شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
برگ ها چه منظره باشکوهی دارند
![برگ ها چه منظره باشکوهی دارند](/web/imgs/16/147/6s78p1.jpeg)
چخوف متولد۱۸۶۰ در شهر کوچک تاگانروگ در خانوادهای پرجمعیت، از پدری بشدت متعصب و لجوج و مادری خیالپرداز و سنتی به دنیا آمد. از همان اوان کودکی پدر آموزشهای سخت و خشنی را برای فرزندانش در نظر گرفته بود.
فرزندان ترسیده و رنجور پس از آن که کتک خوردنشان به پایان میرسید، وادارشان میکرد تا به نشانه سپاسگزاری دستهای پدر را ببوسند.
چخوف کودکی و نوجوانی سختی را سرکرد. پس از آن که پدرش ورشکست شد، همراه خانواده به مسکو مهاجرت کردند و چخوف جدا از اینکه با تلاش همیشگیاش درس پزشکی را ادامه میداد، اغلب اوقات را در خیابانها و کوچههای مسکو به گشت و گذار میپرداخت و همه چیز را در ذهنش فورا ضبط میکرد. ماجراها و اتفاقات ساده اطرافش بعدها دستمایه داستانهای کوتاه او شدند.
زندگی حرفهای چخوف را در یک جمعبندی کلی میتوان به ۳ دوره تقسیم کرد:
▪ دوره اول از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۷ است. در این دوره چخوف عمدتا با مجلات ارتباط داشته و قطعات ادبی را با شتاب زیاد مینوشت. از سال ۱۸۸۰ تا ۱۸۸۳ چخوف با نشریهای به نام سنجاقک مشغول به کار شد و توانست نزدیک به ۱۳۰ داستان بنویسد، اگرچه در ازای نوشتن داستانها بهای کمی دریافت میکرد. آنتوان در این دوره اهل بلندپروازی نبود.
جدا از اینکه دوست داشت داستانهای خندهداری از زندگی معمولی آدمها بسازد، تنها چیزی که برایش اهمیت داشت، به دست آوردن مقداری پول از راه نوشتن بود تا بتواند به خانواده در پرداخت بدهیها یاری رساند. در این دوره شتابزده او با نامهای مستعار عجیبی داستانهایش را امضا میکرد: مرد بیغم، برادربرادرم، اولیس، آنتوشا و بیشتر اوقات نامی را که پدر پاکروفسکی در کودکی با آن او را صدا میکرد: آنتوشا چخونته.
▪ دوره دوم از سال ۱۸۸۸ تا ۱۸۹۳ است. در این دوره چخوف کمتر از پیش با مجلات در ارتباط بود و البته با تعمق و درنگ بیشتری داستانهایش را مینوشت. در سال ۱۸۸۸ داستان «استپ» را نوشت که نشان میداد به ذوق آزمایی در سبک نثر تغزلی روی آورده است. در این داستان به این نیاز داشت که توصیف از مردم و مکانها را جانشین چرخشهای نمایشی رویدادها کند تا هم از نظر عاطفی رضایتبخش باشند و هم از دیدگاه روانشناختی قابل قبول.
در نامهای به دوستی مینویسد: «برای استپ خود شیرهجان، نیرو و فسفر بسیار مصرف کردم؛ با دلشوره و زیرفشار نوشتم؛ سخت از خویش زه کشیدم، این که موفق است یا نه، نمیدانم؛ در هر صورت، شاهکار من است. بهتر از این نمیتوانم بنویسم.»
پس از انتشار این اثر اصیل منتقدان او را با گوگول و تولستوی قیاس کردند. با این داستان چخوف وارد دوره حرفهای داستاننویسی خود شد. از این دوره به بعد درونمایه مسلط بر بیشتر آثار او تضاد میان زیبایی و زندگی از یک طرف و زشتی و مرگ از سوی دیگر بود. انزوا و تنهایی که بر این نوشتهها حاکم است، از درونمایههای اصلی آثار او هستند. مشخصه اصلی این دوره پرداختن به مسائل اجتماعی و روانشناسی است.
▪ دوره سوم از سال ۱۸۹۴ شروع میشود و تا سال ۱۹۰۴ با مرگ چخوف به پایان میرسد. در این دوره او پیچیدهترین داستانهای خود را خلق کرد. در این داستانها عملاً ماجرایی بیرونی رخ نمیدهد و عناصر تغزلی بشدت غلبه دارند. چخوف در این دوره از کارش، ۴ نمایشنامه بزرگ خود را با نامهای مرغ دریایی، دایی وانیا، ۳ خواهر و باغ آلبالو نوشت.
در داستانهای این دوره، او به مشکلات انسانها، فاجعههای تلخ و در عین حال مسخرهای که در زندگی است، توجه میکند. در قسمت عمده این آثار زندگی و جنبش زیادی به چشم نمیخورد و اشخاص واقعه غالبا ساکت و تودار هستند.
او هم از نظر فرم و هم از نظر درونمایه بر پدیداری رمان نو بر نویسندگان فرانسه تاثیر گذاشت. درونمایههایی که نویسندگان بعد از او موضوع کار خود قرار دادند: سرنوشت انسان حقیر امروز، پدیده زندگیهای بیهوده و به هدر رفته و انزوای اجتماعی و ناکامی. مشخصه اصلی این دوره کارچخوف این بود که توانست فضایی خلق کند بسیار شاعرانه و در عین حال واقعیتگرایانه.
در سال ۱۹۰۰ سبک نوشتاری چخوف تغییر پیدا کرد. در برخی آثار او علاقه به سبک امپرسیونیسم و تبعیت از اصول و قواعد این سبک هنری بوضوح به چشم میخورد. میتوان چخوف را نماینده اصلی این سبک در روسیه دانست.
او در داستانهای کوتاه خود پیرنگ باز را به جای پیرنگ بسته به کار گرفت و در تلاش بود که داستانهایش را با بیشکلی زندگی واقعی تطبیق دهد، حتی اگر به بهای مخدوش کردن حادثه بینجامد زیرا معتقد بود الگوها و شکلهای ماهرانه و پیچیدهای که معمولا توجه نویسندگان را به خود جلب کرده بود، بندرت میتواند حوادث و وضعیت و موقعیتهای طبیعی و واقعی زندگی را در خود جای دهد.
از این نظر با کاهش عمل بیرونی و با ایجاد فضا و رنگ مبتکرانه و امپرسیونیستی مخصوص به خودش، داستانهایش را تا حد امکان به واقعیتهای زندگی نزدیک کرد.
اصول نویسندگی چخوف در داستانهای این دوره به قرار زیر است: سادگی و صمیمی بودن، وصفهای دقیق، دخالت نکردن نویسنده در متن؛ زیرا نویسنده با طرح علت یا ارائه راهحل برای مسائل شخصیتها، از خواننده خود سوءاستفاده میکند. خواننده باید خود نتایج خویش را اخذ کند بر شالوده آنچه شاهد بوده است و با آزادی کامل.
چخوف که فرمهای ادبی تازهای در عرصه داستان کوتاه بهوجود آورد، معتقد است داستانی خوب است که خواننده را دچار بغض کند. حال چه این بغض ناشی از غم باشد و چه تظاهری از شادیچخوف نخستین کسی است که نرم سخن میگوید و از سر اعتماد. بر خلاف تورگینف، که روایتش آرام و هماهنگ و هنری است، او از سبک امساک میجوید، سبکی که در آن هر لفظ معنایی پنهان دارد و بر خلاف دیگران که عاطفه خواننده را بر میانگیزند، با او میخندند و میگریند، چخوف مخاطب را چهره در چهره رویدادها و مردم میگذارد و آنگاه او را با تمهیدهای خویش وا مینهد و اعصاب وی را اغلب از تلنگری به جا و مغتنم از شرح و تفصیل بیتاب میکند. و به این ترتیب، بیکلمهای توضیح، خواننده را به درون درک عمیق شخصیتهایش میکشاند.
آدمی داستان چخوف را در حالتی از خلسه بیکنش نمیخواند؛ همیشه در فراگردها همکاری دارد. هیچ موضوع روشنفکرانهای به خواننده تحمیل نمیشود؛ اما پیچیدگی هست.
تولستوی در مورد چخوف گفته بود که در چخوف همهچیز، تا آستان پندار، واقعی است. داستانهایش برداشت دوربین برجستهنما را به خواننده میدهد. کلمات را با بینظمی آشکاری به پیرامون میپراکند و مانند نقاشی امپرسیونیست، نتایجی شگفت از اثر پنجه خود به دست میآورد. او همتراز با گیدوموپاسان استاد داستاننویس فرانسوی است.
چخوف که در دوره سوم کاریاش با ماکسیم گورکی نویسنده مارکسسیت آشنا شده بود، گاهی بر سر نوشتههای گورکی مطالبی را به او یادآوری میکرد. هرچند گورکی به نصایح استاد و دوستش زیاد هم وفادار نماند.
چخوف چندسال قبل از مرگش به او گفته بود: «وقتی وصف چیزی میدهی، آن را میبینی و با دستهایت لمسش میکنی. این هنر راستین است. او به گورکی هشدار داد که تسلیم گرایشهای آسان گیرانهای که در او یافته بود نشود، گرایش به درازنویسی.»
چند ماه بعد به گورکی اندرزی درباره سبک داد حتی آشکارتر از پیش: «تو کلمات وصفی بسیار فراوانی داری که خواننده را در تشخیص آنچه درخور توجه اوست با دشواری روبهرو میکند و این میفرسایدش. هنر داستانی باید بیدرنگ و در دم گرفتنی باشد.»
چخوف در نامهای به یکی از دوستانش نوشت: «مردمی که از ایشان میهراسم آنانی هستند که میان سطرها جهتی خاص میجویند و مصمماند تا مرا به چشم آزادیخواه یا محافظهکار ببینند، نه پیرو پیشرفت گام به گام من نه راهبم و نه لاقید. دوست میدارم هنرمندی باشم آزاد و دیگر هیچ. افسوس میخورم که خداوند به من این توانایی را نبخشیده است تا همان باشم که میخواهم. از دروغ بیزارم و از خشونت در همه جلوههایش.»
او در مورد نویسنده عقایدی روشن و خاص دارد: «به عقیده من، کار نویسنده حل مسائلی چون خدا، بدبینی و چیزهایی از این دست نیست؛ کار او صرفا این است که ثبت کند چه کسی، در چه احوالی، درباره خدا یا بدبینی چه گفته یا اندیشیده است. هنرمند قرار نیست داور شخصیتهای خود و گفتههاشان باشد؛ تنها کار وی آن است که شاهدی بیطرف باشد. نتیجهگیری به عهده خوانندگان است.»
اهمیت چخوف در داستان کوتاه در این است که او فرمهای ادبی تازهای به وجود آورد که از جهاتی پیش آگهی داستان کوتاه امروز به حساب میآید و بر بسیاری از نویسندگان قرن بیستم تاثیر خود را گذاشت. داستان کوتاه خوب از نظر چخوف داستانی است که خواننده را دچار بغض کند. حال چه این بغض ناشی از غم باشد و چه تظاهری از شادی.
در اواخر زندگیاش در نامهای که به یکی از دوستان نزدیکش نوشته بود، میگوید: «همه آنچه میخواستم آن بود که صادقانه به مردم بگویم نگاه کنید به خودتان. نگاه کنید چه زندگی نابسامان و ملالانگیزی را میگذرانید. این مهمترین چیزی است که مردم باید دریابند. وقتی آن را به راستی دریافتند، بیگمان زندگی تازه و بهتری را خواهند آفرید. من آن را نخواهم دید، اما میدانم که همه چیز متفاوت خواهد شد.»
چخوف سال ۱۹۰۴ در سفری به آلمان که همسرش هم به همراه او بود، به علت شدت خون سرفههایش درگذشت و پیکرش را به روسیه بازگرداندند. روز بعد با تشریفات سادهای به خاک سپرده شد. گویی اصلا نیامده بود تا برود.
اما درختی که او آن را پرورد اکنون پس از سالها که از مرگش میگذرد، آنقدر محکم و استوار در قلب زمین جا خوش کرده، سایه انداخته و برگهای زیبا و جوانش که هرکدام چون داستانهای شورانگیز اویند، آنچنان طراوتی به فضا بخشیدهاند که دل تمام ستایشگران زیبایی را لرزانده است. انگار هیچ زمستان و سرمایی بر این برگها مستولی نیست... .
برگها چه منظره باشکوهی دارند.
بابک صحرانورد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست