سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

دختر خوانده ی من ازدواج ما را نابود کرده


دختر خوانده ی من ازدواج ما را نابود کرده

بچه هایی که حاصل ازدواج های فبلی هستند برای سازش با شرایط جدید سختی های زیادی را ایجاد می کنند این ازدواج ها می تواند پایدار باشد

بچه‌هایی که حاصل ازدواج‌های فبلی هستند برای سازش با شرایط جدید سختی‌های زیادی را ایجاد می‌کنند. این ازدواج‌ها می‌تواند پایدار باشد؟

● صحبت‌های زن

▪ او مرا دیوانه کرده

دختر خوانده ی من دنیا ۲۱ ساله است. او از سال گذشته بعد از آن که دانشگاه را رها کرد،‌ مرتبا ما را تحریک می‌کند. این جمله را فرشته ۳۷ ساله، دارای یک پسر ۷ ساله که حاصل ازدواج قبلی او است گفت. فرشته الان ۷ ماهه بار دار است.

او میگوید من دنیا را دوست دارم، اما او مرا نا دیده می‌گیرد و حسین را نسبت به من تحریک می‌کند. او کار‌هایی انجام می‌دهد تا بین من و حسین دعوا بیندازد.

من دنیا را درک می‌کنم. مادرش ، همسر اول حسین زمانی که او ۵ ساله بود مرد. حسین در وضعیتی نبود که بتواند از او محافظت کند. حسین در گذشته داروهای آرام بخش مصرف می‌کرد. و دخترش را دوست دارد و برای او ناراحت است.

دنیا دختر زرنگی است، او از ما خواست تا خانه دوستش اسباب کشی کند و تا زمانی که خواسته‌هایش برآورده نشود برنگردد. من نمی‌خواهم که با او مشکلی داشته باشم اما او به من بی‌احترامی می‌کند. او کلا آدم نا‌مرتبی است. قسمت‌های خشک پیتزا را در اتاق نشیمن می‌اندازد،‌ساعت‌ها موزیک با صدای بلند گوش می‌دهد مرتن آشغال روی فرش می‌اندازد. او ۲ ماه یک بار اتاقش را تمیز می‌کند. و لباس‌هایش را که برای دویدن می‌پوشد نمی‌شوید. ما انتظار داریم که لباس‌هایش را خودش بشوید اما او این کار را نمی‌کند و ما را عصبانی می‌کند.

من و حسین درباره وزن دنیا بسیار ناراحتیم. او حدودا ۹۰ کیلو وزن دارد و از صحبت کردن با یک متخصص درباره وزن خود سر باز می‌زند. ما از عیب جویی‌های او متنفریم ، او در ظاهر مشکلات پزشکی زیادی دارد.

زمانی که او با پدرش بحث می‌کنند او حرفهای ناراحت کننده به پدرش میزند. حسین از روی خشم چشمانش گرد می‌شود اما دنیا او را با تمسخر نگاه می‌کند و خشم او را بیشتر می‌کند. شوهر من از روی خشم به دیوار‌ها ضربه می‌زند اما دنیا فریاد می‌زند و من سعی می‌کنم به این وضعیت پایان دهم.

دنیا در کار‌ها دست کاری زیادی می‌کند و حسین را نسبت به من پریشان می‌کند. او ماشین را خراب کرده و حسین را گرفتار تعمیر می‌کند. به نظر من او با زیرکی گستاخی می‌کند. او حسادت من را بر می‌انگیزد و زمانی که حسین شب‌ها دیر به خانه می‌آید باعث می‌شود تا من او را سؤال باران کنم.

بچگی من با دنیا خیلی متفاوت است. من نمی‌توانستم هر چیزی را به پدرم بازگو کنم. پدر من مدیر یک شرکت بیمه بود و هرگز زمان زیادی را با من سپری نکرد. مادرمم هم یک منشی تمام وقت در یک شرکت بود و زمانی هم که به خانه می‌آمد تمام وقت خود را صرف کار‌های آشپز خانه می‌کرد. من در کودکی به اندازه کافی لاغر بودم و نیازی به رژیم غذایی نداشتم.

من شوهر اولم را در مهمانی بعد فارغ التحصیلیم در دانشگاه دیدم. اما ازدواج ما سال‌های کمی دوام آورد. زمانی که من با او عروسی کردم می‌دانستم که او یک فرد خوش گذران و رفیق باز است. اما من فکر می‌کردم که می‌توانم بعد از ازدواج از او یک آدم متفاوت بسازم. نتیجه ی آن ازدواج یک پسر به نام حامی بود.

من حسین را در اواخر ازدواجم ملاقات کردم. زمانی که من در یک شرکت ضبط موزیک کار می‌کردم و او یک عکاس آزاد بود که برای عکس‌های روی آلبوم‌ها عکس می‌گرفت. ما برای ساعت‌ها با هم صحبت می‌کردیم و برای هم بهترین دوست‌ها بودیم. و بعد از پایان ازدواجم عاشق همدیگر شدیم. من می‌دانستم که حسین دارو‌های آرام بخش می‌خورد، اما او از این مرحله عبور کرد. و حالا ۳ سال است که بدنی پاک و سالم دارد. او حالا کار تجارت می‌کند.

در گذشته رفتار‌های ما با یک دیگر متعادل بود اما به وسیله ی دنیا این تعادل به هم خورد. حسین اغلب اوقات فرار می‌کند. من نمی‌توانم بپرسم که در این مدت کجا بوده. هنگامی که در کنار هم غذا می‌خوریم دنیا شلوغ کاری‌هایی در می‌آورد که ما را کاملا گیج می‌کند.

● صحبت‌های مرد

▪ او با شیطنت‌هایش در سیستم زندگی ما اخلال ایجاد کرده

من دخترم را خیلی دوست دارم و من در همه ی این سال‌ها برایش یک پدر بد بودم،‌این جمله راحسین ۴۲ ساله گفت. اما دنیا زندگیش را می‌پیچاند و با این کار زندگی ما را نیز تغییر داده. من نمی‌توانم دیدگاه‌های مخرب او را در زندگی خود قرار دهم.

من تنها به وسیله ی مادرم نگهداری می‌شدم. مادرم زمانی که من بچه بودم پدرم را رها کرد. و من هیچ دیدگاهی نسبت به او ندارم.

من همسر اولم را ، مادر دنیا، زمانی که ۲۰ ساله بودم دیدم و ما زندگی مشترک خود را شروع کردیم. اما این ازدواج با مرگ او زمانی که دنیا ۵ ساله بود شکسته شد.

همان طور که فرشته گفت ، دنیا همسرم را از من دور می‌کند. من بار‌ها به او گفتم که نباید برای ما یک مانع باشد. زمانی که او به دانشگاه رفت من و فرشته بیشتر به هم نزدیک شدیم. اما زمانی که او از دانشگاه خارج شد دوباره همه چیز در زندگی ما خراب شد. ۳ سال قبل من خودم را در بیمارستان چک کردم و هیچ آثار دارو در بدن من نبود. من یک تجارت را از طریق تلفن و سفارش از طریق پست در خانه شروع کردم. من برای تامین مسائل مالی حامی و فرشته و نوزادمان برنامه ریزی کردم. اما دنیا در سیستم زندگی ما اخلال ایجاد می‌کند.

من می‌دانم که آدم تند خو و بد اخلاقی هستم، اما این وحشی گری‌های دنیا غیر قابل قبول است و اوضاع را بدتر می‌کند. او به همسرم در پاک کردن خانه کمک نمی‌کند. من صبر و شکیبایی فرشته را ندارم و هر وقت که تلاش کردم تا خانواده را به هم نزدیک کنم فاصله‌ها بیشتر شده است. من در مورد مسائل بیشتر دوست دارم گفتگو کنم تا مشاجره.

رابطه ی من با دنیا زمانی که بین من و فرشته تفرقه می‌اندازد تند می‌شود. زمانی که فرشته عقاید خوب خود را انجام می‌دهد من توقع دارم که هر دقیقه از من احساسم را نسبت به آن بپرسد. من یچزی را مخفی نمی‌کنم فقط هر چیزی را بیان نمی‌کنم.

من نمی‌خواستم که این جا باشم اما اگر مشاوره به آرام کردن زندگی ما کمک می‌کند ، من آمدن به این جا را لازم می‌دانم.

● صحبت‌های مشاور

▪ قسمت‌های گذشته را در کنار یک دیگر بگذارید

به هر حال تحریک کردن و ایجاد سختی‌هایی توسط دنیا پیش بینی می‌شد. این جمله را مشاور گفت. نه فرشته و نه حسین فکر نمی‌کردند که دنیا تاثیر جدی روی روابطشان ایجاد کند.

فرشته نمی‌خواهد که دنیا آن‌ها را تحریک کند و می‌خواهد او را در نیاز‌ها و خواسته‌ها راهنمایی کند. فرشته باید یاد بگیرد که بتواند از نیاز‌های شخصیش که نجات دهنده ی کل خانوده است حمایت کند. حسین نیز باید خشم خود را کنترل کند و روابط مخرب سال‌های گذشته خود را به روابط مثبت تبدیل کند.

حسین و فرشته هر دو از نزاع بدشان می‌آید و تا جایی که امکان دارد از آن دوری می‌کنند. اما متاسفانه در همه ی ازدواج‌ها مشاجره وجود دارد. زمانی که آن دو واقعا همدیگر را آرام کنند وضع دشوار بینشان حل خواهد شد. آن‌ها یاز دارند تا یاد بیرند که چگونه آن را انجام دهند.

برای فرشته مشکلات کلاسیک با یک دیگر ترکیب شده است. و گاها رفتار‌های متناقضی را در انجام کار‌ها از او سر می‌زند. فرشته اندیشه‌های زیادی دارد و در آن‌ها استوار است. اما افکار او باطل می‌شود. و فهمیدن علت آن هم سخت نیست. والدین فرشته در کودکی او از هم دور بودند و زمانی که او به محبت نیاز داشته در کنارش نبودند.

فرشته نا خود آگاه در ماموریت جذب کردن عشق پیروز است. حسین با خشم خود دیگران را می‌هراساند.

● کمک به دنیا

فرشته و حسین باید به دنیا کمک کنند. او هرگز عقب نشینی را یاد نگرفته، و فرشته و حسین نیز به او اجازه می‌دهند تا در وضعیت خود بماند. من به آن‌ها توضیح دادم که چرا دنیا می‌خواهد مستقل باشد و این که آن‌ها تا چه زمانی می‌توانند که یک بچه را پیش خود نگه دارند؟

من برای آن‌ها ۳ مورد را توضیح دادم که در بهبود وضعیتشان مؤثر است.

این سه مورد شخصی نیست و بستگی به انتظارات آن‌ها دارد. فرشته و حسین پذیرفتند که اگر دنیا می‌خواهد ادامه تحصیل دهد به او کمک کنند و اگر نه او یک کاری داشته باشد. و او برای مدت طولانی در بیرون و زمان کمتری را در خانه باشد. کار‌هایی که احساسات او را بر می‌انگیزد انجام ندهند و اگر او ایده ی خوبی دارد آن را عملی کنند. اگر دنیا تمایلی به کم کردن وزن خود ندارد به او فشار نیاورند.

اگر فرشته و حسین با دنیا جدی باشند ، دنیا به طرف آنها خواهد آمد. او بعد از ۲ ماه یک شغل خوب پیدا کرد. او همچنین برای ادامه تحصیل تمایل نشان داد

در نتیجه تنش‌ها از طرف دنیا کاهش پیدا کرد و آن دو در زدگیشان صمیمیت گذشته را پیدا کردند. و هر دوی آن‌ها دیوار‌های دور خود را برداشتند. فرشته از احساسات و هیجانات و حسین نیز خشم خود را کم کرد. فرشته دوباره سعی می‌کرد تا به حسین اعتماد کند ، البته برای او در ابتدا کمی مشکل بود. فرشته می‌ترسید که حسین دوباره به سمت دارو خوردن برود. او با چند هفته گفتگو و مشاوره دوباره اعتماد خود را نسبت به حسین به دست آورد.

من به حسین پیشنهاد کردم تا هر زمان که خشمگین می‌شود به فرشته اطلاع داده و به بیرون برود و در مورد آن فکر کند. و به فرشته اطمینان دهد که این کار به روابطشان آسیب نمی‌رساند.

بعد از نقل مکان دنیا، پسر کوچک آن‌ها ، حامد ، به دنیا آمد. حالا فرشته و حسین می‌دانند که چگونه در برابر سختی‌ها مقابله کنند و به کا رو زندگی خود ادامه دهند و برای جبران آن‌ها تلاش کنند.