چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

همه جا جهان سوم است


همه جا جهان سوم است

آنتونی کابالرو ۱ یکی از سرشناس ترین روشنفکران آمریکای جنوبی است او در سال ۱۹۴۵ در بوگوتا زاده شد و با نوشتن رمان «بدون راه نجات» در ادبیات معاصر کلمبیا جایگاه استواری برای خود پدید آورد نوشتار پیش رو رویکردی انتقادی به سرمایه داری و تبعاتش در کشورهای مختلف دارد

آنتونی کابالرو(۱) یکی از سرشناس‌ترین روشنفکران آمریکای‌جنوبی است. او در سال ۱۹۴۵ در بوگوتا زاده شد و با نوشتن رمان «بدون راه نجات» در ادبیات معاصر کلمبیا جایگاه استواری برای خود پدید آورد. نوشتار پیش‌رو رویکردی انتقادی به سرمایه‌داری و تبعاتش در کشورهای مختلف دارد.

ده‌ها سال طول کشید تا سرمایه‌داری بتواند متمدن شود. حال دوباره خشونت اولیه‌اش را از سر گرفته است. برای این منظور آمریکای‌جنوبی بهترین نمونه است.

چرا سرمایه‌داری گرفتار بحران شده است؟ برای اینکه به یک سرمایه‌داری جهان‌‌سومی مبدل شده است. باز هم سوال فقر مطرح می‌شود و چگونه می‌توان از آن رهایی یافت.

من از آمریکای‌جنوبی برایتان می‌نویسم. زمانی که سوسیالیسم واقعا موجود به پایان خط رسید، برای این منطقه به‌اصطلاح «اتفاق‌نظر واشنگتن(۲)» را کشف کردند. اما اسم این برنامه اقتصادی ریاکارانه است و چنین تداعی می‌کند که کشورهایی با «خواست‌های همسو» در واشنگتن به «اتفاق‌نظر» دست یافتند. اما حقیقت این است که عده‌ای با هم به توافق رسیدند تا برنامه‌ای را بر ما دیکته کنند: موسسات مالی بین‌المللی مستقر در واشنگتن همچون بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و بانک توسعه میان آمریکایی. این رویداد شباهت زیادی به یک ضرب‌المثل قدیمی اسپانیایی دارد «شبان‌ها نشست داشتند، گوسفندها مردند(۳).»

در واقع از آن هنگام گوسفندان بسیاری را کشتند و کباب کردند و فرو بلعیدند. در اقتصاد ملی کشورهای آمریکای‌جنوبی، که آن وقت‌ها در سطح جهان جزو پرنوسان‌ترین‌ها بودند شکاف اندک میان ثروتمندان و جمعیت روبه‌رشد تهیدستان وسیع‌تر شد. این شکافی است میان میلیاردر غول مخابرات مکزیک، کارلوس اسلیم(۴)، که در یکی از فقیرترین کشورها به ثروتمندترین مرد جهان تبدیل شده است و میلیون‌ها نفر از هم‌ولایتی‌های او که ناچارند برای یافتن کار سیاه، مرزهای کشور همسایه ایالات متحده آمریکا را در نوردند، چرا که در مکزیک کاری یافت نمی‌شود.

دولت‌های آمریکای‌جنوبی اغلب سرایت بحران آمریکای مرکزی یا اروپایی را به اقتصاد ملی خود به‌شدت رد می‌کنند و می‌گویند اقتصاد ما «آسیب‌ناپذیر» است، اما صحت ندارد: چه بسا اقتصاد آمریکای‌جنوبی به بحران‌ها عادت کرده است. این کشورها بحران را در خود نهفته دارند. اگر به طور مثال بدهی‌های خارجی را از نظر بگذرانیم که طی ۳۰سال گذشته آنها را «بدهی‌های ابدی» وانمود کرده‌ایم، به این ترتیب بحران هم خارجی است و هم ابدی: این بحران همیشه وجود داشته و همواره به دیگران وابسته بوده است. در کنار این، فعالیت انحرافی قرارداد دادوستد آزاد قرار دارد که کشورهای آمریکای‌جنوبی با قدرت‌های اقتصادی‌ای چون ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و کانادا به امضا رسانده‌اند. به این ترتیب کشورها، اقتصادهای ملی خود را بدون پشتیبانی مالی حمایتی (اتفاق نظر جایز نیست!) به رقابت با کشورهایی که از حمایت مالی قدرتمند اقتصاد ملی برخوردارند، وامی‌دارند. براساس بررسی‌های من با این روش فقط وضع وخیم‌تر می‌شود. رشد اقتصادی مکزیک از زمان عضویت در معاهده تجارت آزاد آمریکای‌شمالی متوقف شده و ما شاهدش هستیم. همین‌طور شیلی که بیلان مبادلاتش با ایالات متحده آمریکا از مازادی مطمئن به عمق کسری موازنه سقوط کرده است و پرو هم که در حال حاضر همان مسیر را طی می‌کند. کلمبیا پیش از آنکه قراردادی را با ایالات متحده آمریکا امضا کند، قراردادهایی را با اتحادیه اروپا و کانادا بسته بود. حال نتیجه‌گیری می‌کنند که این قراردادها به کشاورزی و دامداری آسیب می‌رساند و باعث متلاشی شدن صنایع می‌شود. برزیل تنها کشوری است که قدرتمندانه از امضای چنین قراردادهایی امتناع ورزید. به این معضلات وابستگی ناسالم ارسال پول هم افزوده می‌شود یعنی دلار و یوروهایی را که میلیون‌ها نفر از آمریکاییان جنوبی ساکن ایالات متحده آمریکا یا اتحادیه اروپا به کشورهایشان برای حمایت خانواده‌هایشان ارسال می‌کنند. در گیرودار بحران آنها هم مشاغل‌شان را از دست می‌دهند و بی‌آنکه بخواهند به کشورشان بازگردانده می‌شوند. بی‌دلیل نیست که اخیرا ایالات متحده آمریکا بار دیگر قوانین مهاجرتی را دشوارتر کرد. برای کشورهای حاشیه‌ای و وابسته، بحران ثروتمندان یک فاجعه است.

در اینجا تاکید می‌کنم، همه اینها موارد تازه‌ای نیست. سرمایه‌داری در آمریکای‌جنوبی همواره بیش از حد درنده‌خو و ناعادلانه بود. همان‌گونه که روزگاری در اروپا، چنان درنده‌خو و ناعادلانه بود که کارل مارکس(۵) آن را محکوم کرد و چارلز دیکنز(۶)، پیامدهایش را به رشته تحریر درآورد. اما طولی نکشید که در اروپا و چه بسا آمریکای شمالی اشراف غارتگر، نمونه‌های کنترل اجتماعی و قانونی را شکل دادند. به شکرانه این اقدام، قابلیت‌های غول‌آسایی که هرگز وجود خارجی نداشتند پدید آمدند و ثروت اندوختند، قابلیت‌هایی که توانست ثروت را نسبتا دموکراتیک تقسیم کند. به این مهم سندیکا‌ها و احزاب کارگری و نهایتا خیزش‌های مردمی و انقلاب‌های اجتماعی دامن زدند.

به این ترتیب سرمایه‌داری پیوسته مدرن‌تر شد تا اینکه روزگاری سرمایه‌داری به دولت رفاه «با سیمای انسانی» مبدل شد. درست همان دولت‌های رفاه اکنون در تنگنا قرار گرفته‌اند. نمونه‌های کنترل اجتماعی ضعیف شدند و چه بسا از بین رفتند. آن‌چه برجا ماند اندیشه‌های نئولیبرال‌های راست‌گرا بود. مارگارت تاچر(۷)، ریگان(۸) و نسل جوان آنها. همزمان با فروپاشی کمونیسم هراس از انقلاب‌ها هم از بین رفت. درست همین مهم باعث پدید آمدن دولت‌های رفاه پس از جنگ جهانی شده بود. اکنون سرمایه‌داری دوباره به شیوه خشن و بی‌رحمانه آغازین خود بازگشته است.

اتفاقا درست به همین دلیل آمریکای‌جنوبی که با تاخیر به جشن کشتار رسیده بود - به قول یک نویسنده کلمبیایی قرن نوزدهم: «همه چیز با تاخیر سراغ ما می‌آید... حتی مرگ!- به تصویر نمونه سرمایه‌داری جهانی شده امروز مبدل می‌شود. اتفاق آرای واشنگتن که برای این منطقه در نظر گرفته شده بود، در این میان به الگوی جهانی مبدل شده: اعتدال بخشیدن به دادوستد و بازار مالی و تبادل آزاد کالا – به غیر از تردد انسانی – جا‌به‌جایی سرمایه به هر مقدار و بدون کنترل و تفاوتی هم نمی‌کند که از کجا می‌آید و از چه جایی سر در می‌آورد، خصوصی‌سازی و آزادسازی، دولت کمتر و بخش خصوصی بیشتر. در حال حاضر همه جا وضع از این قرار است و تنها مردمان آمریکای‌جنوبی نیستند که ناظر پیامد‌های آن هستند. همین‌طور جوانان خشمگین در خیابان پوئرتا دل سل(۹) مادرید، در میدان سینتا گماتوس(۱۰) آتن و روی پل بروکلین(۱۱) نیویورک با فریاد «وال استریت را تصرف کنید!» مثل زمان کارل مارکس و چارلز دیکنز گفته‌ها و دیده‌های آنها را کشف می‌کنند. کار یافتن میسر نیست، بیمه بیکاری از دستور کار خارج می‌شود، حقوق بازنشستگی تقلیل پیدا می‌کند. آموزش رایگان دیگر وجود ندارد. جان کلام: دولت رفاه‌ستیز از راه می‌رسد.

جهانی‌سازی برای کشورهای رهاشده از جهان سوسیالیستی و دنیای سوم وسیع نتوانست جهان اول آرمانی ارزانی دارد و بلکه بر عکس: ما امروزه جملگی در جهان سوم جهانی‌سازی شده زندگی می‌کنیم.

آنتونی کابالرو

ترجمه:جاهد جهانشاهی

پی‌نوشت‌ها:

۱- Antonio Caballero

۲- Washington Consensus

۳- Reunion de pastores, oveja muerta

۴- Carlos Slim

۵- Karl Marx

۶- Charls Dickens

۷- M. Thatcher

۸- R. Reagan

۹- Puerta del sol

۱۰- Syntagmatos

۱۱- Brooklyn Bridge



همچنین مشاهده کنید