سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

پیمان ها و معاهدات در نهج البلاغه


پیمان ها و معاهدات در نهج البلاغه

در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشری, و نیز كتب آسمانی, «معاهدات و مواثیق», «قراردادها و پیمانها» جایگاه ویژه ای دارد افراد هیچ ملتی با هر نوع بینشی, حتی بینش های مادی گرائی و افكار جاهلی, حسب فطرت خدائی, نمی توانند منكر شوند

در قاموس اخلاق و حقوق مجتمع بشری، و نیز كتب آسمانی، «معاهدات و مواثیق»، «قراردادها و پیمانها» جایگاه ویژه‏ای دارد. افراد هیچ ملتی با هر نوع بینشی، حتی بینش‏های مادی گرائی و افكار جاهلی، حسب فطرت خدائی، نمی‏توانند منكر شوند كه وفای به عهد، و پای‏بند پیمان‏ها بودن از خصال جوانمردان و انسانهای آزاده‏ای است كه فطرتشان به مسخ نهائی كشیده نشده، همان گونه كه نقض قراردادها، پیمان شكنی‏ها و عمل برخلاف مواثیق و التزامات، در زمره خوی‏های زشت و صفات نامحمود تلقی می‏گردد. بدین واقعیت اشاره دارد سخن پر ارج علی (علیه السلام) آنجا كه در نامه تاریخی و رسمی خود به مالك اشتر می‏نویسد: فإنّه لیس من فرائض اللَّه شی‏ء، النّاس اشدّ علیه اجتماعا، مع تفرّق اهوائهم و تشتّت آرائهم، من تعظیم الوفاء بالعهود. و قد لزم ذلك المشركون فیما بینهم دون المسلمین لما استوبلوا من عواقب الغدر.

(نهج البلاغه صبحی صالح، نامه ۵۳، ص ۴۴۲) هیچ یك از واجبات الهی نیست، كه مردم با همه اختلاف نظرهائی كه دارند، بر آن متفق باشند، مانند وفای بعهد و مشركان نیز، در میان خودشان، جدای از مسلمین، آنرا محترم می‏شمردند، زیرا عواقب پیمان شكنی را دیده بودند.

تا اینجا، و در كلیت اصل بحث، جای هیچگونه بحث و تأمل نیست.

آنچه نیاز به بررسی و تحقیق و تعمق دارد، بیان ابعاد مسئله و حدود و شرائط و ضوابط آن است. در این مقال بر آنیم تا این ابعاد و حدود را مطرح نموده، و در هر بخش با استناد به گفتار آن حضرت از كتاب نهج البلاغه، به تشریح و توضیح مطلب بپردازیم.

● بطور كلی در یك تقسیم‏بندی اولیه می‏توان عهد و پیمان‏ها را بدینگونه برشمرد:

۱) عهد و پیمان انسان با خدا

۲) عهد و پیمان با پیامبر و امام و رهبران حقیقی و زمامداران قانونی.

۳) عهد و پیمان در اجتماع (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) قبل از ورود به بحث مناسب است، واژه‏های عهد و میثاق و مفهوم لغوی آن دو را بیان كنیم، چه، این خود در فهم اصل مطلب بی‏تأثیر نخواهد بود.

▪ عهد فلان وعده: حفظه و وفاه.

▪ عهد الیه فی كذا: اوصاه و اوعز الیه به، عهد الی فلان: اوصاه و شرط علیه.

▪ عهد الشی‏ء: حفظه و رعاه.

▪ عاهده: حالفه و عاقده.

▪ تعاهد القوم: تخالفوا و تعاقدوا.

(المنجد، المعجم العربی الحدیث، لاروس) خلاصه آنكه، «عهد» به معنای: وفای به وعده، سفارش نمودن، و شرط كردن و حفظ و رعایت شروط و التزامات آمده است.

«تعهد و معاهده «بمعنی سوگند و عقد قرارداد، و مراقبت بر وفا و عمل و تحفظ و تفقد و تجدید عهد آمده است.

▪ وثق الشی‏ء: ثبت و قوی، و كان محكما.

▪ وثق بفلان: ائتمنه.

▪ وثق الامر: احكمه.

▪ وثق القوم: تعاهدوا.

▪ المیثاق: العهد.

▪ وثاقت بمعنی: ثبات، قوت، و استحكام است.

▪ و وثوق بمعنی: اطمینان و اعتماد و امین دانستن دیگری، و محكم كردن و استوار نمودن چیزی.

▪ تواثق: اینست كه جمعی با یكدیگر هم پیمان شوند، و «میثاق: بمعنی عهد و پیمان است.» با توجه به معنای فوق، موارد استعمال كلمه عهد و میثاق، مشخص می‏گردد، و در هر مورد مفهوم خاطر ملحوظ می‏شود. مثلا در عهد خدا با بندگان عنایتی است، و در میثاق مردم با مردم عنایتی دیگر.

گر چه محور اصلی ما در این بحث، معاهدات اجتماعی و بیان و تشریح ابعاد آن است، ولی جهت استطراد و جامعیت بحث، و نیز اهمیت ویژه‏ای كه عهد و پیمان الهی در نظام جامعه اسلامی دارد، نخست آنرا مطرح می‏سازیم.

۱) عهد و پیمان انسان با خدا

علی (ع) می‏فرمایند: و اصطفی سبحانه من ولده انبیاء، اخذ علی الوحی میثاقهم، و علی الرّسالهٔ أمانتهم، لمّا بدّل اكثر خلقه عهد اللَّه الیهم، فجهلوا حقّه، و اتّخذوا الاند ادمعه، و اجتالتهم الشّیاطین عن معرفته، و اقتطعتهم عن عبادته، فبعث فیهم رسله، و واتر الیهم انبیائه، لیستأد و هم میثاق فطرته، و یذكّروهم منسیّ نعمته، و یحتجّوا علیهم بالتّبلیغ، و یثیروا لهم دفائن العقول، و یروهم آیات المقدرهٔ. (نهج البلاغه، خطبه ۱).

خداوند سبحان از فرزندان آدم، پیامبرانی را برگزید، و از آنان تعهد گرفت كه بر وحی او پایدار بوده، و در تبلیغ رسالتش بكوشند. و این در حالی بود كه اكثر خلق، عهد الهی را شكسته، و حق او را نشناخته و برای او شریكان تراشیده بودند، و شیاطین سد راه معرفت آنها از خدا شده، و از بندگی وی جداشان ساخته بودند. آن گاه خداوند برای آنان رسولانش را مبعوث نمود، و پیامبرانش را یكی پس از دیگری فرستاد تا از مردم بخواهند به میثاق فطرت خویش پایبند بوده، و نعمتهای فراموش شده وی را یاد كنند و با تبلیغ رسالت حجت را تمام نموده، و خزائن اندیشه‏ها را به جوشش آورند. و آیات نهانی رابدیشان بنمایانند.

بر اساس این بخش از سخن اعجاز گونه امام، خداوند را بر بندگان خویش عهد و میثاقی است كه از اعماق فطرت و عقل و وجدان آدمی می‏جوشد، قبل از آنكه پیامبران مبعوث شوند، و مردم را به خداپرستی و تسلیم و عبودیت فرا خوانند.

این عهد و پیمان از توحید تا معاد، و از تعبد و تسلیم تا اخلاق و عمل و از احكام فردی تا مقررات اجتماعی و خلاصه دین را با تمام محتوایش، شامل می‏گردد.

پیامبران خدا آمدند، تا انسان را به این فطرت توجه داده، و آنچه در درون آنان بالقوه نهفته است، استخراج نمایند، به صحنه ظهور و فعلیت برسانند. اما چه باید كرد انسان عنصری است پیچیده، و جامع اضداد از خصلتهای او فراموشی، غفلت و غرور است و حجاب‏ها و عائقها، شیطان‏ها و هواها، او را از یكسو می‏كشند و می‏برند و جذبه الهی و میعادگاه ملكوت، و عهد اولین، و روزگار وصل، از سوئی دیگر. در نوسان این دو جاذبه كه ویژه انسان است، ارزش‏ها مشخص می‏شود و سرنوشت‏ها تعیین می‏گردد، انتخابگر نیز خود انسان است نه دیگری حتی پیامبران تذكر و هشدار می‏دهند، مذكرند و منذر، نه مسیطر و جبار، كه در آن صورت تكلیف باطل بود و رسالت مفهومی نداشت.

آری اگر انسانها بخواهند در راه درست گام بردارند باید این عهد و پیمان را كه در آغاز خلقت بگونه‏ای فطری با خدا بسته‏اند بیاد آورند و بیاد آوردن آن نیز تنها آن است كه فطرت را به رنگ و بوی دنیا آغشته نسازند.

۲) پیمان با رهبران الهی

از آنجا كه پیامبران خدا، خلیفه و نمایندگان او در زمین‏اند، میثاق با خدا میثاق با آنان و بیعت با ایشان بیعت با خداوند است: انّ الذّین یبایعونك انّما یبایعون اللَّه ید اللَّه فوق ایدیهم.

گفتار گذشته علی (ع) را می‏توان اشاره باین معنی گرفت.

بدیهی است، مسئله رهبری انسانها با رفتن پیامبران خاتمه نمی‏پذیرد، چه، از آن رو كه عهد انسان با خدا عهدی نیست كه به مكان و زمانی خاص محدود باشد، بنا بر این وجود رهبران صادق و صالح و الهی، جهت تحكیم این عهد و میثاق، اصلی‏مسلم و غیر قابل انكار است.

علی علیه السلام كه خود بارزترین چهره امامت و رهبری پس از رسول اللَّه است در بیان این مسئولیت، و عهد و میثاق الهی با رهبران دینی، چنین فرماید: اما و الّذی فلق الحبّهٔ و برأ النّسمهٔ، لولا حضور الحاضر و قیام الحجّهٔ بوجود النّاصر و ما اخذ اللَّه علی العلماء ان لا یقارّوا علی كظّهٔ ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بكاس اوّلها، و لا لفیتم دنیاكم هذه ازهد عندی من عفطهٔ عنز (خطبه ۳- معروف به شقشقیه) سوگند به خداوندی كه شكافنده دانه و آفریننده جانها است، اگر نبود شرائط حاضر و اتمام حجت با وجود یاران، و آنچه خداوند از عالمان پیمان گرفته، كه پرخوری ظالم و گرسنگی مظلوم را تحمل نكنند، مهار خلافت را رها ساخته و جام روزهای اولین را بدو می‏دادم و خود می‏دانید كه دنیای شما نزد من از قطرات آب بینی یك بز بی‏ارزش‏تر است.

امام در این سخن، تأكید بر عهد و میثاقی دارد كه خداوند با عالمان نموده و آنان را مكلف ساخته كه شاهد تبعیض و بی‏عدالتی و شكم خوارگی ستمگران و گرسنگی و فقر محرومان ستم كشیده نباشند. واژه «علما» كه در گفتار امام بعنوان عهده‏دار این مسئولیت آمده، مطلق است و شامل كلیه كسانی است كه بار علم را بردوش می‏كشند و از اسلام و سرنوشت مسلمین شناخت و آگاهی دارند. در صدر این جماعت بعد از پیامبر، امیر مؤمنان علی (ع) قرار دارد، كه نه تنها بعنوان یك عالم، بلكه بعنوان یك امام مفترض الطاعه هم‏پیمان خدا است و میثاق الهی را ارج می‏نهد.

تعهد عالمان امام در خطبه‏ای دیگری در نكوهش یاران خود كه با داشتن منزلت اجتماعی و عنوان صحابی، به میثاق الهی پشت پا زده، عهد و پیمان خدا شكسته و فریاد نمی‏كنند چنین می‏فرماید: و قد بلغتم من كرامهٔ اللَّه تعالی لكم منزلهٔ تكرم بها إماؤكم و توصل بها جیرانكم، و یعظّمكم من لا فضل لكم علیه، و لا ید لكم عنده، ویها بكم من لا یخاف لكم سطوهٔ، و لا لكم علیه إمرهٔ و قد ترون عهود اللَّه منقوضهٔ فلا تغضبون و أنتم لنقض ذمم آبائكم تأنفون و كانت امور اللَّه علیكم ترد، وعنكم تصدر، و الیكم ترجع، فمكّنتم الظّلمهٔ من منزلتكم، و ألقیتم الیهم ازمّتكم و أسلمتم امور اللَّه فی ایدیهم، یعملون بالشّبهات، و یسیرون فی الشّهوات و ایم اللَّه لوفرّقوكم تحت كلّ كوكب، لجمعكم اللَّه لشرّ یوم لهم» (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۶) شماها در سایه كرامت الهی به منزلتی رسیده‏اید كه حتی كنیزانتان بدانجهت مورد احترامند و همسایگانتان مورد توجه، و كسانی شما را احترام می‏كنند كه نه شما را بر آنان فضیلتی است و نه دست كرمتان بسوی آنها است و كسانی از شما پروا می‏كنند كه نه از قدرت شما هراسی دارند، و نه شما را بر آنان فرمانروائی است.

مشاهده می‏كنید كه پیمان‏های الهی شكسته می‏شود و خشمگین نمی‏گردید در حالی كه برای حرمت پدرانتان بد حال می‏شوید.

حال آنكه امور خدا بشما بازگشت داده شده و از شما صادر گشته و به شما ارجاع می‏شود، و این شمائید كه ستمكاران را بر جایگاه و منزلت خود مسلط كرده، و زمام امورتان را بدستشان سپرده و امور الهی را بدست اینان تسلیم كرده تا به نامشروع عمل كنند و در شهوات غوطه‏ور شوند.

بخدا سوگند اگر شما را در زیر هر ستاره‏ای پراكنده سازند، خدا برای بدترین روز آنها جمع‏تان خواهد كرد امام در این بخش از سخنان سرنوشت‏ساز خویش به چند نكته بسیار مهم توجه می‏دهد:

الف) اعتبار و حیثیت عالمان دین نه بخاطر شخصیت فردی و قدرت و سطوت آنها است، بلكه بحساب خدا و دین است كه نه تنها خودشان مورد احترامند و همه از آنان حساب می‏برند، بلكه همسایگان و كنیزان آنها بدانجهت مورد توجه‏اند، این شخصیت و اعتبار، حق شخصی آنها و یا میراث پدرانشان نیست كه بر سر آن به سوداگری بنشینند و به هر كس و در هر راهی كه خواستند آن را بفروشند و خرج كنند.

این شخصیت و اعتبار در ایمان مردم و مجاهدات هزاران ساله رسولان و امامان و شهیدان ریشه و پایه دارد و لذا غرامت آن سنگین است و مسئولیت آن بسیار. عالم دینی، سمبل این شخصیت دینی است، او به خودش متعلق نیست و به جامعه و خدا و امت و فرد فرد فداكاران مكتب تعلق دارد. او باید بداند اگر باین پایگاه و اعتبار و پشتوانه پشت پا بزند بزرگترین كیفر و مجازات در انتظار او است.

محمد تقی رهبر


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید