یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

شایگان داریوش


شایگان داریوش

داریوش شایگان متولد بهمن ماه ۱۳۱۳ تهران

داریوش شایگان. متولد بهمن ماه ۱۳۱۳. تهران

اخذ مدرك دیپلم از یكی از دبیرستانهای مشهور لندن. ۱۳۳۱

اخذ مدرك لیسانس علوم سیاسی از دانشگاه ژنو

تحصیل همزمان رشته های فلسفه، حقوق و زبان شناسی

آشنایی با ژان هربر و فراگیری دروس اساطیر هندی به مدت دو سال و نیم

آغاز تدریس هندشناسی در دانشگاه تهران پس از آشنایی با ایندوشكروهانری كربن از سال۱۳۴۶

همنشینی با بزرگان فلسفه ایران زمین از جمله علامه طباطبایی، حاج ابوالحسن رفیعی قزوینی، حكیم الهی قمشه ای و علامه سیدجلال الدین آشتیانی

اخذ مدرك دكترا از دانشگاه سوربن پاریس در سال۱۳۴۶

داریوش شایگان، متفكر و فیلسوف نامدار ایرانی، امسال پا به هفتادمین سال زندگی پربارش گذارده است. اندیشه های فلسفی شایگان سالیان سال در محافل روشن بینان و روشنفكران ایرانی اسباب بحثها و جدال های فراوانی را فراهم كرده و توجه اندیشمندان غیرایرانی را نیز بسیار به خود جلب كرده است. مهرگان امروز نگاهی گذرا به زندگی عمیق و بلند شایگان انداخته است:

كیوان آرام: مرد سپیدموی متولد ماه بهمن است. همین روزها پا به هفتاد سالگی می گذارد.او متولد بهمن ماه ۱۳۱۳ در تهران است. او داریوش شایگان است. «كودك عزیزدردانه ای بودم. در واقع دو پدر و دو مادر داشتم. خاله ام و شوهرش باما زندگی می كردند و چون خودشان بچه نداشتندمن و خواهرم در محاصره توجهات بیكران آنها محصور و به حد اعلا نازپرورده شده بودیم. نتیجه اینكه كودكی غافلی داشتم.» همین نازپروردگی البته بعدها او را آزار و رنج بسیار داد. بویژه زمانی در ۱۵سالگی مجبور شد به انگلستان سفر كند و سفر به انگلستان برایش حكم گسستن از بندناف را داشت. بنابراین شد آن «كه من سخت آرزومندش بودم و شادمانه خود را از این محیط كندم. »داریوش شایگان از خاندان و خانواده متمولی است. پدرش بازرگان معتبری بوده و مادرش گرجی و از فرهنگی روسی قفقازی برخوردار بوده است. درباره خاندان مادری اش می گوید:« فامیل مادری مادرم «آباشیدزه» بود كه از خانواده سرداران بزرگ گرجستان هستند و اصل و نسبشان به قرن سیزدهم میلادی می رسد. «زولوگیدزه» فامیل پدری مادرم تیره ای از سلسله «باگرایتون» بود كه حدود هزار سال بر گرجستان سلطنت كرده بود.»به همین دلیل هم او در محیطی چندزبانه رشد كرد. در خانه ما چندین زبان مختلف شنیده می شد. مادر و خاله ام با هم گرجی حرف می زدند، اما از آنجا كه مادرم به خانواده اشرافی و قدیمی گرجی تعلق داشت و مسلمان بود به سه زبان سخن می گفت. زبان گرجی كه زبان مادری اش بود روسی كه در مدرسه آموخته بود و تركی عثمانی كه شاید به دلیل همسایگی با امپراتوری عثمانی و نیز از آنجا كه یكی از زبانهای مسلمانان بود، آن را یادگرفته بود.»و او در خانواده ای رشد كرده است كه زبانهای گرجی، روسی [دایه ام روسی بود] تركی عثمانی و تركی آذری [كه پدرم با آن به مادرم جواب می داد] رایج بوده است. با این همه در خاندان شایگان كودك، زبان فارسی، امپراتوری و زبان فرهنگ بود و پدرش نوعی پرستش شبه مذهبی نسبت به فارسی داشت كه آن را به فرزندانش منتقل می كرد. درباره پدرش می گوید:« این مرد آذربایجانی نسبت به رسالت زبان فارسی در ایجاد تمركز، كه پایه وحدت كشور بود، سخت هوشیار بود. زیرا كه ایران چه بخواهیم و چه نخواهیم همواره امپراتوری ای متشكل از قوم ها و زبانهای مختلف بوده است كه به واسطه فرهنگ فاخر زبان فارسی به یكدیگر پیوند خورده اند.»یكی دیگر از شانس هایی كه زندگی در اختیار شایگان قرار داده آشنایی خیلی زود او با زبان فرانسه است. در این باره می گوید:« من زبان فرانسه را بسیار زود آموختم. همراه با كتابهای فارسی، كتابهای فرانسوی هم می خواندم. البته خواندنی های ما در آن دوران بسیار محدود بود. من بیشتر رمانهای الكساندر دوما را بلعیده ام. او نویسنده محبوبم بود. در مدرسه، به ما كلاسیك های فرانسه را نیز می آموختند. »داریوش شایگان تحصیلات ابتدایی اش را درتهران و در مدرسه « سن ـ لویی» به اتمام رسانده است. درباره دوران تحصیلش می گوید:« در دوران ابتدایی شاگرد درخشانی نبودم، اما در دوران متوسطه شاگرد نسبتاً خوبی بودم. به تاریخ و ادبیات علاقه بسیار داشتم. اما از آغاز كودكی سرنوشت حرفه ای ام را تعیین كرده بودند. من یا بایست مهندس می شدم یا دكتر. یعنی كه می بایست به علوم رو می آوردم. درمخیله بزرگترهایم راه دیگری وجودنداشت. ادبیات، اقتصاد، یا حتی حقوق برای خانواده های متجدد كه از آینده تصوری كمابیش فن ـ سالارانه داشتند، خوشایند نبود.»

با این همه شایگان دبیرستان را درایران به پایان نرساند. «زیرا در سن پانزده سالگی رهسپار انگلستان شدم.» و انگلستانی كه او به آن پامی گذارد كشوری بود كه تازه از جنگ بیرون می آمد. انگلستان دهه پنجاه میلادی كه هنوز بوی باروت جنگ در كوچه و خیابان شهرهایش به مشام می رسید. انگلستانی كه شایگان برای نخستین بار به آن پامی گذاشت «امپراتوری بود درحال فروپاشی كامل كه بازتابهای كهن هنوز درآن حضورداشت.» و به همین واسطه او تمام محرومیت های پس از جنگ را از نزدیك دراین كشور حس می كرد. «همه چیز جیره بندی بود: كره، گوشت، تخم مرغ. آدم هیچوقت احساس سیری نمی كرد. بعدها، وقتی كه وارد مدرسه ای ازنوع مدرسه ملی یا (Public School) شدم، محدودیت های انتظامی به محرومیت های غذایی ام افزوده شدند.»شایگان كه سالها در انگلستان زندگی كرده است درباره انگلیسی ها عقاید جالبی دارد. می گوید: «انگلیسی ها مردمانی نسبتاً عجیب اند. به قول ادمون ژالو، مردمی « جزیره جو» اند و بیهوده نیست كه نمونه تیپ ادبی انگلیسی رابینسون كروزو است.به علاوه، تأملات و ژرف بینی های متافیزیكی آلمانی وار برای انگلیسی ها كسالت آور است. اصطلاح نسبتاً منفی« ژرفای آلمانی »كه برای فلسفه آلمان به كارمی برند نیز خود گویای همین معنی است. اما در انگلیسی ها طنز قوی است و در برابر وقایع زندگی شیوه ای آسان گیر دارند.شایگان پس از چهارسال تحصیل درانگلستان به ایران بازمی گردد. سال ۱۳۲۹. درباره این سال می گوید: «سال ،۱۳۲۹ بیشتر دوران ناامنی و بی نظمی بزرگ بود. تقریباً هرروز میان پان ایرانیست ها، مصدقی ها، شاهی ها و توده ای ها گلاویزی و كتك كاری درمی گرفت. هرج و مرج واقعی بود. گمان می كنم كه ایران هرگز اوضاع شلوغی را درتاریخ معاصر خود ندیده باشد. اما بسیار جالب بود.»او در دورانی كه تاریخ نخست وزیری مصدق را رقم می زد در انگلستان زیسته است و البته درمیدان حریف. درباره آن روزها می گوید: «نخستین احساسم یك غرورملی عظیم بود.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید