پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
دشت هایی چه فراخ
دشت هایی چه فراخ
کوه هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می آید
من در این آبادی پی چیزی می گردم
پی خوابی شاید پی نوری ریگی لبخندی
پشت تبریزیها
غفلت پاکی بود که صدایم می زد
پای نیزاری ماندم باد می آمد گوش می دادم
چه کسی با من حرف می زد
سوسماری لغزید
راه افتادم
یونجه زاری سر راه
بعد جالیز خیار بوته های گل رنگ
و فراموشی خاک
لب آبی
گیوه ها را کندم
و نشستم پاها در آب
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است
نکند اندوهی سر رسد از سر کوه
چه کسی پشت درختان است
هیچ می چرد گاوی در کوه
ظهر تابستان است
سایه ها می دانند که چه تابستانی است
سایه هایی بی لک
گوشه ای روشن و پاک
کودکان احساس
جای بازی اینجاست
زندگی خالی نیست
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آری
تا شقایق هست زندگی باید کرد
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم
که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند...
زنده یاد سهراب سپهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست