شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خدا هوای منو داشته باش


خدا هوای منو داشته باش

فرهاد حسن زاده كه حالا در آستانه پنجمین دهه زندگی است, از آن دست نویسنده هایی است كه به جرأت می توان خواندن همه آثارش را به كسی توصیه كرد حسن زاده طنز می نویسد و او را بیشتر با این نوع ادبیات می شناسند

● كتاب «لبخندهای كشمشی یك خانواده خوشبخت» نوشته فرهاد حسن زاده

فرهاد حسن زاده كه حالا در آستانه پنجمین دهه زندگی است، از آن دست نویسنده هایی است كه به جرأت می توان خواندن همه آثارش را به كسی توصیه كرد. حسن زاده طنز می نویسد و او را بیشتر با این نوع ادبیات می شناسند.

«لبخندهای كشمشی یك خانواده خوشبخت» یكی از آثار این نویسنده تواناست كه سال قبل به چاپ دوم رسید و این نشان از توجه خوانندگان به این اثر دارد. لبخندهای كشمشی یك خانواده خوشبخت پنج داستان كوتاه طنز است كه عبارتند از: «كش، فقط كش تنبان»، «لبخندهای كشمشی...»، «نیش و نوش»، «روز جهانی زلزله» و «یخچالی كه سرما خورده بود».

حسن زاده در این مجموعه از چیزهایی حرف می زند كه به وفور در زندگی انسان امروزی یافت می شود، ولی آدمهای معمولی بی تفاوت از كنار آن می گذرند و وقتی همین اتفاقات با نویسنده ای برخورد می كنند، به داستانهایی جذاب تبدیل می شوند كه می توانند برای خواننده خود لذت و خاطره ای خوش را به ارمغان بیاورند و این اتفاق وقتی در قالبی با نام طنز باشد، خواندنی تر و جذاب تر می شود.

وقتی نویسنده ای تواناست، دیگر برای یافتن سوژه مجبور نیست برای نوشتن یك داستان آسمان ریسمان به هم ببافد و خود را به زحمت بیندازد. او آن قدر تجربه كسب كرده و آن قدر شاخكهای حسی اش قوی است كه می تواند هر جریان و اتفاق پیش پا افتاده ای را به یك اثر هنری تبدیل كند و اینها را بوفور در كارهای حسن زاده می بینیم.

«اولین باری بود كه پا به آن فروشگاه بزرگ می گذاشتم. فروشگاهی كه آدم توی آن احساس گمشدگی می كرد.» این شروع اولین داستان مجموعه «لبخندهای كشمشی...» است. شروعی بی مقدمه و سریع كه خواننده را خیلی خوب با متن درگیر می كند و دست خواننده را می گیرد و قدم به قدم در متن كتاب پیش می برد و در همان سطرهای اول نویسنده از عنصر جادویی طنز كمك می گیرد. عنصری كه اگر به جا و درست استفاده شود، لطف متن را چند برابر می كند... : بابا كه انگار مرا به فروشگاه پدرش آورده باشد، گفت: «كیف می كنی؟ دریای نعمت اینجاست، دریای نعمت!! از شیر مرغ گرفته تا...»

این طنز چون چشمه ای است كه از نوشتن اولین كلمات متن شروع به قل قل می كند و در ادامه چون رودی جریان می یابد تا نقطه نقطه متن را آبیاری كند و آن را برای خواننده خواندنی تر. همه سوژه داستان «كش، فقط كش تنبان» این است كه پسری همراه پدرش، صاحب یك عدد كارت اعتباری شده و به فروشگاه بزرگی می رود. از همان فروشگاههایی كه به قول پدر راوی «همه چیز در آن پیدا می شود، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد!» پدر كه حالا صاحب كارتی با مقداری پول شده تا می تواند خرید می كند، اما هنگام رسیدن به صندوق با كاغذی برخورد می كند كه روی آن این جمله نوشته شده است: «به علت خرابی دستگاه، از پذیرش كارت اعتباری معذوریم.» و پدر و پسر كه جز چند اسكناس پاره پولی در بساط ندارند، فقط با خرید یك بسته كش شلوار (كه البته نویسنده آن را كش تنبان می نامد) از فروشگاه خارج می شوند! می بینید سوژه، سوژه آن چنانی نیست.

سوژه ای كه من آن را «طبق معمول» می دانم، اما این دلیلی بر ضعف داستان نمی شود؛ زیرا نویسنده در پرداخت داستان موفق است و این اتفاقی است كه درباره داستانهای دیگر این مجموعه هم صادق است. «لبخندهای كشمشی...» حكایت دسته گل به آب دادن مادر خانواده در شكستن رادیوی ۸ موج پدر خانواده است و تعمیر آن به وسیله پسر خانواده و در مقابل دسته گل پسر خانواده در سوراخ كردن قالی دستباف به وسیله هویه برقی در لحظه درست كردن خراب كاری مادر و... .»

«نیش و نوش»، قصه حواس پرتیهای دختری است كه عینك پدر را در یخچال می گذارد و پنیر را روی میز. «روز جهانی زلزله» مشكوك شدن به پدر خانواده است كه زیاد سیگار می كشد و لابد مواد مخدر هم و سرانجام «یخچالی كه سرما خورده بود» حكایت كهنه شدن یخچالی قدیمی و جایگزین شدن یخچالی نو به جای آن و آمد و رفت خریدارها برای بردن یخچال قدیمی.

«لبخندهای كشمشی...» پنج داستان رئال است كه نخی نامریی به نام طنز همه آنها را به همدیگر وصل می كند و طنز، پررنگترین عنصر استفاده شده در این داستانهاست، تا آنجا كه نویسنده وقتی می خواهد اشك مخاطب را به نفع شخصیت داستانش جاری كند، باز هم این طنز است كه باعث می شود جریان داستان به سمتی دیگر برود: «توی دلم می گویم: عیبی نداره، ما هم خدایی داریم و بعد به خدا می گویم: «هوای منو داشته باش، هوا خیلی پسه ! اینها انگار بچگیهای خودشون یادشون رفته. یك مرتبه نوك دماغم از بغض تیر می كشد و راه گلویم انگار كه یك كوفته قورت داده باشم بسته می شود و نزدیك است كه خفه شوم... .»

حسن زاده همچنین خوب می داند چگونه با اضافه كردن «غلو» به متن داستانهایش آنها را خواندنی تر كند؛ زیرا اغراق از عناصر مهم طنز است و نباید آن را فراموش كرد: «صدای زنگ خانه كه شبیه شیهه اسب بود، به صدا درآمد.» یا: «رنگ پری خانم عین گوشت تازه گوساله قرمز شده.»

حسن زاده همچنین دست به كارهایی می زند و در چیزهایی دست می برد كه تثبیت شده ها نام دارند و این برخوردها باعث روبه رو شدن با «متفاوتها» می شود كه خواندنی است: «روز به روز دریغ از دیروز» به جای «سال به سال دریغ از پارسال»، یا «درست مثل روزنامه ای كه از وسط نصفشان كرده باشید» به جای مثل «سیبی كه از وسط نصف شده باشد» و...

نثر «لبخندهای كشمشی...» مثل دیگر كتابها و نوشته های حسن زاده زنده و بدون دست انداز است. دایره واژگانی خوبی دارد و این به او كمك می كند تا در لحظات نوشتن، بهترین كلمه را برای هر موقعیت انتخاب كند.

نویسنده البته برای بهتر شدن كارش از شگردهای دیگری نیز استفاده می كند. شگردی همچون بازی زبانی كه باعث برجسته سازی زبان نوشته اش می شود و آن را از سطح زبان روزمره بالا می كشد تا كاركردی متفاوت با آنچه كه در گفتگوهای روزانه اتفاق می افتد، داشته باشد: «مامانتون هفتاد كیلو وزن داره كه فقط شصت و نه كیلوش زبونه. اونم چه زبونی! هوف هوف هوف!»

فرهاد حسن زاده نشان می دهد كه چم و خم نوشتن برای مخاطب كودك و نوجوان را بخوبی بلد است و آن گونه می نویسد كه حتی بزرگسالان نیز از خواندن نوشته هایش لذت می برند و این توانایی كمی نیست. «لبخندهای كشمشی...» كتابی است ارزشمند از نشر چرخ و فلك كه تاكنون برای گروه سنی كودك و نوجوان، كتابهای درخوری را منتشر كرده است.

عباسعلی سپاهی یونسی