سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

ریشه یابی ترور بینظیر بوتو


ریشه یابی ترور بینظیر بوتو

خانم بی نظیر بوتو, نخست وزیر پیشین پاکستان و رهبر حزب مردم پاکستان در روز ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷ در جریان یک میتینگ انتخاباتی ترور شد خبرگزاری ها گزارش داده اند که طالبان یا وابستگان به آن, مسؤل ترور خانم بوتو هستند

خانم بی نظیر بوتو، نخست وزیر پیشین پاکستان و رهبر حزب مردم پاکستان در روز ۲۷ دسامبر ۲۰۰۷ در جریان یک میتینگ انتخاباتی ترور شد. خبرگزاری ها گزارش داده اند که طالبان یا وابستگان به آن، مسؤل ترور خانم بوتو هستند. با توجه به اینکه:

۱) دور دوم نخست وزیری خانم بوتو از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۶ طول کشید،

۲) اولین فعالیت نظامی عمده طالبان در اکتبر-نوامبر ۱۹۹۴ اتقاق افتاد و طی آن طالبان از جنوب افغانستان برای تصرف قندهار و مناطق اطراف آن حرکت کرد؛ و این نیروی گمنام که از حمایت همه جانبه دولت خانم بی نظیر بوتو، و شریک دولت ائتلافی او یعنی حزب «جماعت علمای اسلام»- پدر خوانده طالبان- برخوردار بود و توانست در عرض کمتر از سه ماه کنترل ۱۴ استان از ۳۴ استان افغانستان را تصرف کرده و در سپتامبر ۱۹۹۶ وارد کابل شود،

۳) خانم بوتو چند روز بعد از تصرف کابل بدست طالبان در تلویزیون پاکستان خود را «مادر طالبان» نامید،

می توان تیتری که هر چند گاه یکبار در صفحه حوادث روزنامه ها ظاهر می شود را در اینجا تکرار کرد و گفت «مادری بدست فرزند خود به قتل رسید!»

اگرچه خانم بوتو در دوران بعد از یازده سپتامبر تغییر «گفتمان» داد- تا جایی که خود را یکی از متحدین ایالات متحده در جنگ با ترور اعلام کرد و مبارزه با «بنیادگرایی» را هدف اصلی کارزار انتخاباتی خود قرار داده بود- اما ترور جنایتکارانه او در درجه اول نشان دهنده نارسایی مرگبار برنامه سیاسی است که او دنبال می کرد: خانم بوتو می خواست مشکلی که دنباله روی او از سیاست دیروز آمریکا ایجاد کرده است را با دنباله روی از سیاست امروز آمریکا حل کند.

نوشتار زیر نقش سیاست دیروز آمریکا در ایجاد مشکلات امروز پاکستان و بخشی از مشکلات منطقه را بررسی می کند. در تهیه این نوشتار از فصل سوم کتاب «مسلمان خوب، مسلمان بد» نوشته محمود ممدانی استفاده شده است.

کمتر از پنج سال بعد از شکست آمریکا در ویتنام، سیاست خارجی آن کشور متحمل شکست های دیگری شد. در سال ۱۹۷۹ دو انقلاب مردمی در ایران و نیکاراگوئه، حکومت های دیکتاتوری دست نشانده آمریکا را سرنگون کردند و در همانسال نیروی های ارتش شوروی برای کمک به انقلاب ثور افغانستان وارد آن کشور شد.

دستگاه سیاست خارجی ایالات متحده ادعا می کرد که شکست دیکتاتوری های دست نشانده آمریکا در جهان سوم نشانگر این است که شوروی بسوی تصرف کامل جهان حرکت می کند. دولت ریگان مقابله با گسترش نفوذ و قدرت شوروی- به هر طریق و با استفاده از هر ابزار- را هدف اصلی سیاست خارجی خود قرار داد، و در نتیجه، افغانستان به میدان اصلی اجرای سیاست خارجی دولت آمریکا مبدل شد.

انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ایران تاثیر عمیقی بر جنگ در افغانستان داشت. انقلاب ایران به تغییر ساختاری در روابط ایالات متحده و اسلام سیاسی منجر شد. پیش از آن، آمریکا جهان را چنین تصور و ترسیم می کرد: در یک طرف اتحاد شوروی و ناسیونالیسم رزمنده جهان سوم قرار داشت و آمریکا آن ملت گرایی ضد امپریالیستی را بعنوان ابزاری در خدمت طرح های شوروی ارزیابی می کرد؛ در طرف دیگر اسلام سیاسی قرارداشت که آمریکا آن را متحد خود در مبارزه علیه اتحاد شوروی می دانست. به این دلیل بود که ایالات متحده در اندونزی از «سرکات اسلامی» علیه سوکارنو، در پاکستان از «جماعت اسلامی» علیه ذالفقار علی بوتو، و در مصر از «اخوان المسلمین» علیه ناصر حمایت می کرد. این نظر و انتظار که اسلام سیاسی بمثابه یک سپر محلی در برابر ناسیونالیسم سکولار عمل خواهد کرد مورد حمایت متحدین آمریکا در منطقه-از اسرائیل گرفته تا رژیم های محافظه کار عرب- نیز بود. اسرائیل امیدوار بود که با تشویق یک جنبش اسلامی در مناطق اشغالی رقیبی در برابر ملت گرایی سکولار سازمان آزادیبخش فلسطین ایجاد کند. دستگاه اطلاعاتی اسرائیل طی انتفاضه اول جهت مقابله با نفوذ سازمان آزادیبش فلسطین، به حماس امکان و اجازه داد بدون مانع فعالیت کند- دانشگاه و حسابهای بانکی خود را بازکند، و احتمالاً به حساب های بانکی آن کمک هم کرد. کمی بعد، حماس انتفاضه دوم را که از انتفاضه اول بسیار نیرومندتر است، سازماندهی کرد. انور سادات در مصر بعنوان ناجی اسلام سیاسی ظاهر شد و بین سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۵ برای مقابله با ناصریست ها و کمونیست های مصر، اسلام گرایان را از زندان آزاد کرد و نخست به آنها آزادی بیان و اظهار نظر داد و کمی بعد به آنها آزادی تجمع و تشکل داد. هدف از ذکر اینموارد بی اعتبار کردن نقش امروزین این جنبش ها در صحنه سیاسی خارمیانه نیست، بلکه یادآوری این نکته است که چگونه سیاست های امپریالیستی در آسیاب مبارزات رهایی بخش خلقها و دیالکتیک حاکم بر مبارزات اجتماعی، می توانند به نتایج ناخواسته برای آنها بیانجامند.

انقلاب ایران به ایالات متحده چیزی را آموخت که برخی از نیروهای سیاسی ایران هنوز آن را نیاموخته اند: ضرروت تمایز بین دو چهره انقلابی و نخبه گرای اسلام سیاسی. چهره انقلابی اسلام سیاسی سازماندهی جنبش های اجتماعی اسلامی و مشارکت توده ای را برای ایجاد یک حکومت اسلامی مستقل ضرروی می داند. چهره نخبه گرای اسلام سیاسی، برعکس، به مشارکت مردم در امور بدبین است، برداشت آن از حکومت اسلامی آن نوع حکومتی است که بجای تشویق و ترغیب مشارکت مردمی و توده ای، آن را مهار کند. آمریکا همچنین آموخت که وجود این دو گرایش را در حاکمیت برآمده از انقلاب بهمن ببیند و سیاست خود در ایران را در جهت تضعیف اسلام انقلابی و تقویت اسلام نخبه گرا متمرکز کند.

انقلاب نیکاراگوئه درس های کاملاً متفاوت دیگری به ایالات متحده آموخت: چگونگی سازماندهی و دنبال کردن یک جنگ ضد-انقلابی با استفاده از همه ابزار علنی و مخفی. بعلاوه، این اولین تلاش مهم برای عقب راندن ناسیونالیسم چپگرای جهان سوم به دولت ریگان آموخت که چگونه از حمایت محافل مختلف برای رسیدن به یک هدف واحد استفاده کند. درس دیگر این بود که چگونه از قاچاق مواد مخدر برای تأمین بودجه یک جنگ ضد-انقلابی استفاده شود. ایالات متحده درسهای خود از انقلاب های ایران و نیکارگوئه را در افغانستان به کاربست.

● پاکستان و جنگ اول آمریکا در افغانستان

کمک مخفیانه آمریکا به مخالفان رژیم انقلابی افغانستان قبل از ورود ارتش شوروی به آن کشور شروع شد. اسناد سیا و وزارت امورخارجه آمریکا که در جریان اشغال سفارت آمریکا در تهران بدست آمده نشان می دهند که ایالات متحده بدون سر و صدا از آوریل ۱۹۷۹ (هشت ماه قبل از ورود ارتش شوروی به افغانستان) در پاکستان با نمایندگان شورشیان افغانی ملاقات و مذاکره می کرد. مصاحبه برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر در گفتگو با «نول آبزواتور» چاپ پاریس(مورخ ۱۵ تا ۲۱ ژانویه ۱۹۹۸) این را تأیید می کند:

پرسش: رابرت گیتس، سرپرست سابق سیا در خاطرات خود [از سایه ها] می گوید سرویس های اطلاعاتی آمریکا کمک به مجاهدین در افغانستان را شش ماه قبل از مداخله شووری شروع کردند. در آن زمان، شما مشاور امنیت ملی پرزیدنت کارتر بودید. بنابراین شما در این امور نقشی داشتید. آیا این درست است؟

برژینسکی: بله. براساس روایت رسمی تاریخ، کمک سیا به مجاهدین در ۱۹۸۰ شروع شد، یعنی بعد از آنکه ارتش شوروی در ۲۴ دسامبر ۱۹۷۹ به افغانستان تجاوز کرد. اما واقعیت، که تاکنون پنهان نگهداشته شده است، کاملاً خلاف این است. در واقع، در ۳ ژوئیه ۱۹۷۹ بود که پرزیدنت کارتر اولین حکم کمک مخفی به مخالفان رژیم هوادار شوروی در کابل را امضاء کرد. و در همان روز، من یاداشتی خطاب به رییس جمهور نوشتم و در آن به او توضیح دادم که به نظر من این کمک موجب دخالت نظامی شوروی خواهد شد.»

انقلاب ثور ۱۹۷۸ افغانستان موجب تغییر سرنوشت سازی در روابط ایالات متحده با پاکستان شد. پیش از آن دولت کارتر در سال ۱۹۷۷ در پاسخ به کارنامه حکومت پاکستان در زمینه حقوق بشر (که یک نمونه آن به دار آویختن ذوالفقار علی بوتو نخست وزیر پاکستان به دست ارتش آن کشور بود) و به دلیل فعالیت های بین المللی رژیم پاکستان برای گسترش تولید سلاح های اتمی، کمک به آن کشور را قطع کرده بود. انقلاب ثور و ورود نیروهای شوروی به افغانستان همه اینها را تغییر داد. کارتر کمک های اقتصادی و نظامی به رژیم ضیا الحق را از سر گرفت و پاکستان بعد از اسرائیل و مصر به سومین کشور دریافت کننده کمک های آمریکا مبدل شد.

با شروع ریاست جمهوری رونالد ریگان همکاری بین سازمان اطلاعاتی آمریکا و سازمان اطلاعاتی پاکستان بنحو بیسابقه ای گسترش یافت و این دو سازمان اطلاعاتی دو هدف مشترک نظامی و سیاسی زیر را در ارتباط با افغانستان تعیین کردند: حداکثر افزایش در توان نظامی مجاهدین، و جلب اکثر اسلام گرایان ضد-کمونیست برای مقابله با نیروهای شوروی در افغانستان. در پی اجرای این سیاست، سیل ورود همه نوع تسلیحات نظامی و افراطی ترین اسلام گرایان به منطقه سرازیر شد. در نتیجه، اسلام گرایان افراطی ضد-کمونیست نه فقط از کشورهای اسلامی مانند الجزایر، عربستان سعودی، مصر و اندونزی، بلکه از میان جوامع مسلمان خود ایالات متحده و بریتانیا روانه اردوگاه های نظامی در پاکستان شدند. یکی از نمونه های معروف این اسلام گرایان شیخ عبدالله اعظم است که در سالهای ۱۹۸۰ نقش اساسی در به راه انداختن جهاد آمریکایی در جهان اسلام را بازی کرد. لورنس رایت در مجله نیویورکر در باره او چنین می نویسد:

«شیخ عبدالله اعظم، روحانی فلسطینی، دارنده دکترا در حقوق اسلامی از دانشگاه الازهر قاهره است. او برای تدریس به دانشگاه سلطان عبدالعزیز در جده رفت و در آنجا اسامه بن لادن یکی از دانشجویان او بود.» اعظم تحت حمایت سیا به سراسر جهان سفر می کرد، در تلویزیون عربستان سعودی و در گردهمایی ها و تظاهراتی که در ایالات متحده برگزار می شد، حضور می یافت. در آن سالها، شیخ اعظم یکی از دارایی های سیا و نماد و تبلور جهادگران مورد علاقه آمریکا بود. پیام اعظم روشن بود: شرکت در جهاد نه فقط یک وظیفه سیاسی بلکه یک وظیفه مذهبی است. هدف از جهاد تنها کشتن دشمن (در آن زمان روسها) نبوده بلکه دعوت به «شهادت» نیز هست. فرمول شیخ اعظم برای جهاد ساده بود: «فقط جهاد و تفنگ، نه مذاکره، نه کنفرانس و نه گفتگو» و این همان هدفی بود که دولت ریگان و سازمان های اطلاعاتی آمریکا و پاکستان در ارتباط با حضور نیروهای شوروی در افغانستان دنبال می کردند.

● جهاد آمریکایی

در آنموقع نزدیک به صد سال از آخرین جهاد مسلحانه در جهان اسلام می گذشت. اما سیا مصمم بود برای رسیدن به هدف خود در افغانستان، در دوران جدید یک جهاد مسلحانه راه بیاندازد. در تاریخ اسلام چهار جهاد مسلحانه بمثابه جنگ عادلانه در برابر متجاوزین و اشغالگران (مسلمان یا کافر) وجود دارد: اول، جهاد علیه متجاوزین صلیبی در قرن دوازدهم میلادی و به رهبری صلاح الدین ایوبی (جهاد علیه غیر مسلمانان اشغالگر)؛ دوم، جهاد مسلحانه صوفیان علیه اریستوکراسی تاجران برده در غرب آفریقا در قرن هفدهم میلادی (جهاد علیه مسلمانان ستمگر)؛ سوم جهاد وهابی علیه استعمارگران عثمانی در شبه جزیره عربستان در قرن هجدهم میلادی (جهاد علیه مسلمانان اشغالگر)؛ و چهار، مبارزات ضد استعماری مهدی در سودان علیه قدرتهای عثمانی-مصر و انگلیس در قرن نوزدهم میلادی (جهاد علیه اشغالگران مسلمان و غیر مسلمان.)

هدف اول ایالات متحده از براه انداختن جهاد افغانستان این بود که یک میلیارد مسلمان جهان را در یک جنگ صلیبی علیه اتحاد شووری متحد کند. مفهوم «جنگ صلیبی» بهتر از مفهوم «جهاد» می تواند سیاست آمریکا و محتوای آن را تعریف کند. هدف دوم آمریکا دامن زدن به اختلاف بین شیعه و سنی و از آن طریق مقابله با نفوذ اسلام سیاسی انقلابی و مهار انقلاب ایران بود. جهاد افغانستان در واقع یک جنگ صلیبی علیه جهان اسلام بود.

ویلیام کیسی سرپرست سیا در سال ۱۹۸۶ هدایت جهاد افغانستان را به دست گرفت. گام اول سیا متقاعد کردن کنگره آمریکا به سرعت بخشیدن به دخالت آمریکا در افغانستان از طریق اعزام مستشاران نظامی به میان مجاهدین و دادن موشکهای ضد هوایی استینگر به آنها بود. گام دوم گسترش جنگ چریکی به درون جمهوری های تاجیکستان و ازبکستان اتحاد شوروی بود که تنها بعد از تهدید شوروی به حملات تلافی جویانه بدرون خاک پاکستان، سیا این بخش از نقشه خود را رها کرد. گام سوم بسیج و جلب افراطیون اسلام گرا از سراسر جهان و آموزش آنها در پاکستان برای جنگیدن در کنار مجاهدین بود. دو گام دوم و سوم ماهیت ایدئولوژیک جنگ بمثابه یک جنگ مذهبی علیه شورویهای کافر را تشدید کرد. افغانستان حتا بیشتر از نیکاراگوئه از طرف آمریکا به میدان مبارزه ایدئولوژیک تبدیل شد.

در نتیجه جهاد آمریکایی در افغانستان، گرایش راست افراطی اسلامگرا که پیش از آن اعضاء و هواداران اندک و پراکنده ای در جهان اسلام داشت از نظر سازمانی، تعداد، مهارت، حوزه فعالیت، اعتماد به نفس و همچنین داشتن یک هدف منسجم رشد نمود. قبل از جهاد افغانستان، اسلام سیاسی راستگرا به دو اردوی اصلی تقسیم می شد: آنهایی که همدست و همراه رژیم های آمریکایی از قبیل رژیم های عربستان سعودی و پاکستان بودند، و آنهایی که با این رژیم ها مخالفت داشتند و آنها را دست نشانده آمریکا و خائن به آرمان فلسطین می دانستند.

برخلاف اسلام گرایانی که اقدام به تشکیل احزاب سیاسی می کردند و تلاش داشتند توده های مسلمان را به روند مبارزات سیاسی در جهت پیشبرد یک برنامه سیاسی-اقتصادی-اجتماعی مشخص بسیج و جلب نمایند، راست افراطی اسلامگرا بغیر از دست زدن به اقدامات تروریستی پراکنده در مناطق شهری برنامه دیگری نداشت. قبل از جهاد افغانستان، بخش خارج از حکومت راست افراطی اسلامگرا از نظر اجتماعی و تشکیلاتی عملاً منزوی و ناتوان بود، و در یک بن بست تاریخی بسر می برد، نه از امکان جلب حمایت عمومی برخوردار بود نه می توانست به منابع مادی لازم برای فعالیت های مورد نظر خود دست یابد. دولت ریگان راست افراطی اسلامگر را از این بن بست تاریخی نجات داد. جهاد آمریکایی در عمل با ایجاد زیرساخت مادی ترور و با استفاده از نمادهای اسلامی برای رسوخ به شبکه ها و جوامع اسلامی، موجب خصوصی سازی خشونت در سطح گسترده ای شد.

● جوانب گوناگون جهاد آمریکایی

۱) طرح کلی: سیا با همکاری نزدیک با سازمان اطلاعاتی پاکستان جزییات نقشه جهاد افغانستان را تعیین کرد. برای اجرای نقشه، سیا سلاح و مستشاران متخصص در جنگ های چریکی از کشورهای مختلف را، همراه با اطلاعات و داده های نظامی-امنیتی پیرامون اوضاع داخلی افغانستان، در اختیار سازمان اطلاعاتی پاکستان قرار می داد. سازمان اطلاعاتی پاکستان مسؤلیت انتقال سلاح ها به مرز با افغانستان، و سرپرستی و نظارت بر آموزش مجاهدین افغانی در داخل پاکستان، و هماهنگ کردن فعالیت آنها در خاک افغانستان را بعهده داست. علاوه بر سازمان اطلاعاتی پاکستان، سرویس های اطلاعاتی عربستان سعودی، مصر، فلیپین، اسرائیل و حتا چین نیز در اجرای نقشه سیا فعالانه شرکت داشتند. آمریکا آموزه های خود در هندوچین، جنوب آفریقا، و آمریکای مرکزی را با دقت تمام بکار می بست. جهاد افغانستان جنگی بود که آمریکا بدون شرکت مستقیم و از طریق شرکای رده دوم، سوم و چهارم خود آن را پیش می برد.

علاوه بر دولت های خط اول جیهه جهاد افغانستان و سازمان های اطلاعاتی آنها، مجموعه ای از موسسات و نهادهای مذهبی و سکولار در خدمت انجام نقشه سیا قرار داشتند و نتیجه کلی این بود که جنگ به نحو هر چه فراینده تری در مقیاس بین المللی خصوصی می شد. دینامیسم خصوصی سازی خشونت در جهاد افغانستان نیروهایی را وارد صحنه کرد که دست به عملیات موسوم به یازده سپتامبر زدند.

اگر سیا جنگ صلیبی ضد-شوروی خود در افغانستان را در یک چارچوب ملی سازماندهی می کرد، مجبور می بود عمدتاً بر روی داوطلبان افغانی تکیه کند. اما طرح جنگ بمثابه یک جهاد بین المللی می توانست داوطلبان بسیاری را از میان جمعیت مسلمان سراسر جهان به سوی ان جلب کند.

خارج از پاکستان، کشورهای عربی منبع اصلی داوطلبانی بودند که به افغان-عرب ها موسوم شدند. در سراسر جهان شبکه ای از مراکز جذب داوطلب ایجاد شد که از طریق نقاط اصلی در جهان عرب-مانند مصر و عربستان سعودی- به پاکستان مرتبط می شدند. این شبکه در نهایت از سودان در جنوب، تا چچن در شما، از اندونزی در شرق، تا کوزوو در غرب را در بر می گرفت. دستگاه حکومتی عربستان سعودی که هم از طرف مردم آنکشور و هم از جانب محافل راست اسلامگرا بخاطر عدم حمایت آن از مبارزات مردم فلسطین مورد انتقاد و فشار قرار داشت، فرصت را مغتنم شمرد و ناراضیان داخلی را به پیوستن به جهاد آمریکایی در افغانستان تشویق کرد. حکومت مصر نیز چشمان خود را بر روی حرکت اسلامگرایان بومی بسمت افغانستان بست. الجزایر به سومین منبع تأمین کننده داوطلب برای جهاد آمریکایی مبدل شد. بنا به گزارش مارتین استون «سفارت پاکستان در الجزیره طی سالهای ۱۹۸۰ بالغ بر ۲۵۰۰ ویزا برای داوطلبان الجزایری صادر کرد.» تعداد داوطلبان و تعلیم دیدگان سر به صدها هزار نفر می زد. به گفته استون«تندروهای خارجی که مستقیماً تحت تاثیر جهاد اففانستان قرار گرفتند حدود چند صدهزار نفر تحمین زده می شود. افغان-عرب ها نیروی ویژه جهادیون را تشکیل می داند و پیچیده ترین تعلیمات را دریافت می کردند. جنگجویان «بریگاد بین المللی اسلامی» که در پیشاور واقع بود، حقوق نسبتاً بالای ۱۵۰۰ دلار در ماه را دریافت می کردند.»

۲) نقش اسامه بن لادن: سیا برای رهبری این جنگ صلیبی دنبال یک شاهزاده سعودی می گشت، اما قادر به یافتن چنان کسی نشد. در نتیجه به پسر یکی از خانواده های معروف، متنفذ و ثروتمند که از نزدک با آل سعود ارتباط داشت رضایت داد. باید بخاطر داشت که اسامه بن لادن از یک خانواده گمنام و بی چیز بیرون نیامده است. بن لادن در دانشگاه های هاروارد و یل آمریکا تحصیل کرد. شاهزاده تُرکی الفیصل، سرپرست وقت سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی با موافقت و تأیید ایالات متحده اسامه بن لادن را برای رهبری جهاد افغانستان برگزید. احمد رشید، روزنامه نگار پاکستانی می نویسد که اسامه بن لادن در سال ۱۹۸۰ به پیشاور رفت و با رهبران مجاهدین ملاقات کرد، و طی دو سال بعد به دفعات برای جمع آوری کمک مالی به عربستان مراجعت نمود. او در سال ۱۹۸۲ تصمیم گرفت در پیشاور مستقر شود. بن لادن در سال ۱۹۸۶ بعنوان مقاطعه کار اصلی کار بر روی پروژه ای را عهده دار شد که سیا نقشه و بودجه آن را تأمین کرده بود:ساختمان مجتمع زیر زمینی «خوست» در زیر رشته کوه های مرز افغانستان-پاکستان. مجتمع «خوست» شامل انباره های اسلحه و مهمات، یک مرکز آموزشی و یک مرکز درمانی برای مجاهدین می شد. «خوست» همان مجتمعی است که بیل کلینتون در سال ۱۹۹۸ آن را با موشک به آن حمله کرد، همانجایی که ایالات متحده در مرحله آغازین جنگ دوم و کنونی خود در افغانستان برای خارج کردن آن از دست طالبان جنگید.

ع. سهند

گرفته از: تارنگاشت عدالت


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.