یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا

بخل ورزیدن کانون تمام عیب ها


بخل ورزیدن کانون تمام عیب ها

شاید باورش کمی سخت باشد اما واقعیت دارد, بخل ورزیدن کانون تمامی عیب هاست, حضرت علی علیه السلام می فرمایند بخل ورزیدن کانون تمام عیب ها و مهاری است که انسان را به سوی هر بدی می کشاند نهج البلاغه ترجمه دشتی, حکمت ۳۷۸

شاید باورش کمی سخت باشد اما واقعیت دارد، بخل ورزیدن کانون تمامی عیب هاست، حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: بخل ورزیدن کانون تمام عیب‌ها و مهاری است که انسان را به سوی هر بدی می‌کشاند. (نهج‌البلاغه ترجمه دشتی، حکمت ۳۷۸)

تعریف بخل

بخل که به صورتهای گوناگونی (بُخْل، بُخُل، بُخُول، بَخْل و بَخَل) قرائت شده در لغت به معنای منع و ضدّ کرم و جود است. برخی اصل آن را دشوار بودن بخشش و برخی دیگر آرزوی بخشیده نشدن چیزی به دیگران دانسته‌اند. بخل عبارت است از خسیس بودن در جایی که باید خرج کرد و ندادن آنچه را که باید داد و آن طرف تفریط است و افراط آن، اسراف است که عبارت است از:خرج کردن آنچه نباید خرج کرد و این دو طرف، مذموم است و وسط آنها که صفت جود و سخا است پسندیده و محمود است. به هر روی به نظر می‌رسد بخل مراتب متعددی دارد که برخی از آن حرام و برخی دیگر گرچه حرام نیست ولی ناپسند است، چنان که برخی ترک ایثار هنگام نیاز را بخل دانسته‌اند.

زمینه‌ها و عوامل بخل

۱)گرایش به حفظ مال، برخاسته از حبّ ذات و امری غریزی است که در نهاد بشر قرار داده شده است. این امر موجب می‌شود انسان بخل ورزیده، از بخشیدن اموال خویش به دیگران خودداری کند.۲)در قرآن از وسوسه‌های شیطانی نیز در زمره عوامل بخل یاد شده است، زیرا شیطان با القای این پندار که انفاق عامل فقر است، انسان را به بخل فرمان می‌دهد: «الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ و یَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ...». (بقره/۲، ۲۶۸) فحشاء در این آیه به بخل تفسیر شده است. ۳) از دیگر عوامل بخل، توجیه آن در سایه قضا و قدر الهی است. برخی از کافران با استدلال به اینکه تقدیر روزی بنده به دست خداست، فقر و نداری عده‌ای را پیامد این قانون دانسته، از انفاق کردن به آنان امتناع می‌ورزند: «و اِذا قیلَ لَهُم اَنفِقوا مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا اَنُطعِمُ مَن لَو‌یَشاءُ اللّهُ اَطعَمَهُ...» .(یس/۳۶،۴۷).

آثار و پیامدهای بخل

در میان صفات نکوهیده و رذایل اخلاقی کمتر صفتی به اندازه «بخل» مشکل آفرین بوده و هست و پیامدهای سوء داشته و دارد، از جمله این که:۱) گرچه بخیل در حفظ اموال خود می‌کوشد ولی بیش از آن، آبروی خود را از دست می‌دهد. در این رابطه نیز در روایات اسلامی اشاره‌هایی شده است. حضرت علی علیه‌السلام می‌فرمایند: «بخیل بیش از آنچه از متاع دنیا برای خود نگهداری می‌کند، از عرض و آبروی خود می‌بخشد» (غرر الحکم، ج ۲، ص ۱۳۰).۲) بخیل زود دوستانش را از دست می‌دهد و در زندگی در برابر انبوه مشکلات غریب و تنها می‌ماند. امیر مومنان علی علیه‌السلام در این رابطه می‌فرمایند: «لیس لبخیل حبیب، بخیل یار و دوست ندارد! »(همان ج۵ص ۵۶).۳) «بخیل»، همیشه زحمت می‌کشد و ثمره کارش را وارثانش می‌برند، در دنیا برخود سخت می‌گیرد و در آخرت نیز گرفتاریش به خاطر اندوختن اموال فراوان، زیاداست.۴) «بخیل» زندگی فقیرانه‌ای دارد، زیرا، هنگامی که «بخل» انسان شدت می‌یابد، نسبت به خویشتن هم بخیل می‌شود و آسایش زندگی‌اش از بین می‌رود، زیرا، همیشه درفکر حفظ اموال خویش و افزودن آن است. گاهی نیز گرفتار حالات روانی زشت وسوء ظن‌های شدید نسبت به اطرافیان خود می‌شود، مثلا، می‌پندارد که مردم چشم طمع در اموال او دوخته اند و با حسادت و عداوت به او می‌نگرند.۵) «بخل» موجب بدنامی و لعن و نفرین مردم می‌شود، همان گونه که امیر مومنان علی علیه‌السلام فرمودند: «بالبخل تکثر المسبة، به خاطر بخل، بدگویی و دشنام مردم زیاد می‌شود» (همان ج۳، ص۲۰۰).

عاقبت بخل

کسی می‏گفت: بخیل معذورتر از ظالم است. این کلام به گوش امیر المومنین علیه‌السلام رسید و به او فرمود:دروغ گفتی، زیرا ظالم، گاهی توبه می‏کند و آمرزش می‏طلبد و مالی را که به ستم گرفته، به صاحبش باز می‏گرداند.ولی شخص «شحیح»- یعنی مبتلا به بخل شدید- چون صفت بخلش بر عقلش غالب شود، از دادن زکات و صدقه، صله رحم، پذیرایی میهمان و انفاق در راه خدای عزّ و جلّ و دیگر ابواب احسان، دوری می‏کند و از انجام حسنات خودداری می‏کند که در این حالت بهشت بر او حرام است‏.(گلچین صدوق(گزیده من لایحضره الفقیه)/ج‏۱/ ۱۸۴).

معالجه مرض بخل

مرحوم نراقی در باب معالجه مرض بخل می‌فرمایند:بدان که: معالجه مرض بخل، محتاج به معالجه علمی و عملی است اما علم، پس آن است که: آفت بخل را بداند و فایده جود و کرم را بشناسد و بعد از آنکه طالب علاج این مرض باشد، بسیار ملاحظه آثار و اخباری که در مذمت بخل و مدح سخاوت رسیده بکند و «وعده و وعیدی» که بر این دو صفت شده، به نظر در آورد و ذلّت بخیلان و تنفّر مردم را از ایشان مشاهده نماید و بداند که: از برای او خانه دیگری غیراز این خانه نیز هست که خواه نا خواه باید به آنجا برود و در آنجا نیز احتیاج دارد و قدری را که پیش می‌فرستد و ذخیره می‌نماید در روز درماندگی به کارش می‌آید و اعتماد بر فرزندان نکند. تو درباره پدر و مادر ببین چه کردی که فرزندان درباره تو کنند. و چون این مراتب را دانستی خود را خواه نا خواه بر عطا و بخشش ملزم کن و دل از مال برکن و پیوسته بخشش کن و احسان به فقرا بنمای، تا اینکه طبع تو به صفت بذل و احسان راغب شود. مخفی نماند که عمده در علاج این صفت، قطع سبب آن است و سبب آن دوستی مال دنیا است، پیش از دوستی امور دیگر، که بر احسان مترتب می‏شود و سبب دوستی مال، یا محبت لذتها و شهوت‌های دنیوی است که به وسیله مال به آنها می‏توان رسید.

مریم پناهنده