پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
وجه غیرمشترک
ایده نمایش را میشود از قطر کتاب شروع به خواندن کرد. جنس و رنگ کاغذها یکدست نیست. بعضی صفحات نازک و سفید و بعضی دیگر ضخیمتر و زردترند. علتش هرچه باشد برای دلیلتراشی بیمارگونه بهانه خوبی است. زمانی آیخنباوم گفته بود در مواجهه با اثر از غلطهای سهوی هم میشود نتیجهگیری کرد. در سادهترین تعبیر کاغذهای زرد بر کهنگی و گذشت زمان انتشار کتابها دلالت دارند. کتابهایی که در دهه ۶۰ منتشر شدهاند تدریجاً کاغذشان زرد و زردتر میشود اما ایده نمایش در شکل و شمایل فعلی اخیراً به شکل کتاب درآمده.
تازه کتاب شده و شاید به کتاب شدنش باز هم ادامه دهد. فرهادپور در پیشگفتار ایده نمایش، «پرداختن به تئاتر» را «یگانه وجه مشترک» مقالات آن دانسته. در ادامه «محتوای همه مقالات» را فکری و نظری معرفی کرده و از پیوند هنر با زبان و تفکر سخن به میان آورده. با این حال تقریباً در همه مقالات تاکید بر اجرا و اصرار بر اهمیت آن به چشم میخورد. شاید در ظاهر به اینهمانگویی شبیه باشد. طبیعتاً ایده نمایش از جنبههای بسیاری همارز با ایده اجراست. اما در وضعیت موجود تمایلی را شاهدیم که تئاتر را به متن نمایشی تقلیل میدهد.
آلن بدیو در مقالاتی که به تئاتر اختصاص داده، مدام و مکرر بر اجرایی بودن هنر نمایش تاکید میکند. تئاتر متضمن مواجهه با پدیدههایی مثل صحنه (با همه دلالتهای سیاسیاش) و اجراست.
تبدیل اجرا به مناسکی مثل «نمایشنامهخوانی» یا با تشبث به پستمدرنیسم و پساساختارگرایی با «اقتباس» و «دستکاری» متون قدیمی و هویتی یا جهانی کردن متن نمایشی، احتمالاً مهمترین شاهکار و دستاورد هنر تئاتر ظرف دو دهه اخیر بوده. با این اوصاف در هر هشت مقالهای که فرهادپور انتخاب کرده، تاکید روی اجراست. در مورد مقاله آدورنو بر «دست آخر» بکت چنین رویکردی عجیب نیست. بکت در همه آثار تئاتریاش تعمداً بر اجرا و پرهیز از روایی شدن اصرار دارد. ولی سایر مقالات غالباً بر تحولات اجرا در هنر مدرن صحه میگذارند. تئاتر حماسی برشت بیشتر از سایر مضامین بر انتخابهای فرهادپور سایه انداخته. نمونه استثنایی در ایده نمایش مقاله شکسپیر به قلم «هردر» فیلسوف قرن نوزدهمی آلمان است.
هردر به تلویح تئاتر را میانجی اندیشیدن قرار داده و به مقایسه دموکراسی آتنی، جمهوری فرانسوی و سلطنت انگلیسی پرداخته. آلمان در زمانی که هردر این مقاله را مینوشته متشکل از ۱۲۰۰ دوکنشین بوده و فرانسه دولت- ملتی تمامعیار که از امپراتور شدن هم ابایی نداشته. این موضعگیری سیاسی به نیت مواجهه با شکسپیر در همه جای مطلب هردر پراکنده است. همه مقالات ایده نمایش به استناد پیشگفتار فرهادپور از موقعیتی حاشیهای برخوردار بوده به نحوی که متافیزیک تراژدی لوکاچ با مطالبی درباره تعزیه در تایلند یا تحلیل اسطورههای قوم مایا همنشین بوده. به عبارت بهتر، نفس ترجمه و انتخاب چنین مطالبی ناشی از تکاپو برای به صحنه آمدن و شاید در صحنه ماندن بوده. آن هم در شرایطی که نیروهای گریز از مرکز تاریخی به حداکثر سرعت خود میل میکرد. تئاتر لاجرم محتاج صحنه است و اندیشیدن به تئاتر به همین قیاس مستلزم فراهم آوردن صحنهای از نوع دیگر است و صحنه در بدیهیترین شکل خود، برقراری مرزبندی هندسی برای جداسازی تماشاگر از بازیگر است. تامل در مفهوم صحنه و آرایش تئوریک آن در هیچ یک از مقالات ایده نمایش تعقیب نشده. هر چند فرهادپور با گزینش مقالههای تئاتر از زبان سارتر و سنتهای دوگانه هنر نمایش، تا آستانه آن نزدیک شده.
اندیشیدن به صحنه، در زمینه زیباییشناسی، یکی از راههای سوژه شدن است. ژاک رانسیر در بررسی برخوردهای هنر مدرن با صحنه تئاتر برشتی و تئاتر آنتونن آرتو را در کنار هم تحلیل میکند.
برشت در چارچوب تئاتر حماسی صحنه را وسیع و وسیعتر میکند و از این طریق نوعی احاطه و فرانگری برای تماشاگر قائل میشود و آرتو در نقطه مقابل، با نظریه تئاتر خشونت خود سعی در ادغام تماشاگران و بازیگران دارد. اما رانسیر صحنه را حاصل کنشی خلاقانه و سوبژکتیو توصیف میکند که به تعبیر خودش در مقابل رژیم بازنمایی و رژیم بلاغی به تاسیس رژیمی زیباییشناختی تازه و مولد میگراید.
این گریز زدنهای شتابزده و دست و پا شکسته به نظریات تنی چند از متفکران معاصر از این بابت درخور تامل است که مابهالتفاوت یا مازاد ایده نمایش در صورتبندی دوباره آن- یعنی کتاب شدن- روشنتر شود. ایده نمایش نه فعلیت یافتن مجدد همان ترجمههای دهه شصتی مجله نمایش که تکرار بالقوگی خلأها، جای خالیها و بریدگیهای نوعی موضعگیری مماس با حاشیه است.
تنها مطلب تالیفی و غیرترجمهای کتاب، گفتاری در حاشیه دست آخر است. در همین مقاله فرهادپور مثالی از آدورنو را ذکر میکند که «اگر در یک مهمانی ضبط صوت بگذاریم و نوارش را بعداً برای افراد بگذاریم، غالباً دچار تعجب میشوند که چگونه این دریوریها را گفتهاند. مابهالتفاوت مثال آدورنو تکراری است که تفاوت میآفریند؛ تکراری که مازاد معناها و دلالتهای قبلی را آشکارتر میکند. چیزی شبیه به دیالوگ قهرمان فیلم نجات هرتزوگ که در سکانس اختتامیه رو به دوستان و همقطارانش تجربه رهاییاش را در سه جمله خلاصه میکند: «هر چیزی پر است، خالیاش کنید. هر چیزی خالی است، پرش کنید. هرجا میخارد، بخارانیدش.» ایده نمایش با تاکید بر اساسی بودن مفهوم اجرا و در عین حال غیاب تامل در صحنه از تبدیل شدن به چیزی از نوع «مجموعه مقالات»، «مقالات پراکنده» و «کارنامه دهساله» مقاومت میکند. حتی ناخواسته و غیرارادی، کلیشه کاغذ زرد (متن کهنه) و کاغذ سفید (متن جدید) مخدوش شدهاند تا مگر جایی باز شود؛ جایی تازه، جایی شبیه به صحنه.
پویا رفویی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست