شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

پیرنگ‌های غیرضروری در انتهای خیابان هشتم


پیرنگ‌های غیرضروری در انتهای خیابان هشتم

الگوی پیرنگ فیلمنامه انتهای خیابان هشتم به صورتی است که هم از شاه پیرنگ (الگوی کلاسیک) عناصری برگرفته است و هم از اسلوب خرده پیرنگ و مینی مالیستی. کانون توجه درام در آغاز با تمرکز …

الگوی پیرنگ فیلمنامه انتهای خیابان هشتم به صورتی است که هم از شاه پیرنگ (الگوی کلاسیک) عناصری برگرفته است و هم از اسلوب خرده پیرنگ و مینی مالیستی. کانون توجه درام در آغاز با تمرکز بر تلاش نیلوفر و نامزدش موسی (صابر ابر) برای جلوگیری از قصاص و کشته شدن برادر نیلوفر(ترانه علیدوستی) شکل می‌گیرد.

سپس بتدریج با حفظ همین تمرکز گسترش می‌یابد و ماجرای موسی(حامد بهداد) و دخترش را نیز پوشش می‌دهد. لولای پیونددهنده این دو پیرنگ و داستانک‌های کوچک‌تر بعدی، کسانی چون امیر و آرش و بیات، تلاش و ارائه کمک‌های همه آنها ـ اعم از سازنده یا مخرب‌ ـ برای حفظ جان برادر نیلوفر است.

تمرکز بر نیلوفر و بعد بهرام ویژگی وام گرفته شده از شاه پیرنگ است و ورود پیرنگ‌ها و داستانک‌های دیگر متاثر از خرده پیرنگ و مینی مالیسم. الگوهای مینی مالیستی پیرنگ و داستان به سبب تعدد شخصیت‌ها که در بسیاری از مواقع به چند پیرنگ هم پیوند یا بدون پیوند منجر می‌شود، امکانات متنوعی در اختیار نویسنده و کارگردان قرار می‌دهند. تعدد شخصیت و تنوع پیرنگ و تغییر لحن و پایان باز از جمله این امکانات هستند.

تعدد شخصیت و پیرنگ می‌تواند به فیلم تنوع بیشتری بدهد و پایان باز از جهت تداوم حس تعلیق و نگرانی منتقل شده از سوی فیلم بسیار موثر است. تغییر و تنوع لحن نیز در اثری که چند داستان توسط چند شخصیت روایت می‌شود، به احتمال زیاد محمل مناسب‌تری خواهد داشت.

داستان‌های خرده پیرنگی و مینی مال به‌رغم همه آن امکاناتی که برشمردیم، آفاتی نیز دارند. یکی از همین آفات قوت گرفتن یک پیرنگ به اندازه‌ای است که دلایل وجودی پیرنگ‌های دیگر را به مخاطره می‌اندازد. گرچه تلفیق

دو پیرنگ اصلی فیلم و داستانک‌های دیگر ظاهری موجه دارد، این پرسش همچنان برجای می‌ماند که با وجود پیرنگ اصلی پرکشش و تنش‌زای نجات جان یک محکوم به مرگ از جنبه دراماتیک چه نیازی به طرح گسترده پیرنگ موسی و دخترش بود؟

پیرنگ اولی و اصلی با مرتبط شدن ۲ داستانک شیطان‌پرستی و قمار چنان مضطرب‌کننده است و چنان لحظه به لحظه به یک فاجعه بزرگ نزدیک می‌شود که به نظر می‌رسد طرح پردامنه‌تر داستان موسی به جای آن که سبب تشدید توجه و عواطف مخاطب به پیرنگ اصلی بشود، مایه تضعیف آن شده است.

توان احساسی تماشاگر در پیرنگ نخستین ـ هر چه پیش‌تر می‌رویم‌ ـ چنان برانگیخته و فرسوده می‌شود که گویی با دیدن صحنه‌های کتک خوردن، موسی به جای این که رنج ببرد مجالی می‌یابد که از جنبه روانی استراحت کند. خون‌آلود شدن موسی حتما با هدف توان‌یابی احساسی تماشاگر در فیلم گنجانده شده، اما اکنون کارکردی متناقض یافته است. بویژه که ماجرای دختر موسی هم پیش از آغاز درگیری مرگبار خاتمه یافته و او سرپرستی دخترش را به دیگری سپرده است.

تنش در انتهای خیابان هشتم بسیار تاثیرگذار است و با ضرباهنگی نسبتا مناسب افزایش می‌یابد، اما در بسیاری از صحنه‌ها در حالی که اضطراب و ترسی که در بطن ماجراست بیننده را هراسان و بی‌قرار می‌کند ناگهان موسیقی سانتی‌مانتال حس صحنه را از التهاب فاجعه به یک ملودرام سوزناک اشک‌آور تغییر می‌دهد. متاسفانه گاهی نیز این موسیقی پیش‌دستی می‌کند و حس و حال صحنه را لو می‌دهد یا به ‌جای مخاطب تصمیم می‌گیرد که او چه احساسی باید داشته باشد و حس خود را به او تحمیل می‌کند.

مونا سیفی