سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا

چپگرد


چپگرد

مروری بر فاتحان کابینه دهم

محمدرضا رحیمی نه تنها از معدود کسانی بود که توانست خود را در کابینه دهم جا کند بلکه مثل پایان خوش آن قصه معروف حالا برای خودش کسی شده و عنوان پرطمطراق «معاون اولی رئیس جمهور» و جایگاه قرص و محکم اش کنار احمدی نژاد را به رخ قبلی ها می کشد و ککش هم نمی گزد همان هایی که تا دیروز در راهروهای مجلس و کاخ ریاست جمهوری به زور جواب سلامش را می دادند امروز برایش خط و نشان بکشند و بخواهند برای پایین کشیدنش کاری بکنند.

او که یک روز به خاطر ابراز تردید احمد توکلی در مدرک تحصیلی رفیق شفیق اش کردان نه تنها زبان به تهدید رسانه تحت الامر نماینده صاحب نام گشود بلکه چند روزی هم جلوی توقف پایگاه خبری اش را گرفت، حالا به لیست بلند بالای اخباری که در رد او در چندین سایت نزدیک به توکلی و دوستان مجلسی اش منتشر می شود وقعی نمی نهد و حتی خود را به پاسخگویی یا حتی تهدید ملزم نمی بیند چرا که او حالا قائم مقام محمود احمدی نژاد رئیس دولت محبوب و تحت الحمایه غلامحسین الهام، محمدحسین صفارهرندی، پرویز فتاح، باقری لنکرانی و غلامحسین محسنی اژه یی است که چند ماه پیش هر کدام به نحوی از سوی احمدی نژاد کنار گذاشته شدند تا «رفیق در دولت نهم رسیده» جای دوستانی که ۳۰ سال رفیق گرمابه و گلستان رئیس دولت بودند را بگیرد و او به همراه اسفندیار رحیم مشایی چون دو لبه قیچی کابینه دهم را از هر که غیرخودی است خالی کنند.

محمود احمدی نژاد ۱۰ روز صبر نکرد تا برای آبروداری هم شده وزیر اطلاعاتش وزیر اطلاعات باشد. صفار هم به گفته خودش به مثابه «یک عدد» فرض شد و حکم اخراجش در کشوی میز کار احمدی نژاد ماند و استعفایش هم پذیرفته نشد تا کابینه مشمول یک اصل قانونی نشود و احمدی نژاد با کابینه ازهم پاشیده نهم، کابینه جدیدش را نچیند؛ کابینه جدید با عناوین و چهره های جدید. ثمره هاشمی، اسفندیار رحیم مشایی و محمدرضا رحیمی برنده های کابینه بودند. الهام مجبور به ترک کابینه شد. پرویز فتاح به سپاه برگشت و باقری لنکرانی که «محبوب» احمدی نژاد بود تا به حال به جز سردبیری یک نشریه پزشکی چیزی را در سینی پیشکش ندید. کابینه جدید چیده شد.

اما آنهایی که حرف شان چربید و اسفندیار رحیم مشایی را حسرت به دل قائم مقامی رئیس جمهور گذاشتند تا به امروز مقابل رحیمی کم آورده و حریف او نشده اند. درست است که احمدی نژاد در هیات دولت اسفندیارش را کنار دستش می نشاند تا همه بدانند معاون اول پنهان و دست راست رئیس کیست اما عنوان رسمی در گرو رحیمی است که او کنار دست دیگر احمدی نژاد می نشیند تا احمدی نژاد به جای حلقه نزدیکان دیروز دو رشته از هواداران که لزوماً همه جا با هم همراه و همسو نیستند را کنار خود ببیند و حلقه های زنجیر شده و گسستن دایره های معروف نزدیکان احمدی نژاد علنی تر شود.

احمدی نژاد در دولت نهم سه حلقه بسیار معروف از خودی ها داشت؛ حلقه اول دوستان دیرینه او بودند که باب آشنایی شان ۳۰ سال پیش در ارومیه باز شده و تا دیروز دولت دهم ادامه داشت. مجتبی ثمره هاشمی، پرویز فتاح، صادق محصولی و اسفندیار رحیم مشایی اعضای این حلقه بودند که به حلقه «ارومیه یی ها» معروف شدند. محصولی و ثمره هاشمی در دولت نهم زوج مشاوران عالی احمدی نژاد را تشکیل می دادند و در سال آخر دولت هم محصولی وزارت کشور را از آن خود کرد. پرویز فتاح از همان روز نخست دولت برای وزارت نیرو معرفی شد و از معدود وزرایی بود که تا روز آخر در دولت دوام آورد. اسفندیار رحیم مشایی هم ریاست سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و معاونت و چندین عنوان دیگر در دولت اول احمدی نژاد را در ید اختیار خود داشت.

«حسین ها» طیف دیگر اطرافیان احمدی نژاد بودند که در زمره همسویان سیاسی رئیس اصولگرای دولت نهم به حساب می آمدند اما وجهه سیاسی خود را از او وام نگرفته و پیش از ورود به کابینه احمدی نژاد برای خود اسم و رسمی داشتند. محمدحسین صفارهرندی، غلامحسین الهام و غلامحسین محسنی اژه یی این حلقه را تشکیل داده بودند که وزارت فرهنگ و ارشاد، دادگستری و اطلاعات را در دست گرفتند.

پای رحیمی از طریق محمد جهرمی وزیر کار و البته با مدد برخی عملکردها و حرف هایش به کابینه باز شد. جهرمی آن روزها شیخ الوزرا بود و تصمیماتش بلافاصله با تایید و حمایت احمدی نژاد بخشنامه می شد و لازم الاجرا. علی کردان هم در کنار این دو، حلقه دیگری از نزدیکان احمدی نژاد را تشکیل می دادند.

شاید ستادهای چندگانه احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری دهم از این حلقه های متفاوت سرچشمه می گرفت. اگرچه مجتبی ثمره هاشمی ریاست بر کلیه ستادها را برعهده داشت اما زیرمجموعه برخی ستادها چندان با هم هماهنگ نمی کردند. پسر مشایی و احمدی نژاد یک ستاد زده بودند و کردان و رحیمی یک ستاد دیگر.

انتخابات به هر روی تمام شد و با پیروز اعلام شدن کاندیدایی که این سه حلقه هر کدام به نحوی برایش سنگ تمام گذاشته بودند، ورق برگشت. حلقه ها از هم پاشید و دوستان قدیمی یا قهر کردند یا کنار گذاشته شدند تا معدودی از دیروزی ها کنار احمدی نژاد بمانند. اگرچه این بازی، بازنده های زیادی داشت اما محمدرضا رحیمی یکی از معدود برنده هایی است که امروز نه به رقبای انتخاباتی احمدی نژاد که به رقبا و اپوزیسیون خود در کابینه نهم و مجالس هفتم و هشتم فاتحانه لبخند می زد و تلاش آنان را که توپخانه رسانه هایشان را به سوی او نشانه رفته اند «مذبوحانه» می بیند چراکه او باور دارد لیاقت این مقام را دارد و برای رسیدن به کرسی امروزش از هیچ چیز دریغ نکرده است. البته این «خیلی چیزها» را مخالفان او بیشتر از خود او برجسته می کنند.

برای آشنایی تمام و کمال با محمدرضا رحیمی باید دفترچه خاطرات او را به بسیار قبل تر از دولت نهم برگردانیم؛ به روزهایی که او بخشدار قروه شهرستان محل تولدش شد. این نخستین تجربه رحیمی در مدیریت اجرایی بود که تازه از دانشگاه حقوق فارغ التحصیل شده بود اما می خواست الفبای سیاست را در محل تولدش مشق کند. دهه ۷۰ حوزه فعالیتش را گستراند؛ از قروه به سنندج. در انتخابات مجلس چهارم ثبت نام کرد و رای هم آورد. نمایندگی همان و شاهد اقبال را در آغوش کشیدن همان.

● رحیمی و مصر کردستان

هنوز یک سال از نشستن روی صندلی های پارلمان نگذشته بود که از سوی بشارتی وزیر وقت کشور استاندار کردستان شد؛ «استاندار اکبر هاشمی رفسنجانی». این عنوانی است که پایگاه های هوادار دولت و البته منتقد رحیمی این روزها بسیار به روی او می آ ورند و حکایت می کنند که رحیمی برای هاشمی چنین کرد و رحیمی برای هاشمی چنان.

در همین راستا بود که «رجانیوز» سایتی که به فاطمه رجبی همسر سخنگوی دولت نهم منتسب است اخیراً برگی از کتابی که سال ها پیش توسط رحیمی به طبع رسیده بود را از بایگانی خارج و روی خروجی خود قرار داده است؛ «آقای هاشمی را محبوب پندارند که تنها یار نیست، یاور نیز هست. او را جانانه کرم پیشه یی می انگارند که از کنعان انقلاب اسلامی به مصر کردستان قدم می گذارد، عاشقانه عزیزش می دارند و با تمام هستی خریدار محبتش می گردند.» قصه از این قرار بوده که هنگام سفر هاشمی رفسنجانی به کردستان او تراکتورهای استان را گرد می آورد و طوری می چیند که از بالا جمله یی در تمجید هاشمی رفسنجانی می شود. رحیمی سپس خاطرات این سفر را با آب و تاب بسیار در کتابی ۳۵۰ صفحه یی به طبع می رساند و خود در این کتاب می نویسد؛ «نکات قابل ملاحظه یی در لحظات دیدار حضرت ایشان از مناطق کردستان وجود دارد که حقیقتاً جز در آثار اساطیری و مبالغه ها و اغراق های شاعرانه تصور آنها در باور هیچ کس نمی گنجد. مگر آنکه انسان خود بوده و به رای العین مشاهده کرده باشد. حیرت و اعجاب و ناتوانی ما در ترسیم آن عظمت ها از همین جا ناشی می شود. پیرمرد مریوانی خطاب به رئیس جمهور محبوب خود در حالی که گریه امانش نمی دهد، می گوید؛ «اگر فرزندی داشتم، ذبیح مقدمت می کردم. اوج زیبایی این دلدادگی در حرکت غرورآفرین آن پیرزن سقزی تجلی می کند که با تمام دارایی اش که در راس یک بز خلاصه می شود، در صف خریداران یوسف انقلاب اسلامی قرار می گیرد و اشک شوق از چشمان آقای هاشمی جاری می سازد.» محمد یزدی رئیس وقت قوه قضائیه پیغام داد و او را به کار دعوت کرد که رحیمی هم قبول کرد تا جایی که در دستگاه اجرایی راهی ندارد در دستگاه قضا چم و خم کار را بیاموزد.

● رحیمی در قامت «محتسب»

نخیر مثل اینکه قسمت نبود انتخابات ریاست جمهوری برای رحیمی آمد داشته باشد. فعالیت انتخاباتی برای رقیب احمدی نژاد کار را عجیب برای رحیمی سخت کرده بود اما او میدان را خالی نکرد و این بار دوستان مجلس هفتمی به دادش رسیدند تا او بشود رئیس دیوان محاسبات.

«یک روز مسوول دفتر من چند برگ کاغذ از بیت المال به دخترم داده بود و من او را برکنار کردم.» این از همان دست ادبیاتی بود که رحیمی نه تنها برای مافوقش که در دفاع از خود هم به کار می برد که کفر خیلی ها را درآورد. اما گویا رحیمی بنا کرده بود به این اخم و تخم ها اهمیت ندهد؛ نه به این چشم و ابرو آمدن و نه به ضابطه و قانون. دیوان محاسبات یکی از نهادهای نظارتی است که از سوی مجلس بر نهاد اجرایی نظارت کرده و طبق قانون موظف است گزارش های ماحصل از بررسی ها و ماوقع تخلفات مالی را به پارلمان ارائه کند اما گزارش هایی که در زمان ریاست رحیمی بر این نهاد تهیه می شد به جای بهارستان به پاستور ارسال می شد و از روی میز محمود احمدی نژاد سر درمی آورد.

البته پیش درآمد این گزارش ها ابراز ارادت ویژه به احمدی نژاد بود که به گفته رحیمی اگر قرار بود پیامبری تازه ظهور کند آن پیامبر حتماً احمدی نژاد بود؛ «من سابقه دیرینه یی با شما دارم و قصد داریم با شما همکاری همه جانبه یی داشته باشیم. دیوان جایی است که به هیچ دستگاهی نیاز ندارد اما ما در کنار شما خواهیم بود.» «همکاری همه جانبه» کلمه یی بود که به لسان رئیس دیوان محاسبات جاری و با لبخند محمود احمدی نژاد استقبال شد و رحیمی هم البته نشان داد به رغم آنکه منتقدان او را مرد «حرف» می دانند مرد عمل نیز هست.

گزارش دیوان محاسبات کشور به جای مجلس به دست احمدی نژاد رسید تا رئیس دولت به استناد گزارشی که رحیمی فرستاده بود، در تصمیمی ضربتی مدیران بیمه را اخراج کند؛ گزارشی که بعدها معلوم شد چندان درست نبوده و احمدی نژاد را ناچار کرد با همان سرعتی که حکم اخراج زده بود حکمش را پس گیرد.

گزارش ها تمام شدنی نبود. یک روز افشای نام افرادی که مدعی بود بدهکاران نظام بانکی هستند و یک روز طرح اتهام علیه قرارداد معروف «کرسنت». صدای خیلی ها درآمد از جمله داوود دانش جعفری وزیر معزول اقتصاد که در جلسه تودیعش از این گزارش ها لب به فغان گشود و از مجلس به خاطر آنکه «فتیله» بحث را در برخی جاها پایین کشیدند تشکر کرد. اما این فتیله تنها پایین آمده نه تنها خاموش نشده بود بلکه می رفت تا جای دیگری پا بگیرد.

● بازگشت به مجلس

درست همان روزهایی که داوود دانش جعفری سخنرانی می کرد و از کارشکنی ها می گفت تا لااقل قبل از رفتن اش از وزارتخانه حرف اش را زده باشد، مصطفی پورمحمدی در وزارتخانه یی دیگر مشغول جمع و جور کردن اسباب و اثاثیه اش بود و می دانست اگرچه تا امروز نگذاشته اند حکم مشترکی که برای او و دانش جعفری صادر شده کامل اجرا شود و او از وزارت کشور خداحافظی کند اما دیر یا زود باید اتاق را تحویل مستاجر بعدی بدهد. «محمدرضا رحیمی» حکم سرپرستی وزارت کشور را برای خود قطعی می دید که پیش درآمد وزارت بود. پورمحمدی رفت و حکم رحیمی امضا شد اما صدای اعتراض آنقدر بلند بود که احمدی نژاد را ناچار کرد حکم را ملغی کند؛ «رحیمی را با قلم ها و زبان ها تکه تکه کردند.» احمدی نژاد ناخرسندی خود را از جار و جنجال هایی که وزارت را از رحیمی گرفت پنهان نساخت و برای آنکه «جفای» دوستان را از دلش دربیاورد، حکم معاونت پارلمانی را برای رحیمی صادر کرد تا وی بدون نیاز به رای اعتماد و منت نمایندگان همسایه آنها شود و رابط او با مجلسی ها؛ ارتباطی که خیلی هم چشم انداز خوبی نداشت و بر سر کردان بدتر از قبل شد.

نمایندگان علی کردان را به عنوان یکی از دوستان رحیمی می شناختند که حالا که رحیمی انتخاب نشده بود کردان را به جای او فرستاده بودند. غائله مدرک تحصیلی کردان دامن او را هم گرفت. هم پای مدرک تحصیلی او به میان آمد و هم وقتی چک های پنج میلیون تومانی بین نمایندگانی که نامه استیضاح کردان را امضا کرده بودند و از سوی رئیس زیرمجموعه او توزیع شده بود و هر قدر آنها تلاش کردند بگویند ربطی به رحیمی ندارد اما به پای او نوشته شد. این جمله هشدار مجلس بود به رحیمی که می کوشید دوست اش را از تیغ استیضاح برهاند. نه او موفق شد کردان را نجات دهد و نه نمایندگان موفق شدند تا به امروز نسخه کردان را برای او بپیچند. اما تلاش ها ادامه دارد؛ یک روز مدرک تحصیلی اش، یک روز پرونده های ناتمامش در دستگاه قضایی، یک روز «الف» وابسته به احمد توکلی، یک روز «جهان» زیر نظر زاکانی و به تازگی «رجا» هم اضافه شده است.

«چون رحیمی حاکمی فرزانه دارد کاردان / هر کسی باید که بنشیند به جای خویشتن» این بیت که یکی از ابیات کتابی است که به مناسب سفر هاشمی به کردستان در ثنای رحیمی سروده شده شاید مناسب ترین توصیف برای حال و روز امروز او باشد. به رغم تمایل قبلی و لسانی منتقدان کار از کار گذشته و رحیمی آنچنان میخ خود را کوبیده است که معترضانش که امروز پایشان از کابینه هم بریده شده نه تنها راه به جایی نمی برند بلکه شاید دیر یا زود به این نتیجه برسند که به «جای خود» بنشیند. حالا کنار اسفندیار رحیمی مشایی همه جا دوشادوش رئیس دولت و نزدیک ترین ها به احمدی نژاد هستند؛ یکی راست، یکی چپ.

فرناز حسنعلی زاده