دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
بی حرکت هیچ کاری انجام ندهید
مردم از من میپرسند که آیا آشفتگی فعلی چیزی شبیه بحران سال ۱۹۲۹ است. البته صحیح این است که وضعیت فعلی با سال ۱۹۳۲ مقایسه شود. زمانیکه هربرت هوور برای به حرکت درآوردن اقتصاد ناامیدانه هر کاری را امتحان میکرد، اما بازار سهام سقوط کرد و سقوط اقتصاد به دنبال آن شروع شد. با این حساب هوور و یاران سیاستگذار او چه کاری انجام دادند؟
در سال ۱۹۳۰، کنگره به امید حمایت از مشاغل آمریکاییان، افزایش چشمگیر تعرفهها را تصویب کرد و هوور پذیرفت. اما این امر تنها سقوط اقتصادی را شدت بخشید. فدرال رزرو هم عرضه پول را کاهش داد و این امر باعث شد بحران به رکود تبدیل شود.. تا ۱۹۳۲، GDP واقعی ۲۵ درصد کمتر از ۳ سال قبل از آن شد.
هوور در سال ۳۲ دایما مخارج فدرال را افزایش میداد، طوری که ارزش حقیقی این مخارج مشمول ۴۰ درصد افزایش شد. در همان سال هوور که نگران زیان آور بودن کسری ها بود ، مالیات بر درآمد را افزایش داد. اما این اقدامات اثری نداشت. بنابراین وقتی فرانکلین روزولت قدرت را به دست آورد، به دنبال یافتن دارویی قویتر حتی مخارج دولت را بیشتر افزایش داد، او ملی کردن، کسری های بیشتر، نابود کردن محصولات و حیوانات به منظور افزایش قیمتها، ایجاد کردن کارتل ها و قدرتمند کردن اتحادیهها را بدون هیچ طرح و برنامه واقعی پی گرفت.
این راهکارها برای مدتی موثر بود اما در ۱۹۳۸، اوضاع دوباره بحرانی شد. بیکاری که در حال کاهش بود دوباره به ۱۹ درصد رسید و مصرف تا سال ۱۹۴۵ به میزان قبلی اش نرسید.
جورج بوش به اصطلاح ایدئولوگ بازار آزاد، در نقش هوور ظاهر شد و برای تغییر شرایط بحرانی دست به هر کاری زد. او لایحه ۷۰۰ میلیارد دلاری را ارائه کرد تا خزانهداری مسوول خرید دارایی های مشکل دار شود. یک هفته بعد، این پول صرف ملی شدن جزیی بانکها شد. به بعضی شرکتها از قبیل بیرسترنز کمک مالی شد. به شرکتهای دیگر از قبیل لمان برادرز کمکی صورت نگرفت. بعضی شرکتها فروخته شدند و برخی سقوط کردند. این طرح شبیه نیو دیل (New Deal) بود: انباشته شدن قدرت در واشنگتن این گونه توجیه شد که باید کاری کرد. دلایل زیادی وجود دارد که تایید میکند اوباما نیز این روند را ادامه خواهد داد. در ماه مارس گذشته، هنری پائولسن، بن برنانکی و کارشناسانشان به ما اطمینان دادند که باید به بیرسترنز کمک میشد و اگر این کار صورت نمیگرفت کل سیستم به سمت سقوط حرکت میکرد. اما به هر حال این سقوط اتفاق میافتد. فقط همانند سال ۱۹۳۰، هیچ ادله ای وجود ندارد که نشان دهد سیاستگذاران از آن چه در حال انجام دادن اش هستند، آگاهی دارند. وظیفه آن ها این است که راهی برای نیروهای طبیعی اصلاح باز کنند.
آنها باید اجازه دهند تا قیمت خانه ها پایین بیاید، شرکت ها ورشکست شوند، شرکتهای سالم پیشرفت کنند و شرکتهای آسیب دیده را بخرند. هنوز نیز زمان آن فرا رسیده تا اجازه دهیم شرکتهای بی احتیاط ورشکست شوند و شرکتهای محتاط در معاملات کامیاب شوند. با رکود فاصله ای نداریم. بحث این است که تلاش برای جلوگیری کردن از آن، آن را به بحران بزرگ تبدیل میکند با قانونگذاری بیمورد، سیاستمداران قواعد بازی را خراب کرده اند. سرمایهگذاری توجیه ندارد. هیچ انگیزهای برای برای پذیرش ریسک، آینده نگر بودن و جستجوی خریدار برای شرکتهای درحال سقوط ، وجود ندارد. همه چیز در هوا معلق است. در نتیجه تنها سیاست محتاطانه این است که منتظر بمانیم و ببینیم دولت در قدم بعدی چه کاری انجام میدهد.تلاشهای جنون آمیز فدرال رزرو در دهه سی اثر مشابهی داشت: سرمایهگذاری خالص در بیشتر این دهه منفی بود.
بعید است که دولت بعدی عملکرد بهتری داشته باشد. برنانکی شاید بزرگترین صاحب نظر زنده در زمینه بحران بزرگ است، اما تاکنون در ریشه یابی بحران شکست خورده است. پائولسون و برنانکی با بیماری بدحال روبرو هستند. آنها آنتی بیوتیک و چاقوی جراحی را در اختیار دارند. اما آیا در ۷ ماه گذشته نشانهای وجود دارد که نشان دهد آنها علت اصلی بیماری را میفهمند ، یا اینکه نشان دهد میدانند چطور بیمار را درمان کنند؟ بدتر از همه انگیزههای سیاسی مهارنشده ای است که باعث میشود واشنگتن قول دهد که ۱ تریلیون دلار خرج کند. هیچ کس حتی اگر بخواهد نمیتواند چنین پولی را عاقلانه خرج کند. اطلاعاتی در مورد اینکه باید به چه کسی کمک شود و چه کسی باید سقوط کند، بیش از حد پیچیده است. واضح است که چنین تصمیمهایی بیشتر سیاسی هستند تا اقتصادی. اول بانکها ، سپس شرکتهای بیمه سقوط کردند و اکنون نیز خودروسازان در حال سقوط هستند. نفر بعد چه کسی است؟ احتمالا دولتمردان. مالکین خانه در انتظار کمک هستند و سپس نوبت صندوقهای تامینی خواهد بود. وقتی زنجیره کمک ها شروع شود، شرکتها نجات دادن خودشان را متوقف خواهند کرد و نجات خود را به واشنگتن خواهند سپرد. سیر مارپیچی این نتایج نابود کننده خواهد بود. متاسفانه، هیچ اتفاق نظری در مورد گزینه بهتر وجود ندارد. اقتصاددانان تقریبا به اندازه سیاستمداران، نادان هستند. در چنین زمانی واکنش نشان ندادن شاید عاقلانهترین عمل باشد.
راسل روبرت استاد اقتصاد دانشگاه جرج میسون و محقق موسسه هوور دانشگاه استنفورد است. «قیمت همه چیز: تمثیلی از پیشامد و پیشرفت» (انتشارات دانشگاه پریستون، ۲۰۰۸) آخرین کتاب او است.
راسل روبرت
مترجمان: پریسا آقاکثیری، آمنه حسینی
منبع:وال استریت ژورنال
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست