چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

سعادت مطلوب فطری انسان


سعادت مطلوب فطری انسان

همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختی اند, از گرفتاری ها به تنگ می آیند و در صدد نجات از آن ها برمی آیند اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف نظر دارند; یکی از آن ها تعیین مصداق «سعادت » همان گمشده فطریشان است

همه مردم طالب سعادت و فطرتا دنبال خوشبختی‏اند، از گرفتاری‏ها به تنگ می‏آیند و در صدد نجات از آن‏ها برمی‏آیند. اما در چند زمینه با همدیگر اختلاف‏نظر دارند; یکی از آن‏ها تعیین مصداق «سعادت‏» - همان گمشده فطریشان - است. همه می‏خواهند خوشبخت‏باشند و هیچ وقت دچار گرفتاری و بدبختی نشوند، اما بسیاری از آن‏ها نمی‏دانند که خوشبختی واقعی کدام است.

بسیاری از مردم تصور می‏کنند مطلوب‏فطری‏آن‏هاهمین لذت‏های زودگذر دنیوی است. بنابراین، همه توان خود را صرف رسیدن به آن می‏کنند و دنبال چیز دیگری نمی‏روند. این‏ها تلاش نمی‏کنند تا دریابند سعادت واقعی کدام است.

دسته‏ای دیگر از مردم اجمالا می‏دانند که لذت‏های زودگذر لیاقت دل‏بستگی را ندارد، می‏بینند که هر روز مردم به یک چیز دل می‏بندند و توجهشان را صرف به دست آوردن آن می‏کنند ولی هر قدر هم نسبت‏به چیزی علاقه‏مند بوده و از رسیدن به آن خرسند شده باشند، برایشان باقی نمی‏ماند و از بین می‏رود، می‏بینند که آنچه مردم‏زندگیشان را صرف به دست آوردن آن کرده بودند پایدار نمی‏ماند و به اصطلاح، «آنچه را نپاید دل‏بستگی را نشاید»، در می‏یابند که آن‏ها لیاقت دل‏بستن ندارند، اما نمی‏دانند آنچه را باید دنبال کنند چیست. این قبیل افراد دو دسته‏اند:

یک دسته کسانی‏اند که به کمک عقل و راهنمایی‏های افرادی که از سوی خداوند آمده‏اند هدف اصلی‏شان را می‏شناسند و می‏فهمند سعادت واقعی چیست; همان که در اصطلاح، از آن به «قرب خداوند» تعبیر می‏کنیم. «فمنهم شقی و سعید فاما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض.» (هود:۱۰۷) پس سعادت واقعی این است که انسان نزد خداوند از خوشبختی ابدی و بی‏نهایت‏بهره‏مند باشد.

اما دسته دیگر وقت صرف می‏کنند، فکر می‏کنند، بحث می‏کنند، اما در شرایطی قرار می‏گیرند که موفق نمی‏شوند بفهمند، دچار شک و شبهه‏های واهی و وسوسه‏های شیطانی می‏شوند; نه خدا را درست می‏شناسند و نه قیامت را رست‏باور دارند; کوتاهی نمی‏کنند، اما تشخیص هم نمی‏دهند.

کسانی که سعی می‏کنند و راه درست را می‏شناسند و می‏فهمند که سعادت واقعی در قرب خدا و جوار رحمت اوست‏باید در صدد برآیند که راه صحیح را بشناسند. اما برخی از این افراد در این زمینه، وقت کافی نمی‏گذارند، به قدر کافی تحقیق نمی‏کنند; متوجه می‏شوند که سعادت حقیقی در ایمان به خدا و روز جزاست، در این است که انسان نزد خداوند معزز و مقرب باشد، اما سعی نمی‏کنند که بفهمند راه آن کدام است. به حرف هر کس یا هر شرایطی که در جامعه حکم‏فرماست، هرچند درست نباشد، اعتماد می‏کنند و به قدر کافی به تحقیق نمی‏پردازند. کسانی هم که در اطراف آن‏ها هستند، نمی‏توانند راه صحیح را به آن‏ها نشان دهند. البته نشناختن این دسته مراتبی دارد; برخی در مسائل فردی به شناخت کافی نمی‏رسند و برخی در مسائل اجتماعی یا سیاسی یا غیر آن.

اما در هر صورت، برخی افراد موفق می‏شوند به شناخت کافی برسند. ولی پس از این، نوبت «عمل‏» می‏رسد; یعنی رسیدن چنین اشخاصی به سعادت مطلوبشان در گرو اینست که چه قدر در این راه پای‏مردی نمایند، از راه صحیح منحرف نشوند و افراط و تفریط نکنند.

● برخورداری مؤمنان از نعمت‏های ویژه الهی در دنیا و آخرت

اگر کسانی تحقیق کردند، هدف را شناختند، به درستی هم عمل کردند، آیا ممکن است‏خدای متعال چیزی از آن‏ها کم بگذارد؟ آیا ممکن است چیزی به صلاحشان باشد و خدا به آن‏ها ندهد، چه در دنیا و چه در آخرت؟ محال است چنین باشد; زیرا خداوند بخیل نیست، عالم را هم آفریده تا انسان‏ها با حرکت اختیاری خودشان، راه تکامل را طی کنند و به فیوضات و رحمت‏های ابدی او نایل شوند و اصلا هدف الهی این است که وقتی کسی راه درست را شناخت و تمام نیرویش را صرف عمل کرد و کوتاهی ننمود خداوند درباره‏اش کوتاهی نکند. خداوند به کسانی که اهل عصیان و تمردند و از یاد خدا غفلت ورزیده‏اند نعمت‏های فراوان می‏دهد، آیا ممکن است‏به کسانی که توانشان را صرف هدایت‏خود و عمل به دستورات خدا کرده‏اند، عنایت نکند؟ خیر، خداوند هر چه را به نفعشان باشد، در دنیا و آخرت، به آن‏ها خواهد داد. از نعمت‏های آخرت، که هیچ تزاحمی با همدیگر ندارد، به قدری که افراد لیاقت داشته باشند، به آن‏ها خواهد داد; «جنة عرضها کعرض السماء والارض‏» (حدید: ۲۱); بهشتی که گستره‏اش به اندازه تمام آسمان‏ها و زمین است در اختیارشان می‏گذارد. هر قدر بتوانند از آن استفاده کنند مضایقه‏ای نخواهد بود; زیرا بهشت و نعمت‏های آن مثل این دنیا نیست که مثلا، اگر کمی غذا خوردند سیر شوند یا اگر زیاد خوردند مریض شوند.

در آن‏جا، تزاحمی نیست. چنین نیست که اگر از چیزی تمتع بردند، خسته شوند یا دیگر نتوانند استفاده کنند. در آن جا، نه خستگی وجود دارد، نه ملالت، نه ضعف، نه درد،... . خدا می‏داند که آن جا چه عالمی است! و چه نعمت‏هایی در اختیار بندگان شایسته‏اش قرار می‏دهد! چنین کسانی که راه را به خوبی شناخته‏اند و به خوبی آن را پیموده‏اند، در آخرت، هیچ مشکلی ندارند و هر چه بخواهند در اختیارشان قرار می‏گیرد حتی بیش از آنچه تصور می‏کنند و به عقلشان می‏رسد. معمولا انسان باید تصوری از چیزی داشته باشد تا آن را بخواهد. اما خداوند آن قدر نعمت می‏دهد که تصورش را هم نمی‏کنند; «فیها ما تشتهیه الانفس و تلذ الاعین.» (زخرف: ۷۱) در جایی هم می‏فرماید: «لهم ما یشاؤون فیها و لدنیا مزید» (ق: ۳۵); هر چه بخواهند می‏دهیم، بیش‏تر هم می‏دهیم.

اما در دنیا، خیرات و نعمت‏ها کمابیش با یکدیگر تزاحم دارد. نعمت‏ها هرچند حلال و مشروع هم باشد، انسان به قدر محدودمی‏توانداز آن‏ها استفاده کند، چه در خوردنی‏ها باشد، چه در نوشیدنی‏ها، چه در پوشیدنی‏ها یا دیگر نعمت‏ها. دنیا همه چیزش محدود است و به قدر محدود باید از آن‏ها استفاده کرد. اگر از حد خودش بگذرد نتیجه معکوس می‏دهد; مثلا، اگر انسان پرخوری کند، مریض می‏شود. خداوند هم وقتی می‏خواهد در این دنیا به کسی چیزی بدهد به مقدار محدود می‏دهد، وقتی هم نعمت‏های مادی و معنوی او با یکدیگر تزاحم پیدا می‏کند، نعمتی را که برایشان اصل است‏به آن‏ها می‏دهد.

به همین دلیل است که گاهی بندگان شایسته در این دنیا مبتلا به گرفتاری‏هایی می‏شوند. این طبیعت دنیاست که به دلیل این تزاحمات، گرفتاری‏ها ایجاد می‏شود. اصلا زندگی دنیا بدون سختی ممکن نیست. اما قرار بر این است که بندگان شایسته خدا هر چه خواستند، خداوند در این دنیا هم به آن‏ها بدهد، مگر مصلحتی قوی‏تر در کار باشد و نعمتی با دیگری تزاحم پیدا کند. بندگان خدا چیزهایی را می‏خواهند، اما این خواست گاهی موجب محرومیت آن‏ها از چیزهای دیگر می‏شود. در چنین مواقعی، خداوند به آن‏ها چیزی می‏دهد که به صلاحشان باشد. البته بندگان شایسته خدا هم کارشان را به خدا واگذار می‏کنند و معمولا مطابق خواسته دلشان از خدا چیزی نمی‏خواهند، می‏گویند: خدایا، هر چه را برای ما بهتر است نصیبمان کن. خداوند هم چنین اراده می‏کند که به عنوان مثال، برای محفوظ ماندن آن‏ها از گرما، ابری بفرستد تا بر سرشان سایه بیندازد یا اگر از باران روز ناراحت می‏شوند، شب برایشان باران بفرستد. ولی واست‏خداوند چنین است که اگر این نعمت‏ها با یکدیگر تزاحم پیدا کرد، آن را که برایشان بهتر است عطا کند; حتی گاهی از دنیایشان کم می‏گذارد و بر نعمت‏های اخرویشان می‏افزاید و درجاتشان را بالا می‏برد.

پس با دلایل عقلی و برهانی، می‏توان اثبات کرد که اگر کسانی راه صحیح را بشناسند و آن را درست‏بپیمایند، هر چه را برایشان خیر باشد خدا به آن‏ها می‏دهد، حتی اگر به این صورت باشد که در روز گرم تابستان، ابری بر سرشان سایه بیندازد یا اگر مریض شدند شفا پیدا کنند، مگر این‏که خداوند خیرشان را در غیر از این دیده باشد. در هر صورت، قرار بر این است که هیچ ناراحتی نبینند.

● سعادتمند واقعی کیست؟

این‏ها چه کسانی‏اند؟ آیا کسانی که مقصد را شناخته‏اند، راه رسیدن به آن را هم در میان تمام مسائل فردی و اجتماعی و دیگر جنبه‏های زندگیشان به خوبی شناخته‏اند و توفیق عمل داشته‏اند یهودی‏اند یا نصرانی یا بودایی یا غیر آن؟

بر اساس عقیده ما، راه صحیح «اسلام‏» است و هر کس مسلمان باشد سعادت آخرت را به خوبی شناخته است. گم‏شده حقیقی انسان نزد خدا و در عالم ابدی است. پس مطلوب مسلمان «خدا» است. برای رسیدن به او نیز تنها راه «اجرای دستورات اسلام‏» است. بنابراین، ممکن نیست کسی مسلمان باشد، اما ضروریات اسلام را نداند. پس هر کس مقصد را شناخته، راه را هم کمابیش یافته است. چنین شخصی مستحق دریافت نعمت‏های بی‏منتهای خدا در دنیا و آخرت است.

● تفاوت بهره افراد از «سعادت‏»

اما مسلمانان فرقه‏های گوناگونی دارند. همیشه هم کسانی بوده‏اند که می‏خواسته‏اند راه صحیح را بشناسند، تحقیق هم کرده‏اند، ولی موفق نشده‏اند، به خصوص در دوران ائمه اطهارعلیهم‏السلام کسانی بودند که در گوشه و کنار زندگی می‏کردند; می‏خواستند اسلام را دقیقا بشناسند، ولی شرایط اجتماعی آن دوران و حکومت‏های جابرانه مانع این کار بود. این دسته افراد به اندازه‏ای که شناخت پیدا کرده‏اند، مسؤولیت دارند و باید به همان مقدار عمل کنند. طبعا استحقاق دریافت همه‏گونه عنایتی را هم ندارند; چون تمام راه را نپیموده‏اند; در چیزهایی که نشناخته‏اند کمالاتی وجود داشته که آن‏ها به دلیل عمل نکردن، به آن‏ها دست نیافته‏اند، هرچند تقصیری در زمینه شناخت نداشته‏اند. خداوند هم در همین حد پاداش آن‏ها را خواهد داد: «انا لانضیع اجر من احسن عملا.» (کهف: ۳۰) آن‏ها تقصیر نداشته‏اند; در شناخت، قصور داشته‏اند و به آنچه فهمیده‏اند عمل کرده‏اند. خداوند هم به همان اندازه پاداششان می‏دهد.

اما کسانی که مقصد را شناخته‏اند، با تلاش و کوشش خود نیز در مسیر صحیح گام نهاده‏اند و برای طی طریق، مشمول توفیق الهی شده‏اند - یعنی: شیعه اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند - دیگر هیچ مشکلی ندارند، مگر در زمینه عمل; باید در عمل بکوشند چون هدف و راه را درست‏شناخته‏اند. البته این‏ها هم از لحاظ معرفت، مراتبی دارند. چنین نیست که هر که شیعه شد، تمام دستورات اهل بیت‏علیهم‏السلام را در همه ابعادش بشناسد، مراتب علم و معرفت افراد با یکدیگر فرق می‏کند و ممکن است‏بعضی‏ها به شناخت کامل تمام جزئیات نرسیده باشند و بالتبع، از درک آثارش نیز محروم خواهند شد. هر که به شناخت کامل‏تر رسیده باشد، از آثار بیش‏تری برخوردار خواهد شد.

فرض ما بر این است که ما شیعیان از لحاظ شناخت کمبودی نداریم، اسلام را از شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام با همه ابعادش شناخته‏ایم. پس اگر به درستی عمل کنیم، خداوند در دنیا و آخرت، ما را غرق در نعمت‏خواهد کرد و چرا چنین نکند؟ مگر خدا می‏خواهد نعمت‏هایش را برای چه کسی ذخیره کند؟ مگر بخل دارد؟ آیا اگر به بعضی‏ها بدهد، نعمت‏هایش تمام می‏شود؟ در آخرت تزاحم و تعارضی نیست، هر چه را به یکی داده به دیگری هم می‏تواند بدهد; «انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون.» (یس: ۸۲) محدودیت از ویژگی‏های دنیاست و در آخرت وجود ندارد. در این‏جا هم هر کس راه شناخت را درست پیمود، هر چه را بخواهد خدا به او عطا می‏کند، مگر آن که مصلحت نباشد; به گونه‏ای که حتی اگر به خودش هم گفته شود که اگر فلان چیز به تو داده شود از چیز دیگری محروم می‏شوی، قبول نمی‏کند و می‏گوید همان که خدا خواسته بهتر است.

پس کسانی که مقصد را درست تشخیص داده‏اند، راه را هم درست رفته‏اند و تمام توانشان را نیز برای رسیدن به آن به کار گرفته‏اند - همان کسانی که در دنیا و آخرت، غرق در نعمت‏های خدا خواهند شد - مسلمانانی هستند که شیوه اهل بیت‏علیهم‏السلام را درست نشناخته‏اند و آن را در تمام ابعاد زندگیشان پیش رو قرار داده‏اند. بر این اساس، امام صادق‏علیه‏السلام می‏فرماید: ای پسر جندب، اگر شیعیان ما (کسانی که مقصد زندگیشان ; یعنی: خدا و قیامت را رست‏شناخته‏اند و سعادت حقیقی را وجهه همت‏خود گردانده‏اند) استقامت‏به خرج دهند (و از مسیری که انتخاب کرده‏اند منحرف نشوند) خداوند آنان را غرق در نعمت‏های خود می‏کند.

● «استقامت‏»; شرط دست‏یابی به سعادت

در توضیح «استقامت‏»، بجاست‏بدانیم که در چند جای قرآن، به پیامبرصلی الله علیه وآله امر به استقامت‏شده‏است; یکی در سوره هود که از آن حضرت نقل است که فرمود: «شیبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة: "فاستقم کما امرت و من تاب معک"»; سوره هود مرا پیر کرد; به سبب وجود این آیه: پس استقامت‏بورز تو و هر که با تو توبه کرده‏است، همان‏گونه که فرمان داده شده‏ای. حضرت امام‏رحمه الله در سخنان خود، زیاد بر این حدیث تاکید می‏کردند. به واقع، آنچه انسان را پیر می‏کند و کمرشکن است «استقامت‏» است. به همین منظور، خداوند به استقامت ورزندگان در آیه دیگری بشارت می‏دهد: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا ولاتحزنوا وابشروا بالجنة التی کنتم توعدون‏» (فصلت: ۳۰); آنان که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس استقامت ورزیدند (و پایداری کردند)، فرشتگان بر آنان فرود آیند که نترسید و غمگین نباشید و بشارت ما بر شما به بهشتی که وعده داده شده‏اید.

بنابراین، صرف ایمان به خدا و پذیرش دین حق و مذهب اهل بیت‏علیهم‏السلام کافی نیست، بلکه باید در این راه پایداری کنیم و استقامت‏به خرج دهیم; باید مراقب باشیم تا لحظه‏ای منحرف نشویم. اگر کسی این‏گونه باشد، خداوند از هیچ خیری در حق او فروگذار نمی‏کند. چنین کسی مستجاب الدعوه است; هر چه از خدا بخواهد به او عطا می‏کند و اصلا جز آنچه مرضی خداست انجام نمی‏دهد; ملائکه هم با او مصافحه می‏کنند و دست می‏دهند. البته کسانی که به درجات بالاتر و کامل‏تری رسیده باشند ملائکه را هم می‏بینند و مصافحه‏شان را درک می‏کنند.

دیدن ملائکه مختص به پیامبران‏علیهم‏السلام نیست. ائمه اطهارعلیهم‏السلام پیامبر نبودند، ولی ملائکه را مشاهده می‏کردند یا حضرت مریم‏علیهم‏السلام نه امام بود و نه پیامبر، اما ملک را مشاهده کرد و گفت: «اعوذ بالرحمان منک ان کنت تقیا» (مریم: ۱۸) و حضرت عیسی‏علیه‏السلام را ملک به او مرحمت کرد; «قال انما انا رسول ربک لاهب لک غلاما زکیا.» (مریم:۱)

● هماهنگی مصلحت الهی با بهره‏مندی مؤمنان از نعمت‏های دنیا

باید توجه داشته باشیم که آنچه به عنوان نمونه از امتیازات شیعیان و مؤمنان واقعی در این روایت نقل شده قاعده کلی و همیشگی نیست، بلکه اقتضائاتی است که امام صادق‏علیه‏السلام برخی از آن‏ها را در خصوص آنان ذکر کرده‏اند; یعنی: چنین کسانی این‏گونه اقتضایی در وجودشان هست که خداوند مثلا، در گرمای هوا ابری بفرستد تا بر سر شان سایه بیندازد یا ملائکه با آن‏ها مصافحه کنند. اما باید توجه داشت که اگر خداوند برای بعضی از بندگان مؤمنش این کارها را نکرده به دلیل مصالحی بالاتر است; یعنی: این اقتضا برای آنان وجود دارد که روزهایشان آفتابی باشد و اگر قرار باشد بارانی ببارد، در شب برایشان بفرستد و...، اما ممکن است‏به دلیل برخی مصالح والاتر، این امتیازات را به آن‏ها ندهد.

از جمله امتیازاتی که خداوند به چنین بندگانی عطا می‏کند این است که «لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم‏»; آنان روزی خود را، هم از بالای سر و هم از زیرپایشان‏دریافت می‏کنند. شاید این تعبیر کنایی بوده و منظور این باشد که نعمت از هر طرف به سوی آنان سرازیر می‏شود. به این مضمون، در قرآن هم می‏فرماید: «ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض‏» (اعراف:۹۶); اگر اهل زمین ایمان می‏آوردند و تقوا پیشه می‏کردند (شناخت و استقامت)، از آسمان و زمین بر آن‏ها درهای برکات را می‏گشودیم. مصداق کامل چنین کسانی شیعیان خالص اهل بیت‏علیهم‏السلام هستند که هیچ چیز از خدا نمی‏خواهند، مگر این‏که دعایشان را مستجاب می‏گرداند; «لما سالوا الله شیئا الا اعطاهم.» ادامه دارد.

استاد محمدتقی مصباح

پی‏نوشت‏ها

۱- محمدباقرمجلسی،بحارالانوار،ج ۷۸، ص‏۲۷۹