شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

چاره روز مبادا


چاره روز مبادا

آیا جوان امروزی الفبای پس انداز را می داند

ابر و باد و مه و خورشید و فلک گاهی دست به یکی می‌کنند تا کف‌گیر «درآمد» به ته دیگ بخورد و مصداق عینی «روز مبادا» جلوی چشم بعضی‌ها رژه برود. تجربه به آنهایی که چند پیراهن بیشتر از ما جوان‌ها پاره کرده‌اند ثابت کرده بیکاری و خشکیدن سرچشمه درآمد، شتری است بی‌ملاحظه و سرگردان که ممکن است هوس کند به هر دلیلی چند صباحی را جلوی در خانه هر کسی که دلش خواست، چرت بزند. «پس‌انداز» یکی از سلاح‌های پیکار با وقت‌نشناسی و بی‌رحمی شتر بیکاری و بی‌درآمد ماندن است.

در قریب به اتفاق خانواده‌های ایرانی، الفبای پس‌انداز به معنای صرف‌نظر از منافع مصرفی فعلی برای دستیابی به منفعت و مطلوبیت بیشتر مالی در آینده یا داشتن پشتوانه برای روزهایی که دخل و خرج، شمشیرشان را برای یکدیگر از رو می‌بندند، همپای آداب غذا خوردن، تحصیلات و... مستقیم یا غیرمستقیم آموزش داده می‌شود؛ منتهی ممکن است این تعلیمات هم مانند بسیاری از آموزش‌های دیگر با وجود اهمیت و ضرورت برای ارتقای کیفیت مالی زندگی، آنچنان که باید و شاید از سوی جوانان جدی گرفته نشود یا موانعی وجود داشته باشد که جلوی پس‌انداز کردن این قشر از اجتماع قد علم کند. این هفته قلم و کاغذ به دست با این سؤال که پس‌انداز چه بخشی از چرخه اقتصادی زندگی نسل سومی‌ها را تشکیل می‌دهد، میان جوان‌ها رفته‌ایم. شما هم می‌توانید با ما باشید تا از چکیده دیدگاه‌های عده‌ای از هم‌نسلان خود درباره این موضوع باخبر شوید.

به در هیچ جیبی نمی‌شود قفل زد. در این گزارش میدانی در یک دسته‌بندی کلی مرتبط ۲ گونه جوان ایرانی از روی گونه‌های موجود(!) شناسایی شد. جوان‌هایی که اهل پس‌اندازند و به چم و خم این کار وارد، ولی ممکن است به هزار و یک دلیل و به رغم میل باطنی، اندوخته مالی چندانی نداشته باشند. دسته دوم کسانی که با دستاویزها و دلایل من‌درآوردی‌ می‌گویند اگر پشت گوششان را ببینند، پس‌انداز را هم چاشنی زندگی اقتصادی‌شان می‌کنند.

● برای لذت بردن یا پس‌انداز کردن؟

الهه سعیدی، دانشجوی رشته برق، بی‌چون و چرا عضو دسته اول است و با شنیدن این کلمات که اهل پس‌انداز... صبر نمی‌کند تا فعل جمله از دهانمان خارج شود و پاسخ می‌دهد: «چرا اهل پس‌انداز نباشم؟ وقتی به این فکر می‌کنم که پول توجیبی‌ای‌ که از خانواده می‌گیرم همیشگی نیست و امکان دارد بعد از فارغ‌التحصیلی، چند وقتی بیکار بمانم، پس‌اندازکردن برایم مهم می‌شود.» الهه خانم برخلاف خیلی از جوان‌ها ترجیح می‌دهد پس‌اندازش را به بانک نسپارد: «اگر در بانک حساب باز کنم ممکن است نتوانم در مقابل وسوسه برداشت با کارت بانکی که معمولا برای انواع حساب پس‌انداز صادر می‌شود، مقاومت کنم و دم به ساعت، دستبرد بزنم به پس‌اندازم.»

فاطمه حاتمی ۳۲ ساله، از ۸ سال پیش دستش در جیب خودش رفته و از درآمدش راضی است. آسمان به زمین بچسبد، او یک سوم حقوق ماهانه‌اش را پس‌انداز می‌کند برای خرید خانه: «با این الزامی که برای خودم به وجود آورده‌ام در این ۸ سال مبلغ قابل توجهی پس‌انداز کرده‌ام که فکر آن، دلگرمم می‌کند.» آنقدر آهسته صحبت نمی‌کنیم که فرناز اسفندیاری، دانشجوی کارشناسی ارشد ریاضی وارد بحث ما نشود و با این کار حاتمی مخالفت نکند. نظر اسفندیاری ۱۸۰‌ درجه با نظر حاتمی در زمینه پس‌انداز تفاوت دارد: «به عقیده من معنی ندارد که چندین سال از درآمدت لذت نبری که در نهایت بتوانی یک خانه یا ماشین بخری. پول برای لذت بردن است و من آدم ولخرجی هستم. اگر پول داشته باشم هر کار یا هر چیزی را که شادم کند، می‌خرم و انجام می‌دهم؛ از کجا معلوم منی که ۱۰‌سال نخوردم و نپوشیدم و از زندگی لذت نبردم که مثلا خانه بخرم، آنقدر زنده بمانم که حاصل این پس‌انداز کردن را ببینم یا ارزش پولی که جمع کرده‌ام افت نکند؟» با این طرز تفکر ممکن است پای قرض و قوله هم به زندگی امثال اسفندیاری زیاد باز شود ولی او دراین باره با اطمینان می‌گوید: «آدم عاقل به هر حال مبلغی هرچند ناچیز را برای روز مبادا کنار می‌گذارد که دستش را جلوی این و آن دراز نکند ولی من به جز مبلغ کمی که برای روز مبادا پس‌انداز کرده‌ام، همه درآمدم را خرج می‌کنم. نداشتم هم قرض نمی‌گیرم، خرج نمی‌کنم. هیچ کس از بی‌خانگی نمرده که من دومی‌اش باشم و بخواهم یک عمر حسرت همه چیز را بکشم که سرپیری خانه داشته باشم؛ آن هم خانه‌ای که باب میلم نیست. اصلا تعجبم از این است که خیلی از آنهایی که پس‌انداز می‌کنند تنها هدفشان خرید خانه تعریف شده. انگار هیچ چیز دلخواه دیگری توی دنیا وجود ندارد که بخواهند به آن برسند.»

● مقتصد بله، خسیس نه

یک فیلمبردار که لیسانس کارگردانی دارد، مخاطب بعدی ماست. روزبه رایگا وسواس ویژه‌ای دارد روی این که تعریف کسی که پس‌انداز می‌کند از شخصی که خساست به خرج می‌دهد حتما تفکیک شود: «آدم اهل حساب و کتاب مثلا وقتی که فلان فروشگاه معروف، اجناسش را حراج کرد‌ برای خرید اقدام می‌کند تا هم شیک‌پوش بماند هم بخشی از درآمدش را از این طریق پس‌انداز کند ولی آدم خسیس، اصلا طرف خرید کردن نمی‌رود!» ادبیات رایگا با رشته تحصیلی‌اش همخوان شده و بعد از گفتن جملات فوق‌ کات می‌دهد و می‌رود سراغ موضوعی که درآن از عوامل مانع پس‌انداز بحث می‌شود: «شرایط اقتصادی طوری است که کمتر کسی فکر پس‌انداز را از سرش بیرون می‌کند اما به رغم میل باطنی افراد، مخارج روزمره بیشتر اوقات اجازه نمی‌دهد که بخشی از درآمد دست‌نخورده بماند. مثلا من ۳ سال است که ازدواج کرده‌ام ولی هنوز نتوانسته‌ام همسرم را به مسافرتی ببرم که دلخواه ماست. مطمئنم خیلی از جوان‌های دیگر هم درآمدشان با مخارج‌شان یر به یر است و پولی برای پس‌اندازکردن باقی نمی‌ماند.» آنها هم مثل خیلی از جوانان همچنان منتظرند تا قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود و بروند به یک مسافرت دلخواه.

خداداد هاشمی‌ از ۱۶ سالگی وارد بازار کار شده و این روزها یک پا سنگ‌بر حرفه‌ای محسوب می‌شود، اما ۴‌ سال کار مداوم هیچ مبلغی را به حساب بانکی لاغر مردنی که از قبل در بانک داشته، اضافه نکرده است. او به جز بیکاری و یکسانی دخل و خرج بسیاری از جوان‌ها یک دلیل دیگر برای پس‌انداز نکردن همنسل‌های ما عنوان می‌کند: «بعضی از جوان‌ها زیاده خواهند و چشم‌ و همچشمی می‌کنند تا بهترین لباس‌ها را بپوشند یا در بهترین محله شهر زندگی کنند. این است که درآمدشان را خرج رسیدن به این خواسته‌های نه چندان منطقی می‌کنند و پولی برای پس‌انداز نمی‌ماند.» او از نبود ثبات شغلی نیز به عنوان مانع دیگری در راه پس‌انداز نام می‌برد.

● زحمت نکشیده‌ام، پس ولخرجی می‌کنم

کوثر درویشی و الهام عاشوری، هر دو ۲۲‌‌ساله‌اند، دانشجو و مقرری ماهانه که خانواده برای آنها تعیین کرده، تنها منبع درآمدشان محسوب می‌شود. این سوال که اهل پس‌انداز هستند یا نه، حسابی می‌خنداندشان و درویش با همان خنده تاکید می‌کند که او و دوستش در این زمینه کپی یکدیگرند و هر دو، تمام پول توجیبی‌شان را خرج گردش و تفریح و خرید چیزهایی می‌کنند که معمولا ضروری نیستند و می‌گوید حتی اگر پس‌انداز کنند باز هم تنها هدفشان استفاده از این پس‌انداز برای گردش و خرید کفش و لباس تعریف می‌شود. صادقانه اعتراف می‌کنند اگر بار تامین مخارجشان به جای پدر خانواده بر دوش خودشان بود، اینقدر ولخرجی نمی‌کردند. حالا خنده جای خود را به چهره‌های متفکر داده و عاشوری می‌گوید: «اگر خودمان سرکار می‌رفتیم، اصلا حقوقمان را به همین راحتی خرج نمی‌کردیم؛ چون برایش زحمت می‌کشیدیم. بیشتر آن را پس‌انداز می‌کردیم برای کارهای مهم نه خرید ۱۰ ‌جفت کفش و ۲۰ ‌تا روسری.»

اگر راهی وجود داشت که می‌شد با آن حساب‌های موجود در بانک‌های کشور را بررسی و مشخص کرد سهم جوانان در رونق فعالیت‌های بانکی با افتتاح حساب‌پس‌انداز چقدر است، جواب دادن به این سؤال که جوانان ایرانی اهل پس‌انداز هستند یا خیر‌ راحت می‌شد.

مریم گودرزی مقدم