سه شنبه, ۱۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 4 March, 2025
مجله ویستا

برای لحظه های افطار


برای لحظه های افطار

گردوغبار نارنجی رنگ غروب, اندک اندک بر سر و روی کوچه ها و خانه های شهر بال می افشاند و پایان روز را پشت تمام پنجره ها عیان می کند خورشید در حال رخت بربستن است پشت کوه ها, آرام خویش را پنهان می کند و با تمام مردم این گونه سخن می گوید خوشابه حال آنان که یک روز دیگر را با لب های پرهیز و دل های روزه دار به سر رساندند خوشا به حال آنان که دل هایشان را از گناه دور نگه داشته اند و در این لحظه های مقدس, به پروردگارشان از همیشه نزدیک ترند

گردوغبار نارنجی رنگ غروب، اندک اندک بر سر و روی کوچه ها و خانه های شهر بال می افشاند و پایان روز را پشت تمام پنجره ها عیان می کند. خورشید در حال رخت بربستن است. پشت کوه ها، آرام خویش را پنهان می کند و با تمام مردم این گونه سخن می گوید: خوشابه حال آنان که یک روز دیگر را با لب های پرهیز و دل های روزه دار به سر رساندند. خوشا به حال آنان که دل هایشان را از گناه دور نگه داشته اند و در این لحظه های مقدس، به پروردگارشان از همیشه نزدیک ترند....

زیر سقف تمام خانه ها، نسیمی عاشقانه جاری است. دل های مؤمن، خدا را بر سر سفره های افطار ملاقات می کند. صدای ربّنا، در تمام شهر طنین افکنده است. دل ها، همه دست به کار مناجاتند. هر دلی، در خلوتی سبز، با خدایش سخن می گوید. هر دستی، پی خواهشی عمیق، بین زمین و آسمان پل می زند. هیچ کس جز به خدای خود نمی اندیشد. هیچ کس جز در پی دعا کردن نیست. همه مضطربند که مبادا این لحظه های استجابت محض را از دست بدهند. همه شتابانند که در این ثانیه ها، تمام خواسته هایشان را بر لب بیاورند و هیچ آرزویی را از قلم نیندازند.

سفره ها مهیا هستند، اما هیچ کس به سفره های روی زمین نمی اندیشد. همه به خوان گسترده ای دل بسته اند که به وسعت ملکوت پروردگار، در آسمان ها پهن است و دل ها را اطعام و ارواح مهذّب را میهمان خویش می کند. همه آرزو می کنند خدا یک روزه دیگر را از آنها بپذیرد و به قدر یک پله دیگر، به بهشت نزدیکشان کند.

خدای من

آه ای دل من! سکوت نکن. با من، با تمام دل های عاشق، دست به کار زمزمه شو. خدا را عاشقانه صدا بزن و با کلمات زیبای قرآن، کلماتی که خداوند خود به ما آموخته است، با او سخن بگو. خداوند، خودش زیباترین حرف ها را در دهان بندگانش می گذارد. خداوند، خود نشانمان داده است که چگونه از او بخواهیم:

«رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنا بَعْدَ إِذْ هَدَیتَنا...»

پروردگارا! پس از آنکه هدایتمان کردی، دیگر دل هایمان را به باطل میل مده. پروردگارا! به سبب فراموشی و خطایمان ما را مؤاخذه مکن و آنچه را طاقت نداریم، بر ما تحمیل نساز... .

بگو ای دل، که خدا می شنود. بگو، که او دوست دار صدای بنده خویش است. بگو، که این لحظات را خدا فقط برای دعای من و تو آفریده است. بگو، که هم اینک، همه مؤمنان دارند همین کلمات را می گویند. بگو، که همواره پیامبران و اولیا و خاصان نیز گفته اند. بگو، که همه عزیزکرده های خدا، همین واژه ها را به درگاه او ناله کرده اند:

«رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرینَ؛ بار خدایا! بر ما باران صبر و شکیبایی فرو بار و ما را در راه حق، ثابت قدم کن و بر کافران، پیروزمان گردان.» خدایا! ما ندای پیامبر را که به ایمان دعوتمان می کرد، شنیده ایم و ایمان آورده ایم. از گناهانمان بگذر و خطاهایمان را بپوشان:

«رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَیی لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا؛... خدایا! از نزد خویش به ما رحمتی عطا کن و تمام امور ما را مایه رشدمان قرار ده...».

ملاقات

لحظاتی چند حس می کنی که زمان از حرکت ایستاده است. انگار زمین فقط همان نقطه ای است که تو بر روی آن ایستاده ای و تو با تمام روحت، تنها به دور پروردگار خویش می گردی. حس می کنی دیگر جز تو و خدا، هیچ چیز و هیچ کس نیست. آنگاه می بینی که فرشته ای دعای تو را در حُلّه ای از نور می پیچد و به آسمان می برد و سپس می شنوی که گلدسته ها می گویند: «الله اکبر...».

آه، این لحظه ملاقات تو با خداست! «فَمَنْ کانَ یرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیعْمَلْ عَمَلاً صالِحًا...»[۱۰۴] تو منتظر این دیدار بوده ای. تو امید این لقای مبارک را داشته ای و در آرزوی این لحظه، راه پرهیز در پیش گرفته ای. اینک خدا را دیدار خواهی کرد با چشم دلی که پرهیزگار است و امیدوار. اینک خدا پیش روی توست و دست هایت را در دست خویش گرفته است و به تو تبریک می گوید صبر و بردباری ات را.

«اللّه اکبر...» آه، این صدا را با تمام روح خویش بشنو! این صدا را با بندبند جسمت پذیرا باش. آه که این کلمات را چه عاشقانه دوست می داری. آه که اینک بیش از هر موسم دیگر، صدای اذان را عاشقی. اینک معنای این سرود ملکوتی را جور دیگری درک می کنی. اینک اذان، تولد دوباره توست؛ تویی که برای رضای پروردگارت، در آتش تشنگی گداخته ای و دم برنیاورده ای و اینک چنان شادی که در زمین نمی گنجی. اینک، ملائک به تو غبطه می خورند. اینک، کرّوبیان آسمان، تو را بر بال خویش می نشانند و به عرش می برند. اینک، فرشتگان مهربان، لقمه در دهان خشکیده تو می گذارند و به درگاه معبود، قبولی روزه ات را دعا می کنند.

گوش کن گلدسته ها چه می گویند: «اللّه اکبر; خدا بزرگ تر است»، بزرگ تر از همه اندوه های من، بزرگ تر از غم ها و دل تنگی های من، بزرگ تر از هر چه سختی و هرچه نومیدی، بزرگ تر از قریب ها و بعیدها، بزرگ تر از هرچه عشق، هرچه انتظار، هرچه رنج، بزرگ تر از فاصله ها و دوری ها، بزرگ تر از غربت، بزرگ تر از ممکن و محال. آری، خدا بزرگ تر از کوه گناهان من است، بزرگ تر از شرمی است که از خطاهای خویش دارم، بزرگ تر از همه آرزوها و خواسته های من است، بزرگ تر از همه مشکل ها و نشدنی هاست، بزرگ تر از همه هراس ها و میل و رغبت ها، همه زنهارها، رؤیاها، نویدها و عیدها و بزرگ تر از همه صبرها و بی قراری هاست. خدا بزرگ تر از نیاز و درماندگی من است، بزرگ تر از تشنگی روحم و گرسنگی جسم و جانم و بزرگ تر از عبادت ها و اطاعت هاست. آری، خدا بزرگ تر است، بزرگ تر... .

شهادت می دهم که هیچ خدایی جز خدای یگانه نیست. شهادت می دهم که محمد، فرستاده خداست و علی، دوست و ولیّ اوست... .

آه، ای دل عاشق. شهادت بده. با بندبند اذان، از نو ایمان بیاور و شهادت بده که خدایی جز معبود آسمان ها و زمین نیست. شهادت بده که تنها خدای یکتا، برای بنده اش کافی است. شهادت بده که برای رضای او روزه گرفته ای و از گناه دوری گزیده ای و به پاداش او امیدواری؛ پاداشی که خود به بندگانش وعده داده است. شهادت بده که برای رضای خدا، صبر و شکیبایی در پیش گرفته ای و برای آموختن راه صبر، روزه می گیری و هرگز به وعده های خدا که صابران را به آن مژده داده است، شک نمی کنی. شهادت بده که روزه گرفتن را با خدا پیمان بسته ای و این عهد را عاشقانه به سر می بری:

کسانی که به عهد خدا وفا می کنند و پیمان خود را نمی شکنند و هم به آنچه خدا امر به پیوستن آن کرده(است)، می پیوندند و از خدای خود می ترسند و از سختی هنگام حساب اندیشه می کنند، کسانی که در طلب رضای خدا، راه صبر پیش می گیرند و نماز به پا می دارند و از آنچه نصیبشان کردیم، پنهان و آشکار، انفاق می کنند و در عوض بدی های مردم، نیکی می نمایند، اینان هستند که عاقبت منزلگاه نیکو می یابند... سلام و تحیت خدا بر شما باد که صبر پیشه کردید و بس نیک است سرانجام شما...

اکنون، لقمه برچیدن از سفره های بی ریا و حلال، چه لذت گوارایی دارد. اکنون که به اذن خدا روزه می گشاییم، نعمت های زیبای پروردگار چقدر در نظرمان ارزشمند ترند; نعمت هایی که همواره در دسترس ما بوده اند و چه بسا هرلحظه بی اعتنا از کنارشان گذشته ایم و به آنها عادت داشته ایم، اما اکنون به دیده تحسین و تقدیس به آنها می نگریم; به طعامی که گرسنگی ما را فرومی نشاند و به اراده پروردگار، افطار ما را رقم می زند: «اَللّهمَّ لَکَ صَمنا...; خدایا! برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار می کنیم; از ما بپذیر...».

اینک تمام رزق و روزی پروردگارمان را به دیده منت و تبرک می نگریم. اینک بهتر می دانیم که اسراف چقدر ناپسند است و تباه کردن نعمت های پروردگار چقدر تلخ و دردناک. بهتر می دانیم که هر قطره آب، جان تشنه ای را از مرگ نجات می دهد و هر لقمه غذا، گرسنه ای را که در کام هلاکت اسیر است، احیا می کند. می دانیم که مال حرام، یعنی تصاحب روزی دیگران، یعنی آنچه را که دیگری بر سر سفره اش شدیداً به آن نیاز دارد، بی دلیل به سفره خویش بیاورم و تباه کنیم.

اینک به یاد بیاور که قرن هاست مؤمنان همه بر یک طریق و یک منوال روزه می گیرند و رمضان را درمی یابند. به یاد بیاور از زمانی که خدا به محمد(ص) گفت: «کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ...» تا همین امروز، امت آخرالزمان، رمضان را روزه گرفته اند و از امر خدا پیروی کرده اند، اگرچه روزه در آیین پیامبران پیشین نیز بوده است، همچنان که قرآن می فرماید: «کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ...»

اما طریق و روش گرفتن روزه، در آیین های گذشته با امت آخر الزمان متفاوت بوده است.

به یاد داشته باش که اکنون مولای تو، صاحب الزمان نیز روزه اش را در جایی از این زمین پهناور می گشاید و بی شک بر سفره افطار خویش، تمام مؤمنان را دعا می کند. به یاد داشته باش... دلت را به سوی او روانه کن و برای سلامت و ظهورش، در این لحظات، بیش از هر وقت دیگری دعا کن.

آه، ای موعود! ای دلیل استواری آسمان و زمین! ای مایه برکت ارض و سما! اینک به یمن وجود توست اگر خدا روزه هایمان را می پذیرد و دعایمان را مستجاب می کند. اینک از برکت دست های مهربان توست که سفره هایمان سبزند و افطارمان مهیاست. اینک تویی که عبای مهربانت را بر سر زمین کشیده ای تا شب فرارسد و مؤمنان خسته، روزه هایشان را افطار کنند. اینک تو خورشید را اذن غروب داده ای و صدای اذان را از لب گلدسته ها، جاری کرده ای. گویا صدای ربّنای تو را از سمت کعبه شنیده ام. گویا ترنّم دعای افطار را از لب های مهربان تو چون عطری لطیف، در آسمان و زمین حس کرده ام. گویا سفره های خالی را تو دلواپسی و برای گرسنگیشان، قوت معجزه می فرستی.

تویی که تنهایان و بی کسان را به دیدار می روی یا بر سفره افطار خویش می آوری، بی آنکه بدانند کیستی. در شب های قدر، هرجا که عاشقی قرآن بر سر دارد و سوگ امیر مؤمنان را اشک می ریزد و دعا می کند، سری به خلوت او می زنی و استجابت دعایش را از خدا می طلبی. هرجا کسی با لب های روزه دار برای آمدن تو دعا می کند، آمین می گویی و دست مهر بر سرش می کشی.

برخیز، ای شب زنده دار همیشه! ای مزمّل! ای که همچون نیای مقدست، محمد(ص) عبای عبادت به تن داری و بی وقفه در تسبیح و عبادت پروردگاری! برخیز ای موعود! ای صاحب روزگار! سحر شده است. اشک های مدامت را از چهره پاک کن و آسمان را بنگر که از اشک های همیشه تو، ستاره باران است. برخیز، سحر شده است و باید تک تک مؤمنان زمین را تو از خواب بیدار کنی. باید چراغ خانه هایشان را با لبخند مهر خویش برافروزی و با دعای مهربانت، به سمت سفره سحر راهیشان کنی تا روزی دیگر را با روزه ای دیگر بیاغازند. باید دست های تبرک تو، در سفره هایشان روزی بگذارد تا تاب و توانشان، به یمن مائده فرستاده از سوی تو فزونی گیرد و صیام دیگری را تاب بیاورند.

ای مرد! دعای سحر را تو در گوش زمین زمزمه کن. تو اذان بگو بر فراز گلدسته های خاک تا زندگی، خویش را از سر بگیرد و امید به زنده ماندن، از نو در رگ های حیات تجدید شود. کجا هستی؟ کدام گوشه زمین، سفره افطار و سحر می گشایی؟ کدام گوشه، قرآن بر سر می گیری و سوره سوره تلاوت می کنی؟ در کدام زاویه پنهان خاک، تمام آدمیان را دعاگو شده ای که روزگارشان این گونه برقرار است، اما نمی دانند از نفس های چه کسی است که نفس هایشان هرگز تأخیر نمی کند؟

کاش در رمضان مقدس، راهی به سوی دیدار تو داشتیم. کاش راهی به سمت وسوی خویش به ما نشان بدهی. کاش در ماه میهمانی خدا، میهمان دیدار روی تو می شدیم. کاش لب های پرهیزمان را که به دعای تو مترنّم است، به سلام گفتنِ پیشِ روی خودت بگشاییم. کجا هستی ای که «هرگز تو را ندیده ایم و هرگز از ما دور نبوده ای».

رضا ساعی شاهی