سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

دو گزیده از کتاب اقدام شرم‌آور



      دو گزیده از کتاب اقدام شرم‌آور
تانر آکچام

تصویر: آکچام
موضع رسمی ترکیه در انکار نژادکشی ارامنه در سال
های جنگ جهانی به جای خود باقی است، امّا فضای رسانهای و روشنفکری ترکیه بیتردید تغییر کرده است. اکنون در مطبوعات ترکیه درباره قتلعام ارامنه صحبت میشود؛ روشنفکران دموکراسیخواه تُرک، به مسأله آگاهند و خواهانِ به رسمیت شناخته شدن نژادکشی از سوی دولتشان و پوزش از ارامنه هستند. در این دگرگونی، نوشتههای تانِر آکچام، جامعهشناس و تاریخنگار ترک و استاد دانشگاه مینهسوتای آمریکا، نقش مهمی بازی کرده است.

آکچام دو سال پیش به ایران آمد، در کلوب ارامنه تهران سخنرانی کرد و به پرسشهای حاضران پاسخ داد. متن سخنرانی و پرسشوپاسخها را در شماره ۷۸ هویس چاپ کردیم (فایل پیدیاف این شماره را میتوانید از اینجا دانلود کنید). همزمان با دیدار او از تهران، کتاب اقدام شرمآور(۲۰۰۶) او به ترجمه بابک واحدی و محسن قائم مقامی به فارسی منتشر شد.

کتاب  اقدام شرمآور: نژادکشی ارامنه و پرسش مسؤولیت ترکیه سه بخش دارد.

بخش اول: وجود مسأله ارمنی قبل از تصمیم   برای انجام نسلکشی

بخش دوم: تصمیم برای انجام نسلکشی و روند متعاقب آن

بخش سوم: بررسی و پیگیری قانونی جنایات جنگی و نسلکشی

آکچام مسأله ادعای ارضی ارامنه نسبت به سرزمینهای شرق ترکیه امروز را منتفی میداند و از موضع حقوقبشری به شناسایی قتلعام ارامنه از سوی دولت ترکیه مینگرد و این نکتهای است که در بخش کوتاهی از مقدمه کتاب در این صفحات نقل کردهایم نیز به آن اشاره میکند. او در مقدمه کتابش به تفصیل شرح میدهد که از چه منابعی برای پژوهش تاریخی خود استفاده کرده است: منابع به دست آمده از آرشیوهای عثمانی، منابع موجود در آلمان و اتریش و گزارشهای مأموران کنسولی و میسیونرهای آمریکایی. او از کنار هم نهادن این مدارک به این نتیجه میرسد که تبعید و کشتار ارامنه برنامهای از پیش اندیشیده شده و متمرکز بوده است.

امیدواریم دو تکهای که از مقدمه کتاب در اینجا نقل میکنیم خواننده را به خواندن تمامی کتاب برانگیزد.

 

 

نسلکشی ارامنه تصمیم حزب «اتحاد و ترقی» بود

 

تمام این منابع [اسناد محاکمه‌های مسؤولان قتل عام در استانبول بعد از پایان جنگ، اسناد و مشاهدات دیپلمات‌ها و ماموران آلمانی، اسناد دیپلمات‌های آمریکایی] را که در کنار هم بگذاریم، دیگر شکی باقی نمی ماند که عملیاتی با این مقیاس نمی توانسته است بدون برنامه ریزی مرکز سیاسی حکومت انجام شود. صریح تر این که، ناگزیر باید نتیجه گرفت احتمال بسیار زیادی وجود دارد که کمیته ی مرکزی حزب «اتحاد و ترقی» طی یک سری از جلسات در پایان مارس سال ۱۹۱۵ تصمیمی مبنی بر راندن ارامنه از خانه های‌شان و کشتار آن ها گرفته است. کمیته مرکزی حزب اتحاد و ترقی، که اتحادیون یا ترکان جوان نیز خوانده می شدند، در نهایت این تصمیم را گرفته بودند چون به زعم ایشان این تنها راه تضمین یک دستی و اتحاد منطقه ای امپراتوری و حذف مسأله ی دیرین ارمنیان به صورت یک بار برای همیشه بود. طلعت پاشا، در نامه اش به صدراعظم در ۲۶می ۱۹۱۵ به این طرح و برنامه ی نسل کشی(Genocide) برآمده از کمیته مرکزی حزب اتحاد و ترقی، که اکنون دیگر به سیاستی حکومتی تبدیل شده است، اشاره می کند: «آمادگی های لازم برای حذف و نابودی کامل و بنیادی این نگرانی، که مرتبه ای مهم را در فهرست مسائل حیاتی دولت محترمه به خود اختصاص داده است، اندیشیده و به اجرا درآمده است». ولی می توان از اسناد و مدارک و دانش مان از نحوه ی کار کابینه در آن زمان نتیجه گرفت که این تصمیم اساسا از جانب کمیته ی مرکزی حزب اتخاذ شده است و نه کابینه ی عثمانی. تفاوتی بارز میان این دو است، زیرا گروه های کوچک مخالف فعالان حزب اتحاد و ترقی همچنان در سیستم حکومت وجود داشتند.

گذشته از بحث بر سر این که به عمد در پی نابودی یک ملت برآمده است یا نه، یکی از دعاوی اصلی این کتاب این است که نسل کشی ارامنه انحرافی منفک از تاریخ نبوده است. فی الواقع این واقعه را در یک بستر تاریخی وسیع تر می توان درک کرد، یعنی در خلال فرایند افول امپراتوری عثمانی و عکس العمل رهبران سیاسی به این افول و انحطاط. عثمانی ها در پی شکست غیر منتظره شان در جنگ بالکان، در سال های ۱۹۱۲ و ۱۹۱۳، بیش از ۶۰ درصد از قلمرو اروپایی شان را از دست دادند. باوری عمیق در اذهان آن ها ریشه دواند که زندگی در کنار مسیحیان باقی مانده در خاک امپراتوری غیر ممکن است، یا حتی بدتر این که، مسیحیان عثمانی تهدیدی برای بقاء امپراتوری هستند. از این رو، مقامات حاکمه ی عثمانی ـ ترک، سیاستی را طرح ریزی کردند که هدفش یک دست کردن جمعیت آناتولی، یا قلب سرزمین امپراتوری بود. این سیاست دو جزء اصلی داشت: نخست پراکنده کردن و نقل مکان مسلمانان غیرترک، همچون کردها و عرب ها در میان مناطقی که ترک ها اکثریت داشتند، به منظور تعییر هویت آن ها. جزء دوم، تبعید مردم غیر مسلمان و غیرترک از آناتولی بود، که در مجموع به اخراج دومیلیون نفر انجامید، یعنی در واقع تمام مسیحیان منطقه. در این حین که ارامنه و همچنین آسوری ها به طور ویژه و به قصد نابودی مورد هدف قرار گرفته بودند، یونانیان نیزتبعید شدند. در کل، تقریبا  یک سوم از ساکنین آناتولی یا به جای دیگر منتقل شدند یا به قتل رسیدند. مهم تر از همه این که این تصفیه و یک دست سازی قومی، راه را برای رسیدن به جمهوری کنونی ترکیه هموار کرد.

این دیدگاه در ترکیه پذیرفتنی نیست. در عوض، به سبب سیاست دیرپای انکار ترک ها، واژه «نسل کشی» موضوع مجادله قرار گرفته است؛ واژه ای مقدس برای ارامنه، و تابو برای ترک ها. هر دو طرف مجادله به این مسأله فوق العاده  اهمیت می دهند که واژه ی «نسل کشی» را باید با کار برد یا نه. در این کتاب واژه ی نسل کشی بر اساس تعریفی که سازمان ملل در سال ۱۹۴۸ ارائه داد به کار گرفته شده است. طبق این تعریف، نسل کشی عبارت است از نابودسازی کل یا بخشی از یک گروه قومی، ملی، نژادی ، یا مذهبی، چه در دوره ی صلح و چه در زمان جنگ. این تعریف شامل روش های مختلف نابودسازی می شود، روش هایی که به قتل اعضای یک گروه خاص بیانجامد، آسیب های جدی فیزیکی و روحی به آن ها وارد کند، چنان صدمه ی فیزیکی به شان بزند که موجودیت گروه را از بین ببرد، با اعمال زور اعضای گروه را از زاد و ولد باز دارد، یا کودکان ایشان را به اجبار گرفته و به جوامع دیگر بسپارد. با تکیه بر تعریف سازمان ملل، و در پرتو تمام شواهد مستند، چاره ای جزاین نداریم که خواستار موضع گیری در برابر نسل کشی ارامنه شویم.

به هرحال، موضوع مهم نه خود این واژه، که مرجعی اخلاقی   است که وقوع جرم را تصدیق و محکوم کند. هر تعریفی که این واژه داشته باشیم و هر واژه ی دیگری هم که به کار ببریم، باید بدانیم که این تاریخ، سرگذشت نابودی عامدانه ی یک ملت را در بطن خود داشته است.

 

 

چرا ترکیه نسلکشی ارامنه را انکار میکند؟

 

در پرتو قطعیت اسناد و مدارک، باید پرسید چرا ترکیه مصرّانه بر تکرار انکار بی اعتبار خود پای می فشارد؟ گویا دولت از این واهمه دارد که اگر ترکیه نسل کشی (Genocide) و مسؤولیت آن را قبول کند، عواقب جدی به معنای پرداخت غرامت سرزمینی و دارایی ها در انتظارش خواهد بود. اگر مسأله ی مطالبه ی سرزمین را کنار بگذاریم، که در قوانین بین المللی هیچ اعتباری ندارد، مسأله ی پرداخت غرامت مالی حقیقت دارد. دلیلی دیگر، یا همان عامل اختلاف، به ارتباط میان نسل کشی و تأسیس دولت ترکیه در سال ۱۹۲۲ برمی گردد. جنبش ناسیونالیسم ترکیه، یا نیروی محرک تأسیس جمهوری ترکیه، به رهبری اعضای حزب اتحاد و ترقی که بعدها به چهره های شاخص دولت ترکیه تبدیل شدند، بی پرده تأیید کردند که جمهوری تنها پس از نابودی ارامنه و مطالبات آن ها برای خودمختاری در آناتولی می تواند تأسیس شود. مثل تمام دیگر دولت/ملت ها، ترک ها نیز پدران بنیان گذارشان را قهرمان می پندارند و بسیار می ستایند. پارلمان اول  احکامی صادر کرد که طبق آن، آن دسته از اعضای حزب اتحاد و ترقی که در جنایات علیه ارامنه دست داشتند قهرمانان ملی خوانده شدند. در سال ۱۹۲۶ پارلمان قانونی تصویب کرد تا بر اساس آن به خانواده های اعضای سابق حزب اتحاد و ترقی، از جمله آن دونفری که در دادگاه های نظامی استانبول اعدام شدند و آن هایی که به دست ارامنه ی انتقام جو ترور شدند، زمین و مقرری اعطاء شود. از زمان بنیان گذاران جمهوری تا طبقه ی برگزیده ی حاکم کنونی ترکیه، هیچ تغییر بنیادی در این موضع گیری ایجاد نشده است، و این استمرار و دور تسلسل، بحث آزاد پیرامون تأسیس جمهوری را سخت تر و سخت تر کرده است. عمق ماجرا این جاست که جنایتکار خواندن بنیان گذاران ترکیه هویت فعلی حکومت را به چالش خواهد کشید.

دست آخر، عامل روان شناختی ست که در کنار دشواری ارائه ی یک قضاوت عادلانه ی تاریخی در ترکیه قرار می گیرد. به طور کلی، جامعه ی ترکیه به یادآوری گذشته بی میل شده است. در این فرهنگ غالب، نه تنها نسل کشی ارامنه بلکه عمده ی تاریخ معاصر ترکیه به فراموشی و سکوت سپرده شده است. مسأله ی کردها و نقش ارتشی ها دو نمونه بر این ادعاست. اصلاحات الفبایی در سال ۱۹۲۸، که رسم الخط ترکی را از الفبای عربی به لاتین تغییر داد، بر این مشکل افزود. با یک چرخش قلم، ملت ترکیه ارتباط شان با تاریخ مکتوب را از دست دادند. ترکیه جامعه ای ست که نمی تواند روزنامه ها، نامه ها و خاطرات خودش را بخواند اگر پیش از ۱۹۲۸ نوشته شده باشند. هیچ دسترسی ای به آن چه پیش از این تاریخ رخ داده است ندارد. در نتیجه، ترکیه ی مدرن کاملا وابسته به تاریخی ست که حکومت تعریف و ثبت کرده است. البته، حکومت در نحوه بیان تاریخ سهم دارد، وقتی که آن تاریخ پای حقانیت این حکومت را به میان می کشد. در این پرتو، آشکار است که چرا جامعه ی ترکیه نسل کشی ارامنه را به دست فراموشی سپرده است.

دلیل دیگر این طفره رفتن و احتراز از تاریخ، بیماریِ رخنه کرده در میان طبقه ی برگزیده ی حاکم عثمانی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. صد سال پایانی امپراتوری، در سایه ی توهم فروپاشی و تجزیه فرو رفته است. بین سال های ۱۸۷۸ تا ۱۹۱۸، امپراتوری ۸۵ درصد از قلمرو و ۷۵ درصد از جمعیت خود را از دست داد. ترس از نابودی همواره در طول افول و اضمحلال طولانی مدت امپراتوری وجود داشته است. خاطرات این دوران ـ و ارتباط پدرفرزندی جمهوری ترکیه با تاریخ انحطاط امپراتوری ـ به هر قیمت باید از بین برود. ارامنه به سمبل این دوران شدیدا بیمار و دردآور تبدیل شده اند. اگر ترک ها خود را ققنوسی می پندارند که از خاکستر امپراتوری عثمانی متولد شده است، ارامنه ردپای ناخوشایند و ناخوانده ی آن خاکسترها هستند.

مطلب مشترک انسان شناسی و فرهنگ  و دو هفته نامه هویس شماره 144 فروردین 1392