سه شنبه, ۲۹ خرداد, ۱۴۰۳ / 18 June, 2024
مجله ویستا

نمونه و الگویی برای هنرمندان


نمونه و الگویی برای هنرمندان

بهجت صدر را سال هاست که می شناسم. همیشه به نظرم زنی دل به نشاط، پرجوش و خروش، فعال، آزاد و مستقل می آمد. رک و راست بود، اما در حرف ها و کارهایش باثبات نبود، یعنی یک جور بی قراری، یک …

بهجت صدر را سال هاست که می شناسم. همیشه به نظرم زنی دل به نشاط، پرجوش و خروش، فعال، آزاد و مستقل می آمد. رک و راست بود، اما در حرف ها و کارهایش باثبات نبود، یعنی یک جور بی قراری، یک جور تردید و دودلی در وجودش بود. شده بود که در عرض نیم ساعت سه بار تصمیمش را تغییر دهد، یک بار به خودش این عقیده ام را گفتم، خندید و گفت خیلی به من لطف داری، چون من در هر دقیقه تصمیمم را عوض می کنم، بنابراین تکلیف ات با حرف های او خیلی روشن نبود، اما وقتی از نقاشی، وقتی از هنر یا از ادبیات حرف می زد، آن وقت داستان دیگری می شد.

نقاشی را خوب می شناخت، تاریخ نقاشی دنیا را خوب می دانست و وقتی از آثار نقاشی که دوست می داشت حرف می زد، تا بن وجود احساس لذت می کردی. به تمام نمایشگاه ها می رفت و با دقت و وسواس در جریان تمام مسائل هنرهای تجسمی دنیا بود. نظراتش در مورد هنر، صائب بود. رک و راست و صریح عقیده اش را بیان می کرد و اگر کاری را دوست نداشت می گفت این کار توهینی به هنر است. وقتی قرار شد مجموعه هنرهای تجسمی معاصر را ترجمه و منتشر کنم بنا را بر این گذاشتم که هر بار با یک نقاش ایرانی گفت وگو کنم. در مجموعه سوم با بهجت صدر گفت و گو کرده ام.

خوشبختانه به تهران آمده بود و وقتی پیشنهاد گفت وگو را دادم و موافقت کرد، معطل نکردم، همان فردا صبح رفتم برای گفت وگو کردن تا مبادا پشیمان شود... من هرگز آن صبح دلپذیر را فراموش نخواهم کرد که حرف های خوبی را درباره هنر، زندگی و نحوه کار کردنش برایم گفت. چقدر روشن و روان حرف زد. با ذهنی باز و رها و صمیمی. اصلاً در بند ادا و اصول های متداول نبود. از ورودش به دانشکده هنرهای زیبا گفت؛ «... هرکاری برایم جدی بود، نقاشی را هم جدی انجام دادم. رفتم دانشکده و دیدم همه کارها باسمه یی است، رفتم کار خودم را کردم. زحمت زیاد کشیدم. خوشگل هم نبودم که معمارها یا نقاش های سال بالا بیایند کمک من،...»

یا در جایی در همین کتاب در مورد تکنیک کارش می گوید؛ «... کنتراست ها را دوست داشتم، خیلی زود قلم مو را کنار گذاشتم و کاردک را به دست گرفتم. دوست داشتم به جای رنگ گذاشتن، با کاردک رنگ را از روی بوم بردارم. قلم مو اصلاً راضی ام نمی کرد...» آثار بهجت صدر دوره های متفاوتی دارند. یکی از زیباترین دوره های کاری او آثار«کلاژ» او است. عکس هایی را که خودش گرفته بود با نقاشی هایش تلفیق می کرد که نتیجه یی بس زیبا و جذاب به دست می داد. خود من به شخصه کارهای روی ورق آلومینیوم او را بسیار دوست داشتم و دارم. کارهایی که با کاردک اجرا شده، قوی و محکم اند و خوش رنگ و خوش ترکیب. قرمز های زنده و سبز های دلباز. بهجت صدر یکی از مهم ترین نقاش های ایران است و در تاریخ هنر معاصر ما جایگاه والایی دارد. اهل روابط عمومی کردن، مشتری جور کردن و شکار مجموعه داران نبود. کارش را می کرد و دوست داشت از سوی کسانی که قبول شان دارد، تایید شود. متواضع و فروتن بود و خبرهای مهم درباره او را باید از دیگران می شنیدی نه از خودش. فقط از کارهایی که کرده بود یا از کارهایی که می خواست بکند حرف می زد. از شور و شوق، از ایده یی که به سرش زده بود، از هیجان هایش به هنگام کشیدن فلان تابلو یا از اتفاقاتی که به هنگام کشیدن آن تابلو برایش افتاده بود، می گفت. نقاشی کردنش ساعت خاصی نداشت، نصف شب اگر خوابش نمی برد، نقاشی می کرد. در بند فروش و اقتصاد هنر نبود. سالیان سال اصرار کردم تا بالاخره راضی شد در گالری گلستان نمایشگاه بگذارد. آن هم در غیاب هنرمند. نمایشگاهی که می توانم بگویم یکی از پربیننده ترین نمایشگاه های من بود که فروش خوبی هم کرد. هر شب گزارش آن روز را با تلفن برایش می گفتم و او هم هر شب می گفت آخر کار خودت را کردی. یادم می آید چند سال پیش یک مجموعه دار در پاریس از من خواست او را به آتلیه صدر ببرم و می گفت آرزو دارم یک کار بزرگ از او داشته باشم به هر قیمتی که شده. از بهجت وقت ملاقات گرفتم، با بی علاقگی کامل وقت داد و آخر سر هم گفت نمی شود خودت تنها بیایی و بنشینیم قهوه یی بخوریم و با هم گپ بزنیم؟ بالاخره در وقت موعود به آتلیه اش رفتیم. آن مجموعه دار بیچاره هر کاری را برمی داشت و اظهار علاقه می کرد بهجت می گفت فروشی نیست، در نهایت گفت اصلاً هیچ کدام از اینها فروشی نیست. باید قیافه مجموعه دار را می دیدید. من فقط سعی داشتم خنده ام را پنهان کنم.

آخر آن مجموعه دار دست از پا درازتر خانه را با دست خالی ترک کرد و ما نشستیم به قهوه خوردن و گپ زدن، زندگی هنری بهجت صدر، پشتکار داشتن او، فعال بودنش، دانش هنری و وسعت دید او، رهایی و آزادگی اش، می تواند نمونه و الگویی باشد برای هنرمندان جوان ما. یادش همیشه عزیز است.

لیلی گلستان