزی کسب فیض نموده ام.

خدا را پاس می گویم که از تمامی نعمات بهره مندم و شعر و تنها شعر این نعمت الهی که در اختیار من است ارتباط بین من و خدای من است.

همانطور که خود وی همواره گفته و نوشته و سروده است این آگاهی و برازندگی های فکری بی تردید متاثر از آگاهی عمیق بر حقیقت عرفان و تاریخ سراسر افتخار آفرین فرهنگ ملی ایران است که از مکتب والای «آفتاب حقیقت» دریافت داشته است.

لازم به توضیح است که نامبرده در اثر عشق و علاقه زاید الوصف خود از سال ۱۳۷۰ خورشیدی همه هفته در «انجمن ادبی و پژوهشی آفتاب حقیقت» که روزهای دوشنبه در دفتر نگارنده (رفیع) در ونک با حضور استادان مسلم ادبیات و هنر و فرهنگ و تاریخ ایران و فرهیختگان آگاه به مسائل اجتماعی و روسای انجمن های ادبی تهران تشکیل می گردد شرکت کرده و مشتاقانه به فرا گرفتن نکته های گفتار بسیار ارزنده شرکت کنندگان پرداخته است و از نظر تسلط به امور شعری نیز همواره شاگردی کرده تا به این مرحله از آگاهی رسیده است و به قولی از دیدگاه آرمان ملی و عرفان جهانی سخت تحت تاثیر افکار نگارنده (رفیع) قرار گرفته که بازده آن اشعار اجتماعی مندرج در این کتاب است. چنانکه سروده است:

قبله گاه دل من کوی حقیقت باشد

سمت و سودای سرم سوی حقیقت باشد

جز «حقیقت» که بود سمبل گلزار ادب

شکر الله که گلم روی حقیقت باشد

این کتاب در ۵۲۷ صفحه در اختیار علاقمندان گرفته است.