جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

جهانی شدن و كارآمدی روشنفكری دینی


جهانی شدن و كارآمدی روشنفكری دینی

آیا عبور از ملت به جهان و رسیدن به یك هویت مشترك جهانی, خاطره جمعی فراگیر و ناسیونالیسم جهانی, ممكن و میسر است

آیا عبور از ملت به جهان و رسیدن به یك هویت مشترك جهانی، خاطره جمعی فراگیر و ناسیونالیسم جهانی، ممكن و میسر است؟ آیا با درنظر گرفتن اینكه ناسیونالیسم‌های ملی و دولت - ملت‌ها بعد از پشت‌سر گذاشتن قوم و فرقه گرایی، شوونیسم و هویت‌های بومی و قومی، شكل گرفته اند، می‌توان استدلا‌ل كرد كه ناسیونالیسم جهانی نیز مقیاسی تازه و عظیم تر از ناسیونالیسمی است كه بر نقاط اشتراك بنیادین و منافع بشری بنا می‌شود، نه نژاد و رنگ و دین و...؟

آنچه مسلم است پیدایی ناسیونالیسم ملی (دولت - ملت‌ها) و یكپارچه شدن اقوام و ایالا‌ت در چارچوب مرزهای سیاسی مشخص ملی، دلیلی جز احساس نیاز ساكنان و اتباع آن نداشته است. در واقع مرتبط بودن منافع و سرنوشت اقوام با یكدیگر، جست‌وجوی امنیت و نظم و منفعت بیشتر در نظام یكپارچه واحد و مهم تر از همه تبلیغات دولت‌ها برای گرویدن اقوام و خرده فرهنگ‌ها به فرهنگ و هویت ملی مهم ترین عامل دستیابی به ملت و ملیت بوده است كه در روندی كاملا‌ اكتسابی، تبلیغی و تاسیسی شكل گرفته است، نه غریزی و خودجوش و مبتنی بر پیوندهای فرهنگی. با این حساب سوالی كه وجود دارد این است كه در صورتی كه احساس نیاز، احتیاج و منافع انسان‌ها و ملت‌ها اقتضا كند، آیا دستیابی به هویتی جهانی و واحد نیز مقدور و میسر است؟

‌ باید اذعان داشت كه این فرمول در كلیت خود خالی از اشكال و مردودناپذیر جلوه می‌كند و منطق حكم می‌كند، زمانی كه بشریت نیازی مشترك را در خود احساس كند، تصمیم به پذیرش عضویت در دولت - ملت جهانی و یا جهان وطن بگیرد؛ نیازها و اقتضائاتی كه بخش عمده ای از آنها هم اینك به همگرایی ملت‌ها منتج شده و قاعدتا به زودی زود، پیوستگی ملت‌ها با یكدیگر، نادیده انگاشتن مرزها و رسیدن به منافع مشترك با سایر جهانیان را ضروری و حیاتی می‌سازد. عمده این مطالبات را در بخش اقتصاد می‌توان مشاهده كرد؛ ضمن اینكه در سوی دیگر نیز هنجارها و ارزش‌ها از صورت‌های سابق خود جدا گشته و صبغه‌ای بشری یا همه شمول به خود گرفته‌اند. زیست اقتصادی كشورها امروز به تنهایی مقدور نبوده و در گروی سازمان‌ها، تصمیم گیری‌های جهانی و بین المللی درآمده است. مبارزه با تروریسم و قدرت‌های اتمی، مواد مخدر، آلودگی زیست محیطی، فقر و... نیز منوط به اجتماعات و تصمیم گیری‌های كلا‌ن بین المللی شده است و كشورها دیگر نمی‌توانند درون مرزهای خود دست به خشونت و سركوب زده و یا نسبت به رشد روند توزیع مواد مخدر، آلودگی هوا، بیماری‌های واگیردار و... در درون مرزهای خود بی تفاوت و منفعل باقی بمانند. سازمان‌های جهانی حقوق بشر، عفو بین الملل، صلیب سرخ، صلح، تجارت جهانی، ملل متحد و... هم نمونه‌هایی آشكار از ملزم شدن كشورها به تن دادن به همبستگی، زدودن تفاوت‌ها و پررنگ كردن اشتراكات است و در این میان، امتیازات و سلب امتیازات اقتصادی، پیمان‌های جهانی، تحریم‌ها و پاداش‌ها و... از جمله مصادیقی به حساب می‌آیند كه روز به روز فرهنگ‌های ملی را دورتر و غریب تر و فرهنگ واحد جهانی را نزدیك و نزدیك تر می‌سازد.

با نزدیك شدن به این دوران، محتملا‌ كشورها به چند دسته تقسیم می‌شوند. كشورهایی همچون آمریكا، فرانسه، آلمان و ژاپن بواسطه قدرت چند جانبه خود به تاثیرگذاری در فرهنگ عمومی جهان می‌پردازند تا فرهنگ و ایده آل ویژه خود را برای دنیا طراحی و تنظیم كنند و از دیگر رقبای تاثیرگذار خود عقب نمانند. كشورهای كوچك و ناچیز و كم قدرت از لحاظ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نیز بطور طبیعی جذب و هضم جریان جهانی شده و دولت‌های رادیكال و مخالف (همچون روسیه، چین، آمریكای لا‌تینی‌ها و...) با پافشاری بر اصول شخصی و هویتی خود و اعمال خاص گرایی، به شدت دچار فرسایش و زیان دهی شده و عاقبت یكی از دو راه موجود را در پیش خواهند گرفت؛ یا طرف مقابل (اجماع جهانی) را به امتیازدهی وادار ساخته و سپس جذب قواعد آن می‌شوند و یا همچون دسته دوم - بسته به قوت و ضعف‌اش - به یكباره به ورطه سقوط و اضمحلا‌ل خواهند افتاد.

آنچه مشخص است هنگامه رسیدن بر سر دو یا سه راهی فوق، موعدی مناسب برای تصمیم گیری و برآورد امتیازات و سبك و سنگین كردن شرایط نیست و هر آنچه قرار است در آن زمان رخ دهد، ماحصل و برآیندی از سیاست‌ها و مقدمه چینی‌های كنونی خواهد بود.

امروزه مناسبات اقتصادی ملی به فراملی (بین‌المللی)، فرصت‌های داخلی به فرصت‌ها و بزنگاه‌های خارجی، محبوبیت داخلی به ارج و قرب بین‌المللی، تهدید و تروریسم داخلی به ناامنی و تروریسم بین المللی و مدنیت داخلی به مدنیت فراملی و جهانی و... تبدیل شده و در یك كلا‌م، سطح روابط و منافع از حوزه حاكمیت‌های ملی فراتر رفته و سویه جهانی و مشترك یا همه گیر یافته است. اكنون دیگر از یكسو منافع یكسان كشورها را به یكدیگر پیوند می‌زند و از سوی دیگر ناامنی‌ها و تهدیدهای مشترك، ملت‌ها را به هم نزدیك تر و تصمیم گیری‌ها و سیاستگذاری‌ها را همبسته و متجانس می‌سازد. در چنین شرایطی سرباز زدن از معاهدات و عدم پذیرش جهانی شدن (با قواعد مطلوب یا نامطلوب)، به ناسیونالیسمی مطلق بین و بنیادگرا تعبیر می‌شود كه مقیاسی وسیع تر از مجادله تاریخی دولت - ملت‌ها با خرده اقوام و ناسیونالیست‌های بومی را یادآوری می‌كند؛ به بیان دیگر نحوه برخورد و نوع نگرش جامعه جهانی نسبت به خرده مقاومت‌های رادیكال، تصویری روزآمد و جهانی از رودررویی حاكمیت‌های ملی با تجزیه طلبان درون دولت - ملت‌ها را بدست می‌دهد.

در زمان حاضر، اتخاذ نگاه بیگانه بین و غیریت گرا درخصوص <دیگران> در حال رخت بربستن است و باید گفت چه از منظر لا‌ك، انسان را لوحی سفید بشماریم كه دارای حقوق طبیعی است و فطرتا صلح طلب و یگانه و واجد خصلت‌های همگون و مهیای زندگی جمعی بدون جنگ است و چه از نگاه‌هابز، انسان را رقیب انسان و موقعیت حیاتش را دشوار تلقی كنیم، در هر صورت محكوم به زندگی مشترك در كنار یكدیگریم. ‌

شرایط كنونی و آینده جهان، جامعه و فرهنگ ایرانی - اسلا‌می ما را بیش از هر زمان دیگر، به گشوده شدن طرح روشنفكری دینی سوق می‌دهد. بدون تردید گشایش نظریه‌های منبعث از روشنفكری دینی كه همواره دغدغه تلفیق و آشتی سنت و مدرنیته را داشته و نه به لیبرالیسم تمام و كمال و نه سنت ارتجاعی، بلكه فقاهتی پویا، سیال و همگام با دنیای جدید باور داشته، الگوهای انعطاف پذیر و قابل تحلیلی را در باب سیاست ورزی و حكومت، خردورزی، فرهنگ سازی، دین مداری، اقتصاد و... در اختیار خواهد گذاشت. ‌

مبانی و مبنای كار روشنفكر دینی، تطبیق با دنیای جدید و نه سبقت از آن است كه روندی تدریجی و گام به گام را برای حفظ بنیادهای اعتقادی و دینی جامعه و در نهایت آماده سازی آن برای در پیش گرفتن روشی مناسب در برابر فرهنگ جهانی محور حركت قرار می‌دهد. تفاوت‌ها و نقاط افتراق در نظر روشنفكر دینی، نقاطی صرفا تهدیدزا و آسیب رسان نبوده، بلكه قابل هم زیستی و حتی محل فرصت جویی نیز به شمار می‌آید. روشنفكر دینی با تكیه بر خصلت پویایی و سیالیت دین و دانایی نسبت به اینكه <دین برای تمامی انسان‌ها و در تمام زمان‌ها و مكان‌ها قابل پذیرش و تطابق است> به زندگی انسان در عصر جدید می‌اندیشد. او ارزش‌ها و هنجارها را نه انتزاعی بلكه زندگی محور و انسانی می‌بیند و به عبارتی دیگر، دین را اسباب خدمت به انسان تلقی می‌كند، نه انسان را در خدمت دین.

روشنفكری دینی با این اوصاف، مطمئن ترین و بدون تردید <یگانه> راهكار ممكن برای گذر از دوگانگی هویتی، فرهنگی و سیاسی كنونی و آینده است كه برای تاثیرگذاری و نقش آفرینی در جهان و ماندن بر اصول و پایه‌های فكری و مكتبی خود، نه نیازمند سلا‌ح و جنگ افزارهای الكترونیكی است و نه آن قدر نحیف و كم مایه است كه در رویارویی با فرهنگ جهانی به كل جذب شده و هیچ اثری از خود برجای نگذارد. روشنفكری دینی، اصول مند و محاسبه گرانه به گذشته، امروز و آینده می‌نگرد. نه شیفته و دربند سنت است و نه به غربی شدن و جامه غربی به تن كردن دل بسته است. برخورد روشنفكرانه با مقوله دین، مدرنیته و پسامدرنیته، نه نفی گرا و مطلق نگر است و نه ایده آلیستی و آرمان طلبانه. روشنفكر دینی با فروپاشی قطعیت‌هایی كه یوغ به گردن می‌افكنند، به زندگی هویت مند در شرایط هویتی تازه‌ای نظر دارد و بدون شك این شرایط، نه آرزو و آمال او بلكه واقعیت خواسته و ناخواسته آتیه نه چندان دور جهان است.

در كشاكش‌های كنونی ما، روشنفكری دینی چه بهایی دارد؟ روشنفكری دینی را تا چه میزان برتابیده ایم؟ و اساسا روشنفكر دینی تا چه اندازه توانسته و مجال یافته تا تئوری و راهكارهای خود را اعلا‌ن دارد؟ این ادعا كه جهان هیچ گاه به هویت مشترك نخواهد رسید، چشم بستن بر واقعیات است؛ همان گونه كه بشر شاید هیچ زمانی تصور تشكیل دولت - ملت‌ها و یكپارچه شدن اقوام را در یك اقلیم و زیر یك دولت در ذهن نمی‌گنجاند.

جواد ماه‌زاده