دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

همه متهمیم


همه متهمیم

مهدی كرم پور سینما را به شكل كلاسیك آموخته, چند فیلم كوتاه كارگردانی كرده و امروز در مقام دومین فیلم بلند سینمایی پس از فیلم جایی دیگر, چه كسی امیر را كشت را روی پرده دارد فیلم چه كسی امیر را كشت در شكل سینمایی خود از فرم غیر روایی خطابه ای استفاده می كند

مهدی كرم پور سینما را به شكل كلاسیك آموخته، چند فیلم كوتاه كارگردانی كرده و امروز در مقام دومین فیلم بلند سینمایی پس از فیلم جایی دیگر، چه كسی امیر را كشت؟ را روی پرده دارد. فیلم چه كسی امیر را كشت؟ در شكل سینمایی خود از فرم غیر روایی خطابه ای استفاده می كند. فیلمی كه در سینمای ایران و جهان چندان معمول نیست. در این شكل پای فاصله گذاری در بین نیست و سینماگر می كوشد از طریق صحبت رو در رو واقعه یا حرفی را برای تماشاگر اثبات كند. این فرم در منبع ارجاع خود سه شكل مختلف دارد، پرداختن به آنها از حوصله خواننده روزنامه و این بحث خارج است. این فیلم جدا از سیستم روایت جالبی كه دارد مسائل مختلفی را هم از درون جامعه به تصویر می كشد. این فیلم پس از اكران با واكنش های متفاوت تماشاگران رو به رو شد كه سعی كرده ایم این واكنش ها را نیزدر كنار بررسی خود فیلم به بحث بنشینیم.

بد نیست با این سؤال كلی شروع كنیم كه ایده اولیه فیلم از كجا آمد؟ قصه از كجا شروع شد؟

شاید این جمله تكراری باشد. اما در مورد كار ما تكرارش بد نیست. همه قصه های دنیا به نوعی گفته شده اند. اما امروز با تغییر دادن شكل روایت آن هاست كه می توانیم جذابیت هایی را ایجاد كنیم. دغدغه روایت های جدید و كشف فرم های نو در سینما جزو علاقه های قدیمی من بوده است. در فیلم های كوتاهم بسیار زیاد این فرم ها را تجربه كرده بودم. در ساخته اولم فیلم جایی دیگر سعی كردم این فرم هایی را كه یافته بودم ، به نوعی مورد استفاده قرار دهم.جایی دیگر یك درام ایستگاهی بود. در نگارش آن از نمایش های استریندبرگ تبعیت كرده بودم. در فیلم چه كسی امیر را كشت از فرم دیگری تبعیت می كنیم. در این فیلم با یك داستان كلاسیك رو به رو هستیم. اما نمی خواستم این داستان كلاسیك را به شیوه معمول مورد استفاده قرار دهم. به آرشیو ذهنی ام مراجعه كردم و یادم آمد كه این شیوه را به نوعی در آخرین فیلم كوتاهم روی جاده نمناك مورد استفاده قرار داده بودم. این شیوه صبر مخاطب را به چالش می كشد.

●پس انتظار هر نوع واكنشی را از پیش داشتید؟

دقیقاً. می دانستم من و گروه سازنده این فیلم تجربه ای را انجام می دهیم كه در برخورد با تماشاگر كامل می شود. فیلم ما سیاه مشق نیست. باید تفكر تماشاگر با فیلم گره بخورد تا آن را كامل كند. به همین دلیل برای آن اكران گسترده در نظر گرفتیم.

دیگر مسأله ای كه بسیار دوست داشتم آن را مطرح كنم،پیامد های دروغ گویی در یك جامعه بود. این تم را به نكته ای دیگر اضافه كنید . فیلم چه كسی امیر را كشت؟ به قضاوت جمع در مورد فرد نیز می پردازد. این قضاوت ها در جامعه فردانیت فرد را از بین می برد ودر این زاویه نیز به سطحی نگری آدم ها در شكل های مختلف می پردازیم.

●بنابراین فرم روایی كار برایتان مهمتر بود؟

نه، موضوعات تماتیك هم بود. هم اكنون دقیقاً نمی دانم كدام یك زودتر به ذهنم متبادر شد. اما می دانم از همان لحظات اول به فرم هم فكر می كردم.

●و این ها همه در مرحله نگارش بود. آیا تصاویر هم در ذهنتان نقش می بست؟

نه.دكوپاژ را به بعد از نگارش فیلمنامه موكول كردم. ابتدا قصد داشتم به یك فیلمنامه دقیق برسم. البته ناگفته نماند كه به طراحی لباس و حتی موسیقی فكرمی كردم . اما اینكه باید فیلم چه قالب بصری داشته باشد را به بعد از نگارش فیلمنامه موكول كردم.

●یكی از نقاط قابل توجه فیلم شما توجه به جنس چینش و نحوه نگارش دیالوگ هاست. اینكه كدام شخصیت به كدامیك قطع شود یا اینكه شیوه ادای این دیالوگ ها چگونه باشد هم در زمان نگارش فیلمنامه شكل گرفت یا در مرحله ساخت و تدوین؟

هنگام نگارش بسیار به ضرباهنگ فكر می كردیم. اما در مرحله تدوین هم فیلم تغییراتی كرد.

●زمانی كه جلوی دوربین رفتید، پیش آمد كه جای شخصیت ها را با هم عوض كنید؟

من فیلم را ابتدا روی كاغذ ساخته بودم. فیلمنامه را نوشته بودیم. تصاویر هر نمایی هم روی كاغذ ترسیم شد . به نوعی من و همكارانم فیلم را قبل تر دیده بودیم و تنها آن را سر صحنه اجرا كردیم. البته ناگفته نماند كه در هنگام اجرا دو نفر از بازیگران ما عوض شدند و ما مجبور شدیم فیلمنامه را باز نویسی كنیم.

●چه كسانی بودند این دونفر؟

محمد رضا شریفی نیا كه نقش دكتر مطلق را ایفا می كرد و امین حیایی كه نقش حمید را بر عهده داشت. ابتدا قرار بود نقش حمید را حمید جبلی بازی كند كه امكان پذیر نشد.

●بد نشد كه بحث به بازیگری كشید. بازیگرها با چه معیاری انتخاب شدند؟ اول اینكه در مورد این فیلم ها چندان مرسوم نیست كارگردان ها سراغ افراد مطرح بروند و دوم اینكه شما از بازیگرانی استفاده كرده اید كه هر كدامشان می توانند امورات یك فیلم را بچرخاند.

من هنگام نگارش فیلمنامه به خیلی از این بازیگران فكر می كردم. اگرچه برخی دستخوش تغییراتی شدند. به طور مثال من از ابتدا می دانستم كه قرار است نقش زیبا را نیكی كریمی ایفا كند. نقش مرجان و اكبر نیز چنین سرنوشتی داشتند. اما همانطور كه گفتم تغییراتی هم داشتیم.

چه كسی امیر را كشت؟ در باره آدم هایی صحبت می كند كه حقیقت زندگی خود را گم كرده اند.

آدم هایی كه می پندارند حقیقت در كف شان است. اما هرچه پیش می رویم ما و آنها می فهمیم كه تهی و كم مایه اند...

تماشاگر می توانست نسبت به این مسأله شوكه شود كه چرا این آدم ها اینقدر از این شخصیت تعریف می كنند و بعد اینقدر بد می گویند. ما سعی كردیم این گذار آرام صورت بپذیرد. مرز بین واقعیت و حقیقت هم اینجا مطرح می شود. در پایان هم چندان برایم مهم نبود كه بگویم چه كسی امیر را كشت. می خواستم فضایی پدید بیاید كه ما به درون این شخصیت ها نقب بزنیم و از آنها آینه ای درست كنیم كه مقابل جامعه بایستد. باید فیلم صراحت می داشت. آدم ها از اینكه خود واقعی شان را در جامعه عرضه كنند هراس دارند. ما در این فیلم می بایست صریح

می بودیم واین صراحت می توانست تبعاتی داشته باشد.

●چرا این شخصیت ها اینقدر تو خالی هستند؟

همه دائم اطلاعات به مخاطب می دهند. اما این اطلاعات از مرز یك فرافكنی شخصیتی فراتر نمی روند. این شخصیت ها سواد ندارند،اطلاعات دارند. مثل آدم هایی كه اسم یك كتاب را می خوانند وبعد بدون مراجعه به داخل آن با چهره ای حق به جانب با همه در مورد آن بحث می كنند؟ حتی مرجان هم كه به ظاهر یك آدم عامی است نمی داند از زندگی چه می خواهد...

دقیقاً. او هم برای نگاه داشتن شوهرش دست به دامن رمال می شود. قبول دارم. هیچ كدام از این آدم ها فكر

نمی كنند. ما امروز در معرض و آماج اطلاعات مختلفی هستیم كه از راه های گوناگون ارتباطی به ما می رسد. اگر نتوانیم این اطلاعات را به شیوه ای صحیح پردازش كنیم قافیه را باخته ایم. در فیلم همه دنبال حل معضلات اجتماعی هستند در صورتی كه امیر ، شخص مورد بحث آنها به هیچ وجه اینقدر پیچیده نیست. او رفته گوشه ای را پیدا كند تا ساز بزند.

●آدمهای فیلم شما چون خودشان تعریف صحیحی از زندگی شان ندارند،نمی توانند اجازه دهند كه دیگران هم راحت زندگی كنند؟

آدم های فیلم ما دچار بحران هویت هستند.آنها حتی نمی دانند جایشان كجاست كه آنجا قرار بگیرند. این در مورد دكتر مطلق بسیار خنده دار است كه می خوا هد فروید ثانی شود. این آدم ها فقط صحبت می كنند. می گویند و می گویند. اما حرف هایشان هیچ دردی از كسی دوا نمی كند .همه آنها به نوعی دچار پوچی هستند.

بله. من هم دنبال همین واژه پوچی بودم. در درام دو عنصر نمایشگر پوچی است. آدم ها یا دائم حرف های بی ربط می زنند یا ساكت هستند. آدم های فیلم شما از فرط پر گویی به پوچی می رسند.

شخصیت های چه كسی امیر را كشت؟ از فرط پر گویی به ابتذال می رسند.

این در فیلم جایی دیگر هم وجود دارد. در روی جاده نمناك هم هست. در جایی دیگر عده ای آدم با هم همراه می شوند كه برای به دست آوردن خوشبختی راهی دیاری دیگر شوند. اما در نهایت در می یابند كه هیچ جایی خوشبختی در انتظار آنان نیست. خوشبختی آنها درون خودشان گم شده است. این آدم ها در انتهای فیلم هم به هیچ كجا نمی روند. در چه كسی امیر را كشت ؟ هم چنین است. ما در نهایت می فهمیم امیر زنده است....

به نوعی همه چیز به ضد خود بدل می شود....

همه دور هم می چرخند و به هیچ كجا نمی رسند. در آنجا آدم ها تلاش بیهوده می كردند و اینجا دائم سخن

می گویند بی آنكه چیزی پس آن نهفته باشد.

و باز هم جالب كه در این فیلم همه چیز نسبی است. اگر بخواهیم به بحث ساختار بصری فیلم برسیم. یكی از اولین نكاتی كه توجه را به خود جلب می كند محل زندگی زیبا و مرجان است. زیبا گویی در یك صحنه مجازی كه بیشتر شبیه به صحنه نمایش است زندگی می كند. مرجان هم اگرچه محل زندگی طبیعی دارد، بیشتر سعی می كند در رفتار نمایش دهد. این تناقض رفتاری هم در پس بحث مضمونی كه كردیم رخ می نماید.

سعی داشتم همه چیز در زندگی این افراد ساختگی باشد. به استیلیزه بودن آنها هم خیلی فكر می كردم. ما در نگارش دیالوگ ها ،جنس بازی ها و حتی دكوپاژفیلم به شدت اغراق كردیم. می خواستیم شخصیت ها رادر قطب خودشان ببینیم. از دیگر سو همانطور كه قبل تر هم گفتم می خواستم تماشاگران خود را در این فیلم پیدا كنند. ممكن است شما بگویید من مرجان یا زیبا نیستم. اما حتماً می توانید بگویید كه تلفیقی از هردوی آنها هستم.ما شخصیت ها را پهن كردیم تا یك رنگین كمان اتفاق بیفتد.

این جنس نمایش كه به آن اشاره كردم در محل زندگی زیبا و دكتر مطلق بیشتر به چشم می آید. جنس طراحی صحنه هم این نمایشی بودن را بیشتر مورد تأكید قرار می دهد...

تمام شخصیت های این فیلم یك مشكل روانشناسی دارند كه اعمالشان را تحت تأثیر قرار می دهد. به طور مثال حمید یك شخصیت اگزوئید انزوا طلب است. یا زیبا مجموعه ای از دو مرض سایكوئید و نوروتیك را به همراه دارد.

یا عسل نوعی بدبینی دارد. دكتر مطلق هم همانطور كه گفتی علاقه به نمایش دادن خود دارد.

حتی جنس تقطیع نماها هم در مورد آدمی مثل زیبا نمایشی طراحی شده است. جنس تغییر زوایا و نوع حركات فیزیكی این بازیگران هم این حس نمایشی را تقویت می كند.

مسأله دیگری كه در دكوپاژفیلم جلب توجه می كند حركت از نماهای مدیوم به نماهای بسته است. زمانیكه این آدم ها از امیر بد می گویند در مدیوم باز هستند.پلان ها اندك اندك به آنها نزدیك می شود و حالا ما بد گویی های آنها را نسبت به امیر در نماهای بسته می بینیم.گویی آنها در بدگویی نسبت به امیر كاستی های خود را پنهان می كنند.

آدمهای اطراف ما كمتر دور و نزدیكشان یك شكل است. ما از دور این شخصیت ها را می بینیم و بعد به داخل آنها می آییم. ممكن است ما آدم هایی رابشناسیم كه از دور خیلی بزرگ باشند. اما زمانیكه به آنها نزدیك می شویم این عظمت فرو می ریزد یا بالعكس.

رامتین شهبازی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.