چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
زیبایی شناسی سنتی و نو
دراذهان ومحامل عمومی سئوالی مطرح است؛چرادریافتگرایی درهنر نو،کمتروکم رنگتر است. درادامه بحث دیگری است که:چرا کسانی که به راحتی درادبیات مشکلات خاقانی ،انوری،بیدل،وتاریــخ وکتابهای دشوارنثرونظم یادردیدگاههاورشته های مختلف اینچنین راحل می کنند،دربرابراشارات و خلق آثارهنری نو،که نه لغـت،نه تلمیح ونه تعـقید لفظی داردمی ایستند و"یعنی چه؟" می آورند.
مثلاّ فرض کنید سـهراب میگوید؛" دشت سجاده من".آیااین مصراع دشواراست یا مشکلی دارد.آیامعنـــــــای" دشت "سخت است، یا" سجاده "تلمیح دارد، یابه جای جغــــــرافیایی ،زمـــانی ومکانی" دشـت "؟ یا حالتی که، درفضای پررنگ ولعاب ،روحانی وملموس یک مسجد قرارگرفته ایم. باید بدانیم مشکـل این تعبیرات چیست؟
سئوالا ت ازاین قبیل که برای ما پیش می آید، هر ذوق وقریحه ای رابه فکر فرومی بـــردکه شایداین گونه پرسشهایک عـلت جمــــال شناسی و زیبــــاشناسی داشته باشد. مسلم اســـت که برخی از مشکلات مایه در Objectiveیا Subjective دارد.البته بیشتربحث مربوط به فرستنده مربوط است والبته گاهی هم به گیرنده." اگرچه ما هنرراصرفا رسانه نمی دانیم،ولی عایق ونارساناهم نمی دانیم".
درمورد تفاوت محتوای بین زیبا شناسی سنتی وکلاسیک با زیباشناسی مدرن یا نو شــاید بتوان به چند نکته اصلی اشاره کرد که اگراینها را باهم بدانیم و رعایت کنیم، بهتر و راحت تر می توانیم بـــااین آثارارتباط برقرارکنیم.دراینجا بحث،ارزش گذارانه وداورانه نیست. فقط بیشترتوصیف می کنیم وکارنداریم که هنرنوخوب است یاهنرکلاسیک خوب است یاکدام بهتراست؟ ماچون اهل هنرهستیم همچنان دریچه های ذهن وذوق خودمان رابازگذاشته ایم که اگرکسی آمد وچیزی گفت یا اثری هنری پدیدآوردکه واقعاً زیبا باشد، تاثیربگـذارد وتخیل ما رابرانگیزد؛یعنی بتوانیم نام هنررابه آن اطلاق کنیم وآن رابپذیریم.
● وضوح ،ابهام
خیلی اجمالی اینکه یکی ازاصول زیبایی شناسی درهـــــنرکلاسیک،وضوح است؛یعنی هرنوع بیان خواه متن یاطرح ونقش باشد تحت عـنوان تعـقید وغرابت استعما ل،یاچیزهای ازاین دست جزوعـیوب شمرده می شود.
درصورتی که در هـــــــنرمدرن،ابهام اصل زیبایی شناسی است که البته مولوداندیشه نووبرخاسته ازهمه جریانهای فکرمعاصر،مدرن ودامنه گسترده آن است. توضیح آنکه این سخن اصلاًبه این معنا نیست که درهنرقدیم ابهام وجود ندارد یادرهنرجدید وضوح نیست،بلکه به این معناست که اصل زیبایی درهنرکلاسیک وضوح وروشنی بوده.
مثلاً چنان که می بینیم ،گونه ای ابهام دراشعارحافظ است که زیباست،همچنین نقوش وطرحهای سنتی،نگارگری کلاسیک ،فضای ایجاد شده درآن.
ابهام دراینگونه مواردبیشترمعلول تعقید لفظی ومعنوی واستفاده ازصنایع وعلوم عصرواشاره وتلمیح به آیات وروایات وحکایات است؛اماابهام درهنرمدرن ابهامی است که مولوداندیشه جدیداست،مولودعـدم قطعیت،نسبیت،ابهام ساختاری وخیلی چیزهای دیگرکه باید بحث بازوگسترده گردد،یعنی ابهام یک مسئله زیبـــــایی شناختی شده نه مسئله ای که آن موقع جزوعیوب کاروروش سنتـــــــی وکلاسیک ما محسوب می شد.میتوان گفت درهنرمدرن این ابهام قدری ساختاری تروژرف ساختی تر است.
● توازن وتقارن
نکته دیگرتوازن وتقارن بودکه معمولاًدرنقاشی وهنرشعرماودرشعرهای کلاسیک آن رامی بینید.حتی وزن هم خودش نوعی تناسب است.تناسب هم خودش حاصل ادراک وحدت درکثــرت است.وقتی دراجزای متعددازمجموعه به گونه ای وحدتی کشف می کنیم،نوعی تناسب درآنهامی بینیم.
بنابراین ،این تناسب اگردر مکان باشد میشودقرینه،مثل معماری،واگردرزمان باشد میشودوزن وموسیقی.می دانیم که وزن تقسیم زمان به پاره های منظم است؛مثل معماری که تقسیم مکان است به پاره های منظم.
این قسمت های منظم،نه باید باهم مساوی باشند،نه بی نظم وترتیب،وحتی اگرترکیب آن متنوع وفراوان باشدوتعدادبیشتری جزءداشته باشیم که درمیان اینهابتوانیم نظمی را بیابیم،بازهم موسیقی ایجادمیشود؛ولی دریافت ضرباهنگ ونظم آن ممکن است برای برخی دشوارباشد؛ولی وقتی که این تکرارشود،می شودمثلا " مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن " وریتمی از آن کشف می شود،غرض این است که هنرکلاسیک خوب است یا هنرنوبد است یا برعکس،یا اینکه بگوییم مبانی جمال شناسی این ضعیف وآن قوی است،بلکه فقط توصیف میکنیم چرا که خوشایندی وناخوشایندی،اصل زیبایی شناسی است.
زیبایی چیزی جزاحساس خوشایندی نیست وچیزی نیست که ما بتوانیم برکسی تحمیل کنیم؛ برای همین فقط ما میخواهیم توصیف کنیم.اگرهمه باشعرنووحتی با مفهومی مثل غرب یا هرچیزدیگرمخالفیم،اول باید آن رابشناسیم که مثلا فلسفه غرب این است،آن وقت اگرمی خواهیم مخالف هم باشیم،باشیم؛ولی بایدبدانیم با چه چیزی مخالفیم.چون به قول مرحوم شریعتی،" ندانسته چیزی را ردکردن وندانسته چیزی راتایید کردن هردودرندانستن مساوی هستند ".
پس ممکن است گمان کنیم که چون شکل ها درهنرسنتی ما غالبا متقارن ومتوازن بودند،بنابراین تنها وجه وتنهاراه ایجاد زیبایی،ایجاد شکلهای متقارن،بسته،متوازن،مکررومتساوی است.درصورتی که راههای ایجادزیبایی،مسلما اگرازلحاظ نظری هم نگاه کنید،میتواند بی نهایت باشد.برای این است که میتوان همیشه آهنگهای تازه درموسیقی باترکیبهای تازه درهنرهای دیگرساخت.حتی شمامیتوانید نسبتهای گوناگونی را ایجاد کنید که زیبا باشد؛یعنی اگرحاصل کارتوازن باشد،ولی توازن متقارن نباشد،میتواندباز هم زیبا باشد.
توازن نامتقارن مثل توازن توزیع شده است؛مثلا شما تابلویی ببینید که به جای اینکه همه اضلاع آن متقارن ومتوازن باشد،یک کانون ویک مرکزثقل ونقطه عطف داشته باشد وسطوح واحجام وخطوط دیگرطوری دور این کانون چیده شوند که ایجاد تعادل،هارمونی وهماهنگی کنند.پس لزومی ندارد که توازن حتمامتقارن باشد،گاهی خودعدم تقارن زیباست؛مثلاچرا میگویید زلف آشفته زیباست؟چرا این همه شاعران سنتی ما گفته اند:"زلف آشفته"؟همچنین ستارگان شب دردل آسمان ازدید ناظران زمینی لااقل زیبا هستند؛درصورتی که ازدید ناظران زمینی هیچ نظمی ندارند.
البته درخود اصل آفرینش یک نظم هندسی وریاضی دقیق نهفته است ولی اگر ما می بینیم،شماری مرواریدندکه برمخملی تیره پراکنده وپخش شده اندوآن هم زیباست سوء تفاهمی که برای خیلی ازاستادان مدافع هنراسلامی وسنتی پیش آمده،این است که؛ گمان میکنند هنرسنتی را فقط میشود موقعی پدید آورد که شکل ها متوازن ومتقارن باشدوفقط اگر نقاشی های قدیم را تکرار وتقلید کنیم،زیباست.
این رویکرد توصیف هنرسنتی وهنردینی گرایش بسیار برجسته ای است که امثال بورکهارت،شووان،گنون درجهان ودکترنصردر ایران،مدافع آن هستند.البته من هم بسیاربه آن علاقه وارادت دارم؛ولی این رویکرد با مقدماتی که دارد،به نتایجی میرسد که چندان مطلوب نیست.مقدماتی از این قبیل اینکه بگوییم مثلا مینیاتورتجسم عالم مثال است وبه همین دلیل پرسپکتیو وحجم ندارد وبعد این مقدمات،نتایجی به دست می آید که شکلهای شعرسنتــــی به دلیل مشابهت با قرآن مجید مقدس اند، و هرگونه عدول ازاین شکلها،نوعی خروج وهبوط از بهشت وزیبایی است!
● تکرار،تقلید،خلق مدام
نوآوری وآشنایی زدایی باعث حفظ تاثیرسخن است،وگرنه لازم نیست که هیــچ چیزنوشودوهمان طورکه هست،خیلی خوب است وموردپسند هم هست.به ویژه درهنرهای مردمی وهنرهای فولکوریک که تکرار،یکی ازشگردهای اصلی است،چنان که دربعضی قصه ها ومتل ها می بینیم.
اینکه ما ادعا کنیم تنها رویکردممکن وتنها راه تفسیر وتاویل هنرسنتی واسلامی،رویکردثبات وتقلیداست،به نظرنباید درست باشد.
برای اینکه ما دربین دانشمندان وهنرمندان مسلمان،مولوی،ابن عربی وعین القضاه و... را داریم که اینها معتقدندبه نظریه خلق جدیدیا خلق مدام هستند؛یعنی با تفسیرآیاتی مثل "کل یوم هوفی شأن"به اینجا میرسند که وقتی آن رامیگردانیم،دایره ای متصل به ذهن می آید،درعالم هستی آفرینش های مدام ولحظه ای داریم که مستمرهستند؛ازاین رو پیوسته می نماید.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست