سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا

نبرد كوروش صغیر با برادرش اردشیر دوم


نبرد كوروش صغیر با برادرش اردشیر دوم

جنگ كوناكسا به روایت گزنفون۱

نبرد كوناكسا مربوط به تاریخ ایران است كه گزنفون، تاریخ‌نویس یونانی در آن حضور داشته است. این جنگ بین كوروش دوم (صغیر) در ساتراپ آسیای صغیر (تركیه فعلی) بود كه علیه برادرش اردشیر دوم شاهنشاه ایران قیام كرد تا سلطنت را به دست بیاورد. در سال ۴۰۱ قبل از میلاد سربازان یونانی و اسپارتی به علت بیكاری آماده بودند به شكل مزدور تحت فرمان هر كسی كه آنها را استخدام كند، خدمت كنند.

كوروش جوان (این كوروش با كورش بزرگ اشتباه نشود) تصمیم گرفت برای نقشه خود ارتشی ایجاد كند. او ۱۳ هزار سرباز یونانی و عده‌ای از اسپارتی‌ها را استخدام كرد. گزنفون تاریخ‌نویس كه در آن زمان یك یونانی اهل آتن بود در این گروه قرار گرفت. او كه همواره شیفته افراد دلاور بود كوروش جوان را جنگجوی شجاعی دید و دوست داشت تحت فرمان او باشد. او با حضور در این سپاه و میدان جنگ آنچه را دید به تحریر درآورد. گزنفون برخلاف هردوت هیچ‌وقت جانبداری كوركورانه در نوشته‌هایش از یونانی‌ها نكرده است.

او درباره ماجرای این نبرد می‌نویسد: سپاه یونانی كوروش جوان تحت فرماندهی آركوس یك سردار اسپارتی بود كه همراه آنها تحت عنوان «هوپلیت» (پیاده‌نظام سنگین) از سارد (شهری در كنار دریای اژه) به طرف بابل (در كنار رود فرات) به حركت درآمد و در محلی به نام «كوناكسا» با نیروی اردشیر دوم برخورد كرد. در ساعات نیمه شب بامداد سپاه یونانی كوروش به محلی كه قصد توقف داشت رسید.

ناگهان پاته‌گیاس پارسی و همراه همیشگی كوروش سوار بر اسبی فرا رسید و به زبان پارسی و یونانی به صدای بلند اعلام كرد كه اردشیر دوم، شاهنشاه پارس با نیرویی بزرگ و آرایش جنگی نزدیك می‌شود. این خبر هراس‌ بزرگی را ایجاد كرد، زیرا یونانیان و دیگران گمان كردند كه پیش از آنكه آماده شوند و آرایش جنگی بگیرند سپاه پارس بر سر آنها خواهد ریخت.

كوروش از ارابه خود پایین پرید، زره پولادی خود را به تن كرد. سوار بر اسب شده و زوبین به دست گرفت و فرمان داد سپاه آماده شده و آرایش جنگی بگیرد.

این فرمان به سرعت اجرا شد. آركوس و پیاده‌نظام یونانی تحت امرش در جناح راست رود فرات مستقر شدند. نزدیك او عده‌‌ای دیگر از سپاه یونانی تحت فرمان پروكیزنوس و در جناح چپ «مه‌نون» با افراد خود قرار گرفتند. نیروهای دیگر كوروش به فرماندهی معاون او نیز در جناح چپ آماده شدند.

كوروش و ۶۰۰ سوار ویژه اسكورت او با سینه‌بند پولادی و ران‌بند و زانوبند در قلب سپاه جای گرفتند. افراد این گاردویژه همه كلاهخود بر سر داشتند. فقط كوروش بود كه بدون كلاهخود حركت می‌كرد. تمام این سپاه به اضافه گاردویژه مجهز به شمشیر یونانی بودند.

روز به نیمه رسیده و هنوز از سپاه پارس خبری نبود. كمی از بعدازظهر ابر سپیدی از گردوخاك دیده شد و نوعی تاریكی دشت را فرا گرفت. با نزدیك شدن سپاه پارس به تدریج برق زره‌های برنزی و نوك نیزه‌ها پیدا شد. سواره‌نظام پارس با زره‌های سپید در جناح چپ بود و گفته می‌شد فرماندهی آنها با تیسافرن است. در كنار آنها سربازانی با سپرهای بافته از تركه بید آرایش جنگی داشتند و در كنار آنها پیاده‌نظام سنگین پارس با سپرهای چوبی كه تا پاهای آنها را می‌پوشانید قرار داشتند. می‌گفتند كه آنها مصری هستند و كمانداران و سواران بیشتری در كنار آنها بودند.

سپاه پارس گروه گروه در مستطیل‌های بزرگ پیش می‌آمدند. در فاصله زیادی جلو آنها ارابه‌های داس‌دار با فاصله زیاد از هم قرار داشتند.

این ارابه‌ها در امتداد محور چرخ‌ها و در زیر ارابه، دارای داس‌های برانی به صورت مورب بودند و با حمله آنها به خطوط مقابل شكاف‌هایی باز می‌شد تا سپاهیان راحت‌تر حمله كنند. با نزدیك شدن سپاه پارس به میدان جنگ، كوروش به همراه مترجم خود و چند نفر از افراد گاردش تاخت كردند و به سوی یونانی‌ها آمدند.

كوروش خطاب به یونانی‌ها گفت كه آرایش خود را حفظ كنند و از نعره سپاهیان مقابل نهراسند، اما دیده شد كه سپاه پارس با سكوت كامل و آرام و آهسته پیش می‌آید. كوروش پس از اعلام این نكته نزد آركوس (فرمانده پیاده‌نظام یونانی) آمد و فرمان داد كه او همراه نیروی تحت فرمانش به قلب سپاه پارس حمله كند. زیرا یقینا شاهنشاه (اردشیر دوم) در آنجا قرار گرفته و اگر بر او ضربه زنند كار تمام و یكسره می‌شود و پیروزی به دست می‌آید. آركوس جواب داد فرمان او را اجرا و كوشش می‌كند پیروز شود.

در خلال این جریانات، سپاه پارس مرتب به پیش‌روی ادامه می‌داد و یونانی‌ها در جای خود مانده بودند. كوروش به‌رغم گسترش سپاه پارس از بیم محاصره شدن حاضر نبود جناح چپ خود را از فرات دور كند. در این موقع دو نیرو به هم نزدیك شده و بین ۳۰۰ تا ۷۰۰ متر از یكدیگر فاصله داشتند.

یونانیان شروع به خواندن سرود جنگی خود كردند و فریاد Eleleu را بلند كردند و با پیشروی به سوی خطوط جنگ برای رم دادن اسب‌ها شمشیرها و نیزه‌ها را به سپرها می‌كوبیدند. سپاه پارس پیش از آنكه یونانیان به تیررس برسند متزلزل شد و شروع به عقب‌نشینی كرد.

یونانیان دست به تعقیب زدند و دائما فریاد می‌زدند آرایش جنگی به هم نخورد و به این ترتیب مداوم جلو بروند. ارابه‌های داس‌دار سپاه پارس شروع به حركت كردند. كمان‌داران سعی می‌كردند بعضی از ارابه‌رانان را با تیر بزنند. بعضی از آنها با تیر زده شدند و گاه ارابه‌های بدون سرنشین به سوی سپاه خودی برمی‌گشت و بر نیروهای خودشان می‌تاختند.

بعضی از ارابه‌ها نیز به صف یونانیان برخورد می‌كرد و باعث تلفات می‌شد. كوروش با مشاهده پیشروی و پیروزی سپاهش خوشحال شد و اطرافیان او بی‌معطلی او را شاهنشاه خطاب كردند. او همچنان منتظر و مراقب واكنش شاهنشاه پارس اردشیر دوم بود و یقین داشت محل او در قلب سپاه است. فرماندهان پارس عادت داشتند كه همیشه در وسط نیروی خود قرار بگیرند. چون هم امن‌ترین جا و هم تمام سپاه تحت نظارت بود و فرمان‌ها به سرعت به همه می‌رسید.

اردشیر دوم در قلب سپاه پارس بود و به علت برتری سپاه وی بر یونانیان قلب نیروی پارس با جناح چپ سپاه كوروش برابری می‌كرد. كوروش وقتی دید به محل استقرار شاهنشاه پارس حمله‌ای نمی‌شود به همراه گارد همراهش شروع به حركت كرد و با هراس از اینكه سپاهش مورد محاصره قرار بگیرد با سواران خود حمله سختی به قلب سپاه پارس كرد و فرمانده آن قسمت را كه «آرتاگرس» نام داشت به دست خود كشت.

در پی این حمله و پراكنده شدن نیروهای قلب سپاه پارس ۶۰۰ سوار همراه كوروش انسجام خود را از دست داده و با بی‌نظمی شروع به تعقیب آنها ‌كردند و فقط چند نفری همراه كوروش ماندند. در این لحظه كوروش برادر خود و اسكورت او را كه دور او را گرفته بودند دید و بدون تامل فریاد كشید: شاهنشاه را دیدم و به طرف او هجوم برده ضربه سختی به سینه‌بند شاه زد كه به‌رغم سینه‌بند پولادی او را زخمی كرد.

این ضربه اگرچه باعث زخمی شدن اردشیر دوم شد اما خود كوروش هم در این یورش كشته شد. او در حین وارد آوردن ضربه با حمله یكی از محافظان روبه‌رو شد. این محافظ با زوبین ضربه‌ای به زیر چشم كوروش وارد كرد كه باعث قتل او شد.

با كشته شدن كوروش جنگ مغلوبه و تلفات زیادی بر سپاه كوروش وارد شد.

«سی‌تسیا» كه پزشك و نزدیك اردشیر دوم بود به یاری پادشاه زخمی پارس شتافت و فورا به زخم‌بندی پرداخت. همراهان كوروش مقاومت می‌كردند. هشت نفر از همراهان او آنقدر جنگیدند تا روی نعش كوروش افتادند. می‌گویند كه «ارتاپاس» كه از نزدیكان كوروش و حامل علایم سلطنت بود تا افتادن كوروش را دید از اسب پایین پرید و خود را روی وی انداخت. شاهنشاه دستور داد فورا او را از روی نعش بكشند و مجازات كنند. ارتاپاس شمشیری زرین داشت و زنجیر و بازوبندی كه نشانه بالاترین مقام‌ها در پارس است با خود داشت.

ارتاپاس دوست دایمی و همراه همیشگی كوروش بود. به هر حال با این وضعیت و كشته شدن كوروش جنگ مغلوبه و سپاه یونانی پراكنده شد. پس از پایان این نبرد و بازگشت سپاه پارس به سوی سرزمین خود باقیمانده یونانیان تصمیم گرفتند به یونان برگردند و برای این كار به طرف شمال حركت كردند.

در عبور از شمال (عراق فعلی) گرفتار كردها شدند و تلفات سنگینی دادند و به زحمت خود را به كنار دریای سیاه (ترابوزان) رساندند. سپس رو به مغرب (به طرف یونان) حركت كردند و برای تدارك خود دایم دست به غارت می‌زدند. آنها مدام گرفتار زد و خورد بوده و تلفات می‌دادند. به این ترتیب با عبور از كاپادوكیه بالاخره خود را به یونان رساندند.

گفته می‌شود كه موفقیت این نیروی یونانی به عبور از سرتاسر سرزمین امپراتوری پارس، سبب شد كه بعدها اسكندر به فكر افتاده و با نیروی بیشتری به پارس بتازد.

ایرج باباحاجی

منبع:

۱- كتاب آنابازیس به قلم گزنفون با نام حركت ۱۰ هزار سرباز یونانی توسط احمد بیرشك ترجمه شده. واژه آنابازیس یك كلمه یونانی است و رو به بالا معنی دارد و مربوط به حركت ۱۰ هزار سرباز یونانی از پایین‌ترین سطح (دریای مدیترانه) به بالاترین سطح زمین در كوناكساست.