جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ادبیات شفاهی و هسا شعر


ادبیات شفاهی و هسا شعر

قریب به اتفاق شاعرانِ «هساشعر» پیش از آشنایی با هرگونه شعر مکتوب ـ حتی در کُتب فارسی دورة ابتدایی ـ با موادِّ خامِ فرهنگ عامیانه آشنا شده و با آن پرورش یافته اند مهم تر این که پاره ای از این شاعران همچون «محمد بشرا» و «مرادیان گروسی» و در دورة بلوغ فکری از برجسته ترین محققین موادِ فولکلوریک محسوب می گردند

قریب به اتفاق شاعرانِ «هساشعر» پیش از آشنایی با هرگونه شعر مکتوب ـ حتی در کُتب فارسی دورة ابتدایی ـ با موادِّ خامِ فرهنگ عامیانه آشنا شده و با آن پرورش یافته‌اند. مهم‌تر این‌که پاره‌ای از این شاعران همچون «محمد بشرا» و «مرادیان گروسی» و... در دورة بلوغ فکری از برجسته‌ترین محققین موادِ فولکلوریک محسوب می‌گردند.

ترانه‌های کودکانة دورة کودکیِ شاعرانِ هساشعر همچون هر کودکِ دیگری، «مَتل» بوده است. آن‌ها با شعر، در جشن‌ها و عروسی‌ها آشنا می‌شدند و «بجار کارِة شعر»هایی که زنانِ شالی‌کار، در شالی‌زار می‌خواندند. و بازی‌هایی کلامی که ساعت‌ها وقت کودکان گیلانی را پُر می‌ساخت و گاهی جوهرة شعر داشتند. به تدریج و با گذشتِ سال‌هایی از اجرای اصلاحات ارضی، کُتب شعر و قصه در این محدوده رواج یافت و امروزه ابعاد آن، چون همه‌جای ایران، گسترش یافته است.

محمد بشرا از بدعت‌گذاران هساشعر، در مقدمة کتابِ «هنگی ایسه ـ هنگی نی‌یه» (چاپ اردیبهشت ۱۳۵۳) نوشته است:

«وقتی به گذشته‌های دور زندگی‌ام، به دوران کودکی برمی‌گردم احساس می‌کنم که دوران خوشی را برای آشنا شدن با فرهنگِ عامّة سرزمین خود گذرانیده‌ام. روزها وقتی که از بازی‌های کودکانه که همه رنگ محلی داشت خسته می‌شدم، با افراد خانواده به گفتگو می‌نشستم. در این بگومگوها علاوه بر قصه‌های ساده و کوتاه، مثل‌های قشنگ و آهنگین، مَسَله‌هایی مطرح بود که برای تقویت قوّه اندیشه و درکمان پی‌ریزی شده بود. ساعت‌ها وقت‌مان به این می‌گذشت که به ترتیب مَسَله‌ها را بیان کنیم و جوابش را بشنویم. داستان‌ها را به هنگام خوابیدن از مادر بشنویم که گاه بر اثر خستگی از کار روزانه صدای گرمش مغلوب خواب شیرین می‌شد و با کشیدگی به خاموش می‌گرایید. ما که مجذوب دلاوری قهرمان داستان یا شیرینی نوای مثل شده بودیم، دستپاچه صدایش می‌کردیم و خوابش را می‌پراندیم...»(۱)

بیش از بیست سال از تاریخ گفتار بشرا می‌گذرد. او حرف‌هایش را برای روزی چون امروز و در توجیه هساشعر ننوشته است! اشارة بشرا به نوع تربیت کودکان در حوزة شعر و مناسبات شهرنشینی است. روستاهای گیلان مثلاً زادگاه محمد فارسی و هوشنگ عباسی و وارش فومنی و غلامحسن عظیمی در زمان انتشار کتاب بشرا نیز چنان ویژگی‌هایی داشته است و با توضیحات بشرا، محیط فرهنگی و پرورشیِ شاعرانِ شعرِ گیلکی و هساشعر، و تأثیرپذیری این شاعران پیش و بیش از هرچیزی از آن، مشخص می‌شود. دامنة این مؤثراتِ دورانِ کودکی در شکل‌گیری و رشد شخصیّتِ هنریِ تقریباً تمامیِ شاعران گیلکی‌سرا تا امروز، خودبه‌خود و ناخودآگاه بوده است و این وسعت، به این دلیل، برای شاعر و محقق و منتقد عادی شده است...

هساشعر از نظر شکل، تحوّل‌یافتة شعرِ نوی گیلکی است و متأثر از «بجار کارِة شعر bajar karey ser» (شعر فولکلوریک). به عبارتی تجربة شعرِ نوی گیلکی با استفادة ناخودآگاه از شعر و ادبیاتِ شفاهیِ گیلان، به بدعت هساشعر انجامیده است.

همة سعیِ نگارنده در این مقاله معطوف آن است که با ارائة ویژگی‌ها و نمونه‌هایی از شعر و دیگر رشته‌های ادبیاتِ شفاهیِ گیلان، تأثیر هساشعر از ادبیات شفاهی و ارتباط ناخودآگاه این دو جریان نمایانده شود.

● بجار کاردی شعر (= شعرِ کارِ شالی‌زار)

الف) مبنای موجز(۲)

شعرِ کارِ شالی‌زار، شعر ایجاز است! شاعر برنج‌کار در فرمی موجز، تمامی اندیشه و احساس خود را به تصویر می‌کشد. شعرِ ایجازِ شالی‌کاران، شعری برونی و عینی ا‌ست تا بغرنج و درونی و ذهنی. شاعر برنج‌کار، مشاهدات اجتماعی و مناسبات عاشقانة خود را، با صداقت و سادگی روستایی و بی‌پرده بیان می‌کند.

اما به ایجاز در شعر کار شالیزار نیز به دو گونه پرداخته شده است:

۱) عمدتاً در انتخاب فرمی کوتاه و کار در چهار مصرع (بدون در نظر داشتن ایجاز در جوهرة شعر)؛ که اساس کار و شیوة تولیدِ طیفِ گسترده‌ای از شعر عامه بوده است.

۲) ایجاز در ذات و جوهرة شعر و ارائة آن در همان فرم پیشین؛ که عمل‌کردِ شعرِ عوام در این زمینه به دلیل بیرونی و عینی‌بودنِ اندیشة شاعرِ آن، ضعیف و گاهی ناموفق بوده است.

اَمان چان‌تا کُوبوتر بیم یی خانه

دانا ایجا خُوردیم آبا روخانه

ایتا بدگو دکفت اَمی میبانه

اَمَرْ هَمّا چاگود هفتاد بیگانه

ترجمه:

ما چند کبوتر بودیم و در یک آشیانه می‌زیستیم

دانة خود را با هم می‌خوردیم و آبمان را در یک رودخانه می‌نوشیدیم

بدگویی به جمع ما راه یافت و ما را

چون هفتاد پشت بیگانه با هم ساخت

□□□

شب شنبه بوشام بر بام تالش

سیا زلفا بیدم بر سر بالش

دس ببردم سیا زلفا بیگیرم

زمین و آسمان بامو به نالش

ترجمه:

شب شنبه رفتم بر بام تالش

زلف سیاه را دیدم بر سر بالش

دست بردم زلف سیاه را بگیرم

زمین و آسمان آمد به نالش(۳)

□□□

بلند کولا بیدم، مختاندری تو

سیا ورزا مرا، کاشتاندری تو

سیا ورزا عجب روشی داره

دیله صاحب ورزا، آتش داره

ترجمه:

دیدم ترا، بر تپة بلندی قدم می‌زنی

از گاو نر سیاهی، کار می‌کشی

گاو نر سیاه، عجب روشی دارد

دل صاحب او آتشی دارد(۴)

● تصور بومی:

استحکام تصویرها، در «بجارکارة شعر» مثال‌زدنی ا‌ست... تصویرهایی که منعکس‌کنندة طبیعت زیبای گیلان هستند. اما خوانندة شعرِ فولکلورِ گیلکی، باید در گیلان و در بطنِ انبوه جنگل‌ها و کوه‌ها و شالی‌زارها و باغ‌های چای و رودخانه‌ها و دریایش بوده باشد تا مفهوم تصویرها را هرچه کامل‌تر و بهتر دریافت کند... مثلاً درکِ کاملِ «شی si» ( = شبنم) به شرایط اقلیمی شنونده باز می‌گردد(۵) زیرا «شی» آن «شبنمی» نیست که مثلاً در جنوب ایران تصور آن می‌رود یا «شوروم surum» و «ایاز ayaz» (= مه) مهی نیست که مثلاً در سحرگاه‌های قزوین پدید می‌آید.(۶) اساساً در اینجا، به دلیل طبیعت متفاوت و خصلت بومیان گیلان، به تصویر کشیدن کشفیات شاعرانه و انتخاب کلمات برای بیانِ صرفِ اشیاء نیز، متفاوت است:

بنفشه گول بوکود بامُو باهاران

خُولی چادر بزه کونج و کناران(۷)

ترجمه:

بنفشه گُل داد و بهاران رسید

خیمه برافراشت درختِ گوجه در گوشه‌ـ‌کنارها

تصویر شعر گیلکی، صرفاً بومی است و تا کسی شکوفه‌باری درختان آلوچه را ندیده باشد از درک زیبایی‌شناسانة چادر زدن درختان آلوچه در گوشه و کنارها باز می‌ماند.

زیبایی نهفته در شعر نیز از دید مردم بومی (به دلیل مألوف شدن با نقاشی‌های بی‌بدیل محیط طبیعی خود، یعنی مجموعه‌های بنفشه در کنارة رودخانه‌ها و درختان آلوچه در گوشه و کنارها) مخفی می‌ماند. این شعر، به حقیقت و زیبایی، آغاز بهار گیلان را، که پیش از نوروز و روزهای عید است، تصویر می‌کند؛ آغازی که کم و بیش جهان برف‌پوش است این‌جا با شکوفة آلوچه و گُل بنفشه آذین شده است.

بوشو یارا بوگو راهانه بییا

اگر راهان نوبُو باغانه بییا

اگر دانی که دوشمن در کمینا

سیفید مایی بوبو روخانه بییا

ترجمه:

برو به یار بگو از راه‌ها بیا

از راه‌ها ممکن نگردید از باغ‌ها بیا

اگر می‌دانی دشمن در کمین است

ماهی سفید شو از رودخانه بیا

□□□

اناره، گول اناره، گول انارا

انار تی‌تی بکود کونج و کنارا

اگر خوایی بیدینی رنگه یارا

صوبه سر زود بیا بجار کنارا

ترجمه:

ای گُل انار، گُل انار، گُل انار

که در گوشه و کنار گل واکرده‌ای

اگر می‌خواهی یارت را ببینی

صبح خیلی زود به کنار شالیزار بیا(۸)

□□□

سله کوله بوشوم می‌پا جلسکست

کلاچ و کیشکرت خنده بترکست

کلاچ و کیشکرت خنده نوکونید

می‌ یارة خوفته‌بو از خواب دپرکست

ترجمه:

از بالای آبگیر می‌گذشتم که پایم لغزید

کلاغ و زاغک از خنده روده‌بر شدند

کلاغ و زاغک خنده نکنید

یارم خواب بود و هراسان پرید(۹)

چهار سالی‌ است که از ارائة هساشعر می‌گذرد، آنچه مشخص است هساشعرهای امروز، موجزتر از هساشعرهای آغازند. در اینجا نیز، تأثیر ادبیات شفاهی بر شاعرانِ هساشعر قابل تشخیص است: تأثیر هساشعر از «ایجاز»، «تصویر» و «ساختار تکنیکیِ» چیستان و ضرب‌المثل.(۱۰)

کیفیت ایجاز و تصویر در چیستان و ضرب‌المثل به مراتب از کیفیت ایجاز و تصویر در «بجار کارة شعر» افزون‌تر است هم‌چنان که از نظر کمیت نیز. چیستان‌ها و ضرب‌المثل‌ها، گاهی به دلیل فضا، جوهر و ساختار تکنیکی خود به شعر پهلو می‌زنند.(۱۱) در اینجا، برای به دست دادن زمینة پیدایی هساشعر و تأثیرپذیری شاعران آن از ادبیاتِ شفاهیِ گیلان، نمونه‌هایی از چیستان و مثل، به صورت نوشتاری هساشعر ذکر می‌گردند:

▪ نمونه‌هایی از چیستان:

دار دره تی خانه

خال دره می‌خانه

خُوردن نشا هی دَنه؟

جواب: گرمالت

ترجمه:

درخت در خانة توست

شاخه در خانة من

صد دانه ثمر می‌دهد

اما هیچ یک را نمی‌شود خورد؟

جواب: فلفل

□□□

اسبه کورای بی‌دوم‌ـ دوم

ناجُوب خُورِه ناگندوم

باره بُورِه تا کو دوم

نِگه وای خو بمردوم

جواب: لُوب پایه

ترجمه:

کُرِّه اسبِ بی‌دُم

نه جو می‌خورد نه گندم

بار را ته دَمِ «کو»(۱۲) می‌برد

نمی‌گوید که ای وای مُردَم

جواب: لوُب پایه(۱۳)

□□□

کوچی اوتاقِة

تنگه ـ تاریک

جوان خوتِه

کمر باریک

جواب: تفنگ

ترجمه:

اتاقک کوچک

تنگ و تاریک

جوانی خوابیده

کمر باریک

جواب: تفنگ

□□□

یی چیر ـ چیری

دو چیر ـ چیری

یی کولوشکن و

هازار چیری؟

جواب: مایوستاران

ترجمه:

یک جوجه

دو جوجه

یک مرغِ مادر و

هزار جوجه؟

جواب: ماه و ستارگان

□□□

بوجُور

شِه

ناز کونِه

بی‌جیر

اَیه

واز کونِه

جواب: تُور

ترجمه:

بالا

می‌رود

ناز می‌کند

پایین

می‌آید

می‌جهد

جواب: تبر(۱۴)

□□□

تَرْ،

شِه ـ اَیه

مَرْ

خوش اَیِه

جواب: نفس

ترجمه:

در تو

می‌رود و می‌آید

من

خوشم می‌آید

جواب: نفس(۱۵)

▪ نمونه‌هایی از ضرب‌المثل:

ای‌وار

شِه

مو سَرِه

ای‌وار

نشِه

چو سَرِه

ترجمه:

یک بار

می‌گذرد

از روی تارِ مویی

یک بار

نمی‌رود

از روی تکّه‌چوبی

□□□

برار!

گوش ببه؛

برار زن!

گوشوار بِه.

ترجمه:

برادر!

گوش باشد؛

زنِ برادر!

گوشواره می‌شود.

□□□

بولبول‌زای؟

ترجمه:

زمستان و

بچّة بلبل؟

□□□

فلک ـ فلَکِه سر

همه کسِه دوعا بوگوده

مَرِه کیتابه سر

اونام بجار مرزه سر

ترجمه:

فلک ـ به روی فلک

برای همه دعا نمود

برای من رو کتاب

آن هم روی مرز شالیزار

□□□

تی فند

می‌چوموش بنده؛

تی‌ اوستا

می‌شاگرد.

ترجمه:

شگردِ تو،

بند پاپوش من است؛

استاد تو

شاگرد من.

□□□

آدم،

پارَچه

بختر گیره؛

تالِه

گبه رچه.

ترجمه:

انسان،

ردِ پا را

بهتر می‌گیرد؛

تا که

راستة حرف را.

□□□

کور و

کچل و

پیندیر و پاره،

کور ناقاره زِنه

کچل دیاره.

ترجمه:

کور و

کچل و

جمع پاره پوره‌ها؛

کور دُهل می‌زند

کچل دایره زنگی.(۱۶)

□□□

آسمان،

گر بگردسته

گر بگردسته

امه سوجورکی فارسه

فوگور دسته.

ترجمه:

آسمان

گشت و

گشت

بالای سر ما که رسید

خراب شد(۱۷)

تفاوت عمده و اصولی هساشعر با چیستان و مثل ـ ضمن رعایت ایجاز و پای‌بندی به تصویر ـ در پایان آنهاست. چیستان‌ها و مثل‌ها فاقد کلمه، جمله یا عباراتی در پایان خودند که در حکم ضربة ناگهانی و نقطة عطف و پایان برای شعر محسوب می‌گردد. چیستان با جوابی که به معمای طرح شده داده می‌شود تکمیل می‌گردد اما جواب آن، در اینجا منظور نظر نیست زیرا جواب، با بیانی غیرهنری و خارج از متنِ چیستان مطرح می‌شود. مثل نیز، با مقوله‌ای که مثل برای آن شاهد مثال می‌آید تکمیل می‌گردد و آن مقوله نیز به دلیل غیرهنری بودن از این بحث خارج می‌گردد. اما هساشعر مانند «بجار کارة شعر» در پایان ـ و گاهی در آغاز ـ به منظور و هدف، نزدیک شده و شعر تکمیل می‌گردد. مانند شعرِ عروسی (باد/سازه ـ نقاره) از محمد فارسی، شعر شب‌پایی (تیف‌پور) از محمد دریایی و شعر پاییزی (هواسره شلختانه...) از محمد بشرا.

اما شاعران هساشعر از تجارب شعری در هرکجای این جهانِ‌ خاکی و بالطبع در زبان فارسی که با آن زبان آشنایی و بدان تسلط دارند، استفاده برده و می‌برند زیرا استفادة اصولی از دانش و تجاربِ دیگران را از نیاکان خود آموخته و دست‌کم در این محدوده، به سفارشِ آنان عمل می‌کنند. در این راستا، در مثلی گیلکی آمده است:

بج

بجه دینهِ

رنگِه گیرِه

همساده

همسادا دینهِ

فندِه گیرِه

ترجمه:

شالی

شالی را می‌بیند

رنگ می‌ستاند

همسایه

همسایه را می‌بیند

فن می‌آموزد(۱۸)

اگرچه فرم و قالبِ‌ انواعِ شعرِ مکتوبِ گیلکی، از فارسی و عربی گرفته شده و در این‌جا بومی و متحول شده؛ اما بنابه آن‌چه در این مختصر ارائه گردیده، فرم و شکل ـ و مضمون و محتوای هساشعر، اصالتاً بومی و گیلکی است.

رحیم چراغی

پانوشت:

۱ـ محمد بشرا؛ هنگی ایسه ـ هنگی نی‌یه، انتشارات ادارة کل فرهنگ و هنر گیلان، چاپ اول ۱۳۵۳، صص سه ـ چهار.

۲ـ بخش مربوط به «بجار کارة شعر»، از دفتر دست‌نویس نگارنده دربارة شعر فولکوریک گیلکی برداشت و تلخیص شده است.

۳ـ علی عبدلی، ترانه‌های شمال، انتشارات ققنوس، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۱۶۲ .

۴ـ علی‌اکبر مرادیان گروسی، ترانه‌های روستایی گیلک، ناشر: مؤلف، چاپ اول ۱۳۴۷، ص ۲۸ .

۵ـ مانند:

تو بهاره کولاک مو پاییزه شی

(= تو کولاک بهار و من شبنم پاییز)

ترانه‌های شمال، ص ۲۲۲

۶ـ الکساندر خوزکو، در توصیف خود از چنین مشخصه‌ای در گیلان (محتملاً با استفاده از توصیف پلوتارک ـ مورخ نامدار دنیای باستان ـ و مسلماً با در نظر داشتن مشاهدات عینی خود) نوشته است:

«...سرزمینی پوشیده از مرداب‌ها و مخفی در حجاب متراکم مه...»

آلکساندر خودزکو، سرزمین گیلان، ترجمة دکتر سیروس سهامی، انتشارات پیام، چاپ اول ۱۳۵۴، ص‌ص ۱۸ و ۱۹

۷ـ ترانه‌‌های شمال، ص ۱۹۳

۸ـ محمد بشرا، بجار و بجارکاری در ترانه‌های شالیزار، مندرج در صدای شالیزار، چاپ اول ۱۳۶۸، ص ۲۸

۹ـ ترانه‌های روستایی گیلک، ص ۳۴

۱۰ـ آقای مرادیان گروسی در همان آغازِ ارائة هساشعر در پاسخ دوستی نوشته بودند: «هساشعر، نوعی چیستان یا ضرب‌المثل است!» در آن زمان با این دیدگاه، مخالفت به عمل آمد؛ مشخصاً از سوی آقایان بشرا، فارسی، وارش فومنی و نگارندة این سطور. شاید بی‌ربط نباشد که بگوییم هساشعر، ذهنی شدة ایجاز و تصویرِ چیستان و ضرب‌المثل است و تکامل‌یافتة ساختارِ‌آنها.

۱۱ـ اگر بتوان گفت که ضرب‌المثل نظم جهان را تصدیق می‌کند، در این صورت چیستان وجود چنین نظمی را نفی و انکار می‌کند. این وظیفه جزو لاینفک شکل و قالب آن است، چون در حالی که ضرب‌المثل تصاویر مشابهی را در کنار هم جای می‌دهد، چیستان با چیدن تصاویر ناجور در کنار هم نکته‌ای را که می‌خواهد تأکید می‌کند.

او.آ.دی‌ثورن، تاریخ ادبیات آفریقا، ترجمة ابراهیم یونسی، انتشارات نگاه، چاپ اول ۱۳۶۸، ص۶۹.

۱۲ـ به روی هم انباشتن دسته‌های جمع‌آوری شدة برنج در نقاط مختلف شالیزار ـ برای سهولت در بارگیری و حمل.

۱۳ـ چوبی ساخته و پرداخته شده از شاخة درختِ آزاد که به وسیلة آن، دسته‌های جمع‌آوری شدة شالی به انبار حمل می‌گردد.

۱۴ـ هنگی ایسه ـ هنگی نی‌یه، ص ۲۷

۱۵ـ همان، ص ۴۶

۱۶ـ احمد مرعشی، واژه‌نامة گویش گیلکی به انضمام اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های گیلکی، انتشارات طاعتی، چاپ اول ۱۳۶۳، ص ۶۱۱

۱۷ـ همان، ص ۴۷۵

۱۸ـ یا: «پندِه گیرِه» (= پند می‌آموزد