دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
نه پدر، نه پسر؛ دایی
غریزه جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی
برانیسلاو مالینفسکی
ترجمه:
محسن ثلاثی
نشر:
ثالث
چاپ اول ۱۳۸۷
شمارگان:
۲۰۰۰ نسخه
برانیسلاو مالینفسکی ( ۱۹۴۲- ۱۸۸۴ ) در لهستان زاده شد ولی در انگلستان در رشته انسانشناسی تحصیل کرد و آثار برجسته خود را نوشت. کارهای تحقیقاتی و میدانی وی موجب شکلگیری روش و مکتبی در حوزه انسانشناسی و جامعهشناسی شد که به نام مکتب فونکسیونالیسم یا کارکردگرایی شهره شده و تحولی عظیم در این دو رشته به وجود میآورد. او تلاش کرد تا روش مشاهده و مقایسه و تجربه و استقرا را جایگزین مکتب تحول و توسعه کند. البته در این راه از یک نگرش جزئی و تک بعدی که توجهی به هماهنگی و یکپارچگی جامعه و فرهنگ ندارد پرهیز میکرد و درصدد بود تا یک واقعه اجتماعی را در چارچوب کلی آن، مورد تبیین قرار دهد. «این روش در واقع نوعی موضعگیری درباره روشهای قبلی علوم اجتماعی است که در آن موضوع مورد بررسی به یک شیئی تبدیل میشود. در واقع، هرچند مالینفسکی در این نکته که محقق در زمان تحقیق باید پیشداوریهای ذهنی خود را به کنار بگذارد، با دورکیم موافق بود، اما روش دورکیم مبنی بر برخورد شیئی با موضوع را رد کرد.
مالینفسکی با این رویکرد، در حقیقت، فاصلهگذاری میان محقق و موضوع تحقیق را به زیر سوال میبرد زیرا برآن بود که دقیقا همین فاصلهگذاری است که به یک رابطه سلطه، یا دقیقتر گفته باشیم، آنچه هگل دیالکتیک ارباب/ برده مینامد، منجر میشود. رابطهای که به باور او مانع از درک درست و کامل واقعیت اجتماعی میشود» ( فکوهی، ۱۳۷۹، ص ۱۸).
در این میان، دو مفهوم اساسی در کارکردگرایی مالینفسکی عبارتند از: نیازها و نهادها. نیازها به باور او پیش از هر چیز به موجودیت بیولوژیک انسان بازمیگردند: «نخستین رده از نیازها، نیازهایی هستند که میان انسانها و سایر جانوران مشترکاند، نیازهایی همچون تغذیه، تولید مثل و غیره. این نیازها، پاسخی سازمانیافته از سوی انسان دریافت میکنند که در قالب فرهنگ تبلور مییابد. تاکید مالینفسکی بر آن است که ارضای این نیازهای رده اول، سبب ایجاد نیازهایی ثانویه میشود که آنها را نیازهای اشتقاقی یا الزامات فرهنگی مینامد و در واقع نیاز به ایجاد نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هستند و انسان را بازهم وارد سازمانیافتگی فرهنگی بیشتری میکنند؛ و سرانجام پس از پاسخ یافتن نیازهای رده دوم، گروه سومی از نیازها ظاهر میشوند که مالینفسکی آنها را نیازهای انسجامدهنده و روحی مینامد. پاسخ فرهنگی به این نیازها به صورت مفاهیم نهادین و شناختی انجام میگیرد: زبان، اخلاق، دین و ارتباطات) و نهادها به تعبیر او پایه و اساس فرهنگ را تشکیل میدهند، به طوری که «هر نهاد را میتوان مجموعهای از عناصر و مکانیسمها دانست» (فکوهی، ۱۳۸۶، صص ۱۶۸- ۱۶۷). از منظر مالینفسکی نیازهای فرهنگی دائما در حال تغییرند، زیرا با فعالیتهای اقتصادی و هنجاری / آموزشی و سیاسی در ارتباط هستند. این نگرش فرهنگی برخاسته از نگاه خاص او به انسان است که وجه ممیز او با دیگر اندیشمندان حوزه علوم اجتماعی است. مالینفسکی در کتاب «دریانوردان اقیانوس آرام» مینویسد: در تحلیل نهایی، هدف انسانشناس باید فهم ذهنیت فرد بومی و رابطهاش با زندگی و جهان پیرامونش باشد. چنین جملهای نشان میدهد که او به «انسان» از منظر موجود زیستی فردیت یافتهای نگاه میکند که به ناچار، به زندگی اجتماعی تن میدهد. به همین دلیل است که او جامعه ابتدایی را با جامعه توسعهیافته مقایسه میکند و در هر دو جامعه، مدعی نوعی زیست قبیلهای میشود.
مالینفسکی، نخستین انسانشناسی است که تلاش میکند تا انسانشناسی را به روانشناسی نزدیک کند، اما هرگز آن را در موقعیت روانشناسی قرار نمیدهد. او در مهمترین کتاب خود «غریزه جنسی و سرکوبی آن در جوامع ابتدایی» با صرف دوسال از عمر خود در جزیره تروبریاند در استرالیا، تناقضهای نظریه فروید را درباره عقیده ادیپ نشان میدهد. او میگوید: هرچه نوشتههای فروید را بیشتر خواندم، کمتر به پذیرش نتایج او گرایش پیدا کردم. مخصوصا آن قسمت از نظریاتش که بیشتر از همه روانکاوانه است. به عنوان یک انسانشناس، احساس میکنم که نظریههای فروید درباره انسانهای ابتدایی و فرضیاتش درباره نهادهای انسانی و تاریخ و فرهنگ، باید براساس دانشی درست از زندگی آنها و جنبههای « خودآگاه» و «ناخودآگاه» ذهن بشر استوار باشد. گذشته از آن، ازدواج گروهی، توتمیسم و اجتناب از جادو، در ضمیر «ناخودآگاه» روی نمیدهد. تمام این موارد، واقعیتهایی جامعهشناختی هستند که نمیتوان آنها را در یک اتاق مشاوره شناخت و فهم کرد.
فروید معتقد است که پسر، از نظر تربیتی تحت تاثیر مستقیم پدر (تبار پدر) است، اما مالینفسکی با تحقیق میدانی خود ثابت میکند که در جوامع ابتدایی پسر نه از پدر که تحت تاثیر مستقیم دایی خود قرار دارد و این اقتدار دایی است که بر او فرمان میدهد و نه اقتدار پدر. این امر نشاندهنده این نکته است که «تبار مادر»، شخصیت فرزند را شکل داده و آن را با الگوهای خود جامعهپذیر میکند .
آرش مسرت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست