جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انسان کامل از دیدگاه داروینی


انسان کامل از دیدگاه داروینی

در این نوشته به بررسی چیستی انسان پرداخته شده, بطوریکه انسان حاصل فرگشت فرض شده است و از این دیدگاه انسان کامل یا خوب مورد بررسی قرار گرفته است

بنا به تعریف هایی که از انسان می شود، برای کمال انسان هم تعریف های مختلف وجود دارد. در واقع دیدگاه های مختلف با توجه به اهدافی که برای انسان قائل می شوند، دستیابی به هدف را کمال میدانند. بنابراین لازم است هدف از بوجود آمدن انسان مورد بررسی قرار بگیرد. در واقع هدف از پیدایش انسان را نظریه ها و دیدگاه های مختلف پیدایش بررسی می کنند. برخی دیدگاه ها هم بدون در نظر گرفتن چگونگی پیدایش انسان به هدف از وجود آن می پردازند، ولی برای شناخت بهتر لازم است به منشا پیدایش انسان برگردیم. دو دیدگاه عمده در این مورد وجود دارد: پیدایش ناگهانی و پیدایش تدریجی. ادیان مختلف تمایل دارند این باور را در مردم ایجاد کنند که انسان بصورت یکباره و توسط خدا خلق شد و دیدگاه مخالف که به داروینیسم شهرت دارد، پیدایش انسان را بصورت خیلی تدریجی و خودبخودی می داند.

به نظر می رسد این دو دیدگاه نمی توانند همزمان درست باشند و بنابراین کاملا در مقابل هم قرار گرفته اند. شواهد حاکی از آن است که پیدایش موجودات زنده و انسان تصادفی بوده است و هیچ هدفی مطرح نیست. از آنجا که کار انتخاب طبیعی حذف تغییرات نامناسب است، بنابراین تغییرات مناسب (هر چند احتمال کمی در رخ دادنشان است) انتخاب شده و گسترش می یابند. در واقع می توان گفت ما نتیجه ۴.۵ میلیارد سال تغییر در ژنها هستیم. شاید تصور این موضوع برای بسیاری دشوار باشد، حتی آنهایی که تعصبی نسبت به مذهب ندارند. ولی عوامل زیادی وجود دارد که باعث می شود انسان ها این عقیده را نپذیرند. به هر حال اگر در پی حقیقت باشیم، نمی توانیم این عقیده را انکار کنیم؛ چرا که اگر بی طرفانه به تمام دیدگاه ها بنگریم، شواهد کافی برای این دیدگاه وجود دارد و هر چند ما می توانیم خود را گول بزنیم و زندگی بهتری داشته باشیم، اگر دنبال حقیقت نباشیم.

بنابراین طبق نظریه فرگشت، انسان موجودی است بصورت تدریجی و از موجودات زنده ابتدایی بوجود آمده است. می توانیم برای شناخت بهتر انسان به بررسی موجودات ابتدایی بپردازیم. اصولا ویژگی بارز موجودات زنده داشتن ماده وراثت است؛ بنابراین ماشین های مکانیکی هرچند رفتاری مثل رفتار انسان داشته باشند، موجود زنده به حساب نمی آیند.

البته این به این معنا نیست که فقط موجوداتی که دارای ژن هستند می توانند زنده باشند، بلکه هر موجودی که بتواند خود را تکثیر کند موجود زنده نامیده می شود و همانطور که ریچارد داوکینز می گوید:"حیات از یک ماتریس به ماتریس دیگر قابل انتقال است". از آنجایی که تکثیر فرایندی انرژی بر است، بنابراین موجود تکثیر شونده نیازمند منابع انرژی است که از طریق محیط قابل دستیابی است. بعنوان مثال منبع اصلی انرژی حیات در سیاره ما انرژی نور خورشید است.

بنابراین موجود زنده اولا باید بتواند انرژی محیط را جذب کند و ثانیا از آن برای تکثیر خود استفاده کند. در واقع هدف اصلی تکثیر است که جذب انرژی بعنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف مورد استفاده قرار می گیرد. موجودات موفق موجوداتی هستند که تکثیر بیشتری داشته باشند و بنابراین لازم است بتوانند بیشترین انرژی را در مدت زمان کم بدست آورند. از آنجا که منابع انرژی محدود است، بین موجودات زنده رقابت بوجود می آید و اهمیت تکثیر برای بقا شدید تر می شود. بنابراین در چنین جو رقابتی ای موجوداتی توانایی تکثیر خود را دارند که بازده بالایی در جذب و زخیره انرژی داشته باشند و یا بتوانند از منابع انرژی دیگری استفاده کنند و شدت رقابت را کاهش دهند. احتمالا دلیل اصلی این همه تنوع در موجودات همین بوده است، اینکه هر تغییری در جهت استفاده از منابع انرژی غیر قابل استفاده برای سایرین امتیاز مهمی برای بقا محسوب می شود.

با توجه به خلاصه ای که گفته شد، هدف انسان بعنوان یک موجود زنده از زندگی بقای ژنهایش است. یا اینکه انسان ساخته می شود تا از طریق آن ژنها بتوانند خود را همانندسازی کنند. بنابراین انسان خوب انسانی است که بتواند هرچه بیشتر ژنهایش را به آینده منتقل کند. انسان به دنیا می آید، بزرگ می شود و از خود محافظت می کند تا بتواند موجب بقای ژنهایش شود و این عمل فقط از طریق برقراری ارتباط جنسی با جنس مخالف امکان پذیر است. به همین دلیل است که میل جنسی نیرومند ترین غریزه آدمی است و فروید اهمیت بیشتری به آن می دهد.

ولی از آنجایی که پیچیدگی انسان بسیار زیاد است، فروید مخالفان زیادی داشته و دارد. در واقع ژنها ماشینی ساخته اند که ممکن است از هدف اصلی فاصله بگیرد. باز هم حرف نیچه را تکرار می کنم: "انسان تنها موجودی است که میخواهد خودش نباشد". به این معنی که هرچند انسان به گونه ای طراحی شده است که میل شدیدی به آمیزش با جنس مخالف داشته باشد، با وجود این انسان ها آمیزش جنسی را هدف اصلی خود قرار نمی دهند، بسیاری از انسان ها وسیله را با هدف اشتباه می کنند. مثلا کنجکاوی وسیله ایست برای شناخت محیط تا دسترسی به منابع انرژی راحت تر شده و بقا امکان پذیر باشد و یا وسیله ایست برای جلب توجه جنس مخالف تا به هدف یا آمیزش جنسی بینجامد. ولی بسیاری از انسان ها و بخصوص نوابغ کنجکاوی را اصل قرار داده و از هدف اصلی فاصله گرفته اند.

البته هرچند ممکن است آنها ژنهای خود را بطور مستقیم انتقال ندهند، اما با شناخت منابع قابل دسترس انرژی، خدماتی به سایرین ارائه می دهند و موجب بقای ژنهای گروهی می شوند و به همین دلیل است که از آن بعنوان صفتی پسندیده یاد می شود. به این ترتیب هر عملی که امکان بقای ژنهای خود، اطرافیان و کلا انسان ها را افزایش دهد، عملی خوب است و هرچه تاثیرش بیشتر باشد بهتر است. مثلا کشتن یک جانی خوب است، چون امکان آدم کشی در آینده کم می شود و افراد بیشتری می توانند ژنهای خود را منتقل کنند. بنابراین هدف انسان این است که ژنهایش باقی بمانند و از بین نروند. انسان حدود صد هزار ژن دارد که بسیاری از آنها را بصورت مشترک دارند و هرچه روابط خانوادگی نزدیک تر باشد، تنوع ژنها کم میشود. بنابراین منطقی است که انسان در مرحله اول خود را دوست داشته باشد و در مرحله بعد اطرافیانش را و ... . بنابراین، انسان کمال یافته مفید ترین انسان است، کسی که موجب بیشترین احتمال برای بقای ژنهایش باشد. انسان کمال یافته، انسان دور از جامعه نمی تواند باشد. انسانی است که در جامعه حضور دارد و امکان زندگی را برای خود، اطرافیان و در نهایت برای همه بوجود می آورد. در این تعریف انسان کمال یافته نمی تواند تعصب نداشته باشد و انسانی است که لزوما خودخواه باشد و آینده را برای همانندسازی ژنهایش آماده کند. و انسان بی خاصیت انسانی است که فقط مصرف کننده باشد.

حسین کلاته