سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

مثل یک بابازار


مثل یک بابازار

سعید شنبه زاده جوان سیه چرده ی بوشهری که سال ها در مناطق جنوبی کشور با آموزش و اجرا سعی داشت موسیقی بوشهر را در گوش هم ولایتی هایش همواره طنین انداز نگاه دارد, امروز در پاریس زندگی می کند

● گفت و گو با سعید شنبه‌زاده

سعید شنبه‌زاده جوان سیه‌چرده‌ی بوشهری که سال‌ها در مناطق جنوبی کشور با آموزش و اجرا سعی داشت موسیقی بوشهر را در ‏گوش هم ولایتی‌هایش همواره طنین انداز نگاه دارد، امروز در پاریس زندگی می‌کند.

او اکنون یکی از موسیقی‌دانان موفق ایرانی ‏در اروپاست. شبکه تلویزیونی ‏«متزو»‏ که یکی از شبکه‌های معتبر موسیقی کلاسیک و جاز در دنیا به حساب می‌آید، ‏بیش از ۱۵ روز یکی از کنسرت‌های این هنرمند ایرانی را به عنوان برنامه‌ی برگزیده‌اش پخش می‌کرد. او هم اکنون سال آخر ‏کنسرواتوار موسیقی کلاسیک پاریس را پشت سر می‌گذارد. جالب اینجاست که شنبه‌زاده در کنسرواتوار به آموختن و نواختن ‏ساکسفون می‌پردازد.‏

با توجه به پژوهش‌هایی كه طی چندین دهه‌ی اخیر بر روی موسیقی‌های مناطق ایران انجام شده، اکنون برای همگان مسجل شده ‏که موسیقی جنوب ایران دارای یك سری پتانسیل‌های خاص برای ایجاد نوآوری‌های مختلف و خلق آثار متفاوت است. این ‏پتانسیل‌ها را می‌توان به نزدیكی این موسیقی با موسیقی مناطق آفریقایی، ریشه‌های مشترك كه با موسیقی جاز ، ریتم‌های جذاب، ‏پیوند با حرکت و... دانست.

در این بین سعید شنبه‌زاده به‌عنوان یکی از اولین کسانی كه عناصر موسیقی منطقه‌ی جنوب ایران را ‏دستمایه‌ی نوآورهایی متفاوت قرارداد، شناخته می‌شود. این ساختارشکنی و نوآوری احتیاج به انگیزه و یک جرقه‌ی ذهنی دارد. چه ‏چیز باعث شد كه شما به این ساختار شكنی دست بزنید؟ با وجود این که دست بردن در ساختار و وارد كردن عناصر جدید به ‏موسیقی‌‌هایی كه به فرهنگ‌های سنتی‌ گره‌خورده، کمی هم سخت‌ به نظر می‌رسد. ‏

من فكر می‌كنم منظور شما از ساختارشكنی همان تلفیقی باشد كه من انجام داده‌ام.‏‎ ‎در این مورد باید به مثال یکی از دوستان هنرمند مقیم ‏پاریس آقای «رضا قاسمی» اشاره کنم. ایشان در مقاله‌ای که درباره‌ی کنسرت‌های ما در یکی از مطبوعات فرانسه به چاپ رسید، نوشته ‏بود: «موسیقی تلفیقی مثل ازدواج است.

این ازدواج می‌تواند موفق باشد و یا ناموفق.». كار تلفیق هم همین است. مراحل شکل‌گیری یک ‏موسیقی تلفیقی مانند مراحل مختلف برقرای یک پیوند زندگی است. در ابتدا زن و مرد با هم آشنا می‌شوند. یك عده‌ای مسبب این ‏آشنایی می‌شوند و بعد این دو نفر باهم صحبت می‌كنند، رفت و آمد می‌كنند، خانواده‌ها درباره‌ی یک‌دیگر تحقیق می‌كنند.

بعد از یك ‏مدتی كه آشنایی‌های لازم كسب شد، بعد نوبت به خواستگاری و دیگر رسم و رسوم می‌رسد و بعد از آن تازه می‌رسیم به ازدواج. ‏می‌خواهم بگویم قبل از هرگونه پیوندی باید شناخت کامل حاصل شود. و در ادامه باید دید با شناخت حاصل شده می‌توان پیشرفت کرد ‏و زندگی را به جلو حرکت داد یا نه؟ موسیقی تلفیقی هم برای من همین تعریف را دارد. ثمره‌ی پیوند موسیقی‌ها، برخاسته از شناخت ‏طرفین از یک‌دیگر است. ‏

در موسیقی‌ای که من و گروه نوازنده‌های ایرانی و خارجی که در کنار من فعالیت می‌کنند ارایه می‌دهیم، یك ازدواجی صورت گرفته، ‏ولی این دوتا آدم همون دوتا آدم قبلی هستند. من سعید شنبه‌زاده‌ی بوشهری هستم.

حالا اگر قرار بر این باشد كه من بخواهم با گروهی ‏اجرا داشته باشم، در این گروه خواننده باشم، برقصم یا حركتی داشته باشم، در این صورت من عوض نشدم. من همان سعید شنبه‌زاده‌ی ‏بوشهری هستم. فقط این‌جا ما باید حواسمان باشد كه وقتی كه می‌خواهد یك ازدواج صورت بگیرد، یك وقت‌هایی نباید یك ‌چیزهایی ‏را گفت و یك وقت‌هایی باید روی برخی از موضوعات پافشاری بیشتری داشت.

این هم‌زیستی را باید فهمید. من این‌جا چنین كاری ‏كردم. به‌عنوان مثال شما اعضای یك گروه موسیقی سنتی ایرانی را درنظر بگیرید. هنگامی که یك نوازنده‌ای در حال نواختن سولوی تار ‏است، بقیه‌ی آقایانی كه روی صحنه هستند اصلاً توجه نمی‌كنند به این‌كه این آقا دارد چه می‌نوازد، چه‌طور می‌نوازد، فقط منتظر نوبت ‏خودشان هستند. این همزیستی نیست. این گروه معنای هم‌زیستی را درك نمی‌كند.

شما باید در یك گروه، در یك صحبت دونفره و یا ‏در یك كار مشترك هم‌دیگر را درك كنید و هم‌زیستی داشته باشید. من در این مدت که در نقاط مختلفی از دنیا و با هنرمندانی از اقصی ‏نقاط دنیا کار کرده‌ام، این نكته را فهمیده‌ام كه بدون درك دیگران و بدون شنیدن حرف دیگران هرگز نمی‌توانم حرف خودم را بزنم.

‏نمی‌توان متكلم وحده شد. نمی‌توان فكر كرد كه نی‌انبان بهترین ساز دنیاست، یا موسیقی بوشهر برترین موسیقی ایران است و هیچ ‏موسیقی دیگر نمی‌تواند به این خوبی باشد. ما می‌توانیم در كنار هم و با درك هم ساز بزنیم. می‌توانیم بیاییم دو رنگ مختلف را تركیب ‏كنیم و به یك رنگ تازه برسیم. ‏

در مورد ساختار شكنی كه شما عنوان می‌كنید، باید بگویم من هیچ‌وقت به چنین‌ چیزهایی فكر نكردم. یعنی اصلاً‌ در فكر این نبودم كه ‏برای موسیقی‌ای که كار می‌كنم اسمی در نظر بگیرم. من فقط آن كار را انجام دادم و برای انجام آن كار یك‌ دلایلی برای خودم دارم، ‏ایده‌هایی كه می‌خواهم به آن‌ها برسم.

مثلاً در مورد كار تلفیق موسیقی بوشهر با موسیقی جاز، اسم آن را «زار» گذاشتم. خیلی‌ها آمدند و ‏گفتند كه چرا اسم این را گذاشتید زار، زار كه این‌طوری نیست. گفتم من نگفتم كه ما می‌خواهیم مراسم سنتی زار را اجرا كنیم. گفتم تیتر ‏كنسرت را زار گذاشتم. من اسم این کار را زار گذاشتم چون معتقدم که امروزه جوامعی که دچار فقر فرهنگی هستند انگار به باد زار(۱) ‏مبتلا شده‌اند.

كسی كه دنیا و فرهنگ‌های دیگر را نشناخته همیشه دچار باد و زار می‌شود و همیشه حال بدی دارد. آدم‌های غربی هم ‏نسبت به فرهنگ ما همین‌طور هستند، حالا به هردلیل مثلاً براثر تبلیغات منفی كه عیله ایران شده. این آدم‌ها «زارشون» گرفته. چون ‏شناخت دقیق و مناسبی نسبت به فرهنگ ما ندارند. حالا چه كسی باید درد را درمان کند؟ یك هنرمند، یك هنرمند ایرانی می‌تواند یك ‏بابازار باشد.

من معتقدم که یك نوازنده‌ی ساز ایرانی، می‌تواند به‌عنوان یك بابازار عمل‌ كند و زار مردم اروپایی را كم كند. شجریان حكم ‏یک بابازار را برای غربی‌ها دارد. یعنی از طریق خواندن اشعار حافظ و سعدی و مولانا و... با صدای جذابی كه دارد،‌ بابازار غربی‌‌هاست. ‏همه‌ی هنرمندان ایرانی که موسیقی و فرهنگ ایران را به غربی‌ها نشان می‌دهند بابازار هستند. ‏

من فکر نمی‌کنم این کار من ساختار شکنی باشد. شما روزنامه‌نگار هستید، شما تیترها و اصطلاحات را انتخاب می‌كنید، شما می‌گویید ‏كه من ساختار شكن هستم یا نه. در تمام دنیا این روزنامه‌نگارها هستند كه بر روی سبك‌های موسیقی اسم می‌گذارند و در حقیقت ‏شناخته شدن یا شناخته نشدن ما موزیسین‌ها دست شما روزنامه‌نگارهاست.‏

چون شما گفتید كه این روزنامه‌نگارها هستند كه روی آثار موسیقی اسم می‌گذارند، من هم اسم كاری که شما انجام می‌دهید را ‏می‌گذارم «شهری كردن موسیقی بومی». مثل خیابان آسفالتی كه داخل یك روستا کشیده می‌شود.

شما خودتان چقدر به این ‏موضوع اعتقاد دارید؟

من اصلاً سعی در این نداشته‌ام كه موسیقی بومی خودم را شهری كنم. یعنی آن عناصری كه در خود موسیقی هست را به عناصری كه در ‏شهر یا جوامع شهری و پیشرفته رواج دارد، نزدیک کنم. برعكس، اصلاً حضور من در شهر پاریس و دعوت فلان كمپانی معتبر موسیقی ‏از من ‌ به‌خاطر بومی بودن من بود، به‌خاطر آن انرژی‌ای بود كه در كار بومی من وجود داشت و در اصل، آن بدوی بودن اهمیت داشت. ‏

البته چیزهایی هم وجود دارد که به صحبت شما نزدیک است. در كنسرتی كه من در خرداد ۸۲ در كاخ نیاوران با اعضای یك گروه ‏موسیقی جاز اجرا كردم به وضوح برایم مشخص بود كه به‌واسطه‌ی این‌كه چند نوازنده‌ی فرانسوی با ما هستند، تماشاچی‌های این كار ‏فرق می‌كردند با كنسرتی كه مثلاً سعید شنبه‌زاده باشد و تنها موسیقی بوشهر وجود داشته باشد. من هم هیچ‌گاه برای این دو قشر مختلف ‏تماشاچی كار متفاوتی را درنظر نگرفته‌ام.

من مخالف خوب بودن تكنولوژی و زندگی شهری نیستم اما برای من خیلی سخت است.

پی نوشت:‏

‏۱.‏ زار نوعی بیماری است که مردمان فقیر خطه‌ی جنوب به آن مبتلا می‌شوند. مراسم سنتی زار برای بهبودی حال ‏بیمار مبتلا به زار انجام می‌شود و کسی که در این مراسم به عنوان خواننده ویا نوازنده‌ی مسن‌تر حضور دارد، بابازار ‏لقب می‌گیرد.‏

‏۲.‏ اصواتی که گروه نوازندگان و خواننده‌های موسیقی بوشهر هنگام اجرا تولید می‌کنند. مانند: هی، ماشاالله، بیا، هی ‏بارک‌الله و ...‏

‏۳.‏ موسیقی عاشقانه‌ی منطقه‌ی جنوب.‏


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.