شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

تنها صداست که می ماند


تنها صداست که می ماند

تقد و بررسی فیلم «صداها» ساخته فرزاد موتمن

تداخل صدا در تصویر، آنچنان که در «صداها» شاهدیم، تجربه ای بکرتر از آن چیزهایی است که پیش از این در آوردگاه سینما یعنی هنر تصویر و محک گیری «صدا» یعنی هنر زبان دیده و شنیده ایم.

«صداها» اثر جذاب و تجربه گرای فرزاد موتمن، تجلی یک خواست شخصی است برای رونمایی بصری از یک نظریه خصوصی که در سینما، ظهور و بروزی نحیف و ضعیف پیدا کرد.

«صداها» با آن تقطیع های روایی و هم آوایی های بصری از عنصر صدا، شمایلی است از آنچه فرزاد موتمن، کارگردان چیره و خبره آن از منظر تجربه، به دست آورده و تا آنجا که توانسته و اجازه داشته با مخاطب در میان گذاشته است.

فیلم، یک تدرج مورب و یک تقاطع روایی را در بستری از دنباله گیری صدا و رهیابی سیما، به سینما آورده، نتیجه اما آن چیزی شده است که می بینیم و نه آنچه می شنویم و یا حتی می فهمیم یا دوست داریم بفهمیم.

طبقاتی چند در یک آپارتمان و آدم هایی که هر یک درگیرودار مصایب و پریشانی ها و روانهای متداخل خود، وقایعی می آفرینند که در زمینه این همخانگی و همسایگی، موقعیتی می شود برای یک داستان کلی. این داستان، ربط آدم هایی است که جدا اما متصلند و بیرونی تر از درونیات آنها، زوایای ناپیدای ظهور آنهاست در یک جامعه کوچک؛ یک آپارتمان.

بستر روایت فیلم، این انقطاع انسانی و اتصال جغرافیایی است که هر یک را در موقعیتی از سن و هویت و درد و مصیبت، به داستان کلی «صداها» پیوند می زد و فیلم را جلو می برد.

«صداها» فیلم تروتمیز و جانداری است. مشخصه فیلم، دوری از زوائد است. داستان، خوب روایت می شود و چینش در امتداد همان فرمی است که کارگردان و نویسنده اش دنبال می کرده اند و بدان شیفته بوده اند.

در داستان صداها، همسری جدا افتاده و دوستی تازه آشنا، دخترکانی مهجورو رنجور و ناپیدا، صدابرداری صداگذار در طبقه زیرین این داستان و البته، لوکیشنی رنگ آمیزی شده در راستای فضای انتزاعی و بعضا دفورمه فیلم - وجود دارد که البته انعکاسش در وهله اول و آخر برعهده صداست تا سیما.

فیلم، مرهون ایده ایست که عنصر «صدا» را در روایت داستانش، ممتاز گردانده و آن را زمینه حضور خویش ساخته است.

این رهیافت، اگر در تیتراژ فیلم با آن اضافات تصویری از ارتعاشات صوتی و آمدن کلمات، از دست می رود و نقض غرض می شود و اگر در امتداد داستان با رویکردهای تصویری به نشان دادن حوادث و وقایع، کمرنگ و کمرنگ تر می شود، اما با این همه، این توجه تا حدودی از توسط، در تدریجات سینمایی فیلم، حضور دارد، هنوز.

با یک فیلم شخصی و شخصیتی روبروییم. همین جا اشاره کنم که ورود به جنگ زرگری فیلم عامه پسند و فرهنگی، دیگر مبتذل شده است. آیا هیچ عاقل و هوشمندی که تا به حال به درک سینما نایل آمده باشد را یارای خودداری از قبول این اصل حیاتی و واقعی سینما در تمام نقاط عالم امکان هست که تفاوتی میان آثار نازل و سطحی و مبتذل و آثاری که دغدغه طرح مسایل جدی تر و معرفت آمیزی ها و پندارآموزی های عمیق تر را دارند، قایل نباشد؟

تردیدی نیست که در این دوران، سینمای ما به عنوان جریان فراگیر و بدنه و اصلی اش، مقهور ابتذال و ساده پسندی و بیهوده درایی و لهوولعب به معنای تام و تمام آن، شده است و در این موقعیت، آثاری مثل «صداها» و امثالش، چه جایگاهی می توانند داشته باشند؟

«صداها» را تحت هر عنوان و ذیل هر وصفی قرار دهیم، شاخصی است برای تجربه های دیگرو اتفاقاتی ناهمگون با فضای عادی و جاری این سینما، که باید فکری به حالش کرد و حقی برایش بجا آورد.

مهم نیست، فیلم هنری، فیلم خاص، فیلم فرهنگی، فیلم نامتعارف، فیلم ویژه یا ... هر عبارت دیگری؛ مهم این است که یک اثر با دغدغه و تلاش و مجاهدتی در راستای یک گام بلندتر به افق معرفت آمیز سینمایی چه در ساحت فرم و چه در انگاره های اندیشگی و فکری، برداشته شده و می شود و آنگاه، در بزنگاه ارائه و نمایش، به دست باد و به امان خدا رها می شود و چیزی از آن برای جان کندن هم باقی نمی ماند.

و فیلم «صداها» در شرایط کنونی سینمای ایران که معرکه گیری صاحبان امثال «آقای هفت رنگ» و «نیش زنبور» و «چهارچنگولی» و... است و فضا از شدت سخافت و وقاحت و اباحه و ابتذال، به زردی گراییده، معلوم است که مهجور می شود و منزوی و... مرگ!

و اتفاقاً اینجا مرگ، پایان کبوتر است. پایان یک تجربه که دوست داشت و می توانست به جرگه جریان تولید و مصرف صنعت سینما در جامعه بپیوندد اما به جهت زمینه چینی ها و سیاستگزاری های ملوک الطوایفی جماعت مسئول و مدیر و سینما دار و پخش کننده، نشکفته، پرپر شد و به تاریخ ناپیدا و ممهور پیوست.

«صداها» روایت بالعکس، از «انتها به ابتدا» را در عین «تقطیع های» روایی و بیان ممتاز «صدا» محور، برای «تصویرپردازی» اش انتخاب کرده است و این همه، یعنی تدارک یک مجموعه صعب و سخت، برای یک تجربه ریسک پذیر در حجم بالا که نتیجه اش در هماوردی هر یک از این افق های خطیر، ممکن است همان چیزی نباشد که پندار مولف بوده است و یا حتی توان او.

اگر «صداها» می توانست این تمایز را در ایده و رویکرد روایت گریش، بیشتر و بهتر بر محوریت پردازش صوتی متمرکز کند، قطعاً با اثر قابل قبول تری روبرو می شدیم.

اینکه فیلم توانسته با همین ابزار و توان، با چنین رهیافتی- تمرکز بر «صدا» و چینش روایی شنیداری- به تلفیق داستانهای متقاطعش دست زده و، پیوند قابل تامل و جذابی با مخاطبش برقرار کند، ارجمند و ستایش برانگیز است و ای کاش این رویکرد، به همان ایده پردازی محوری، وفادارتر می ماند و به مددگیری از آن، بیشتر اتکا و اعتماد می کرد.

فیلم از حرکت دوربین، لوکیشن و در کل میزانسن خوب و جذابی برخوردار است. روایت، زواید و حشو دافعه برانگیزی ندارد و بازیها، گیرا و جذاب است و این همه البته به مدد یک فیلمنامه نویس کار کشته و یک فیلمنامه جدی و سنجیده پدید آمده است.

اینکه همه چیز یک میزانسن سینمایی، پردازش تطابقی و التزامی داستان و نحوه روایت برگرفته از نوع این داستان است، نکته قابل تاملی است. بر آنم که خود داستان «صداها» می تواند تداعی گر نسبی همان چیزی باشد که در میزانسن سینمایی، می توان متوقع و منتظرش باشیم؛

داستان از آخر به ابتدا روایت می شود و ترتیب معمول و طبیعی زمانی اش چنین است:

زنی میان سال به نام رویا (رویا نونهالی) قرار است با مردی به نام رضا (رضا کیانیان) ازدواج کند. تماس تلفنی حمید (آتیلا پسیانی) همسر سابق رویا، رضا را به آپارتمان محل سکونت او می کشاند. رویا نیز به جست وجوی رضا و اندکی پس از او روانه همان ساختمان می شود و آن چه در آن جا می بیند باعث می شود دست به واکنش بزند در کنار این خط داستانی و رخدادهای متعاقبش با دو قصه تقریباً هم زمان دیگر روبه روییم:

شیرین (پگاه آهنگرانی) دختر جوانی است که پس از مشاجره با مادرش به خانه دوستش نگار (طناز طباطبایی) می رود که در یکی از واحدهای آپارتمان محل سکونت همسر سابق رویا زندگی می کند. او هم زمان با رضا به در اصلی ساختمان می رسد.

از سوی دیگر مریم (نازنین فراهانی) که زنی در آستانه جدایی از همسرش سهیل (میکاییل شهرستانی) است به درخواست او به محل سکونت و کارش مراجعه می کند که آپارتمانی در همان ساختمان محل وقوع کشمکش های داستان قرارداد و چند دقیقه پس از شیرین و رضا به آن جا می رسد. سهیل به طور غیرقانونی استودیوی ضبط و تدوین محصولات شنیداری در آپارتمانش دایر کرده و در کنار آن گویا به استراق سمع همسایه ها می پردازد. او با صداها سروکار دارد...

محمدرضا محقق