چهارشنبه, ۲۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 12 February, 2025
فرهنگ ملی, حاکمیت و توسعه
![فرهنگ ملی, حاکمیت و توسعه](/web/imgs/16/145/7wwxu1.jpeg)
با شناخت این واقعیت که، آموزش مشترک ملی، همراه با شناخت فرهنگ اقوام کشور ما، در کنار دیگرالزامات نه تنها مایه تداوم تماس و تفاهم ملی و سر انجام تامین و تحکیم وحدت ملی این مرز و بوم کهن می شود، بلکه درخت تناور فرهنگ و تمدن ما را پربارتر از همیشه خواهد کرد.
فرهنگ مفهوم پیچیده ایست که تعاریف متعدد و متنوعی از آن داده شده است.
به تعبیر عام مجموعه ای بهم پیوسته از دانش ها، آگاهی ها، باور ها، ارزشها، هنجار ها ، و مهارت های لازم و ضروری برای زندگی اعضای جامعه است.Culture فرهنگ
" فرهنگ ابتدایی" فرهنگ را "مجموعه پیچیده ای تعریف می کند که متضمن دانش، اعتقادات، هنرها، اخلاق، قوانین آداب و رسوم و کلیه توانایی ها و قابلیت ها و عادات مکتسبه است که انسان به عنوان عضوی از یک جامعه تحصیل می نماید."
مدت زمان زیاد "فرهنگ" به مجموعه ای از فعالیت های فکری و هنری محدود می شد.پس از مدت زمانی دراز تعریف نسبتآ جامع و تا حدی دقیق از فرهنگ ارایه شد. اما، با وجود این تعریف صرفآ به جنبه های معنوی مساله پرداخته شده بود.
به دنبال تشکیل کنفرانس جهانی فرهنگ و توسعه در سال ۱۹۸۲ و همچنان اعلام دهه جهانی توسعه و فرهنگ ( سالهای ۱۹۸۸-۱۹۹۷) از جانب سازمان ملل متحد مفهوم و تعریف فرهنگ تغیر یافت. طبق تعریف این کنفرانس فرهنگ عبارت است از:
"مجموع کامل مشخصه های ممیزه روحی، مادی، فکری و عاطفی است که یک جامعه یا گروه اجتماعی رامشخص می کند.
نه تنها شامل هنرها بلکه شامل اشکال زندگی، حقوق اساسی انسانی، نظامهای ارزش،سنتها و اعتقادها نیز می شود."
به عبارت دیگر، فرهنگ را باید در مفهوم گسترده و به منزله بافتی پیچیده و با روابطی متقابل در نظر گرفت که مجموعه ای از سنتها و دانشها و نیز شکلهای متفاوت بیان وتحقق فرد در بطن جامعه استوار است.
با ویژگی هایی که تعریف فوق برای فرهنگ جامعه یا گروه اجتماعی تعیین می کند دیگر نمی توان فرهنگ رابعد فرعی یا تزئینی توسعه تلقی کرد، بلکه فرهنگ عنصر ضروری جامعه به شمار آمده و در رابطه کلی باتوسعه، نیروی درونی جامعه محسوب می شود.
و می توان گفت: فرهنگ مجموعه بسیار پیچیده و گسترده ای است که انسان درجریان تکامل اجتماعی وتاریخی پدید می آورد. فرهنگ هر جامعه سطح ترقی تکنولوژی، تولید، آموزش، علم، خبر و ادبیات دوره خاصی از تحول اجتماعی را نشان می دهد.
فرهنگ ملی هر سرزمینی، دارای خصوصیات و ویژگی های خاصی آن سرزمین است که تحت عناصر تاریخی،جغرافیایی، مذهبی، عقیدتی و کلیه آن خصوصیاتی که رنگ و بوی خاصی دارد و به آن ملت هویتی متفاوت ازدیگران می دهد، شکل می یابد.
فرهنگ ملی از پایه های استقلال ملی است و بر مردم آن جامعه است که از فرهنگ خود همانند سرزمین خود،دفاع می کند.در طراحی برنامه های توسعه آنچه اهمیت دارد، توجه به هویت های ملی است. هیچ الگوی توسعه وارداتی را نمی توان به کار برد، مگر آنکه با ویژگی های محلی، منطقه ای و ملی هماهنگی داشته باشد، و اساسا نمی توان هیچ الگویی را تحمیل کرد. توسعه واقعی بدون توجه به بعد فرهنگی ملی و احترام به هویت فرهنگی ملت ها تحقق نخواهد یافت.همانطور که ریموند شاسله می گوید:
"تاکید بر هویت فرهنگ (ملی)، شرط لازم حاکمیت و استقلال و شکوفایی تواناییهای فردی و توسعه هماهنگ جوامع است اقدامی است رهایی بخش ، اسلحه ایست برای مبارزه در جهت نیل به استقلال واقعی، تاکید برحفظ هویت فرهنگی یا رد هر گونه تقلید (برون گرایی) و کنار گذاردن شیوه های فکری و عملی از سنتها،تاریخ و ارزشهای اخلاقی و حفظ میراث نیاکان بدون سنت گرایی، گذشته گرایی، بی تحرکی و انزواست هویت فرهنگی درارتباط و تماس با سنتها و ارزشهای ملل دیگر نو و غنی می شود، و امکان تعالی و شکوفایی انسان را افزایش می دهد." بنابر این تعریف، توسعه و حفظ فرآوردهای فرهنگی منطقه ای وملی ضرورت تام دارد، چرا که فرآوردهای فرهنگی مطمئن ترین ضامن توسعه مستقل است، هویت فرهنگی را تقویت می کند و قوه خلاقیت و آگاهی مردم را نسبت به میراث فرهنگی افزایش می دهد. در واقع سرتاسر این گستره بزرگ، کشور ما را کران تا کران، فرهنگ ها و پاره فرهنگ های رنگارنگ تشکیل داده، که طی سده ها و هزاره های گذشته آداب و رسوم، باورها و سنت های آنها، تاثیرات وتاثرات ژرف و گسترده ای را از هم پذیرفته اند و بافت ظریف و یکسان آن، تجلی وحدت در کثرت را معنی بخشیده است.
فرهنگهای ملی یك واقعیت انكارناپذیر هستند. عموم این فرهنگهای ملی مبتنی بر سنتها و شعائر تاریخی و دیرپایی می باشند كه با تحولات مختلف، بازسازی شده و چهرههای نوینی به خود میگیرند. همچنین دولتهایی كه در چارچوب این فرهنگها شكل میگیرند جهت مشروعیت بخشیدن به خود، ایجاد و تداوم یك فرهنگ سیاسی كه با ساخت سیاسی و رفتارهای سیاسی مورد نظر آنها تعارضی نداشته باشد و پاسخ به نیازهای فرهنگی مردم مجبورند از فرهنگ ملی خویش حمایت كنند.
بدین ترتیب علیرغم فرآیندهای فرهنگی فراكشوری و فراجامعهای كه اشكال و صور گوناگونی نیز به خود میگیرند، فرهنگهای ملی به حیات خویش ادامه میدهند.
علاوه بر فرهنگهای ملی، ما با فرهنگهای منطقهای نیز مواجه هستیم كه هم بیانگر برخی حوزههای تمدنی و هم زمینهساز شكلگیری دیدگاهها و نگرشهای منطقهای هستند. این فرهنگها از تلاقی فرهنگهای ملی پدید آمده و موجب جریانهای فرهنگی تازهای میشوند.
فرهنگهای منطقهای را میتوان نوعی طلیعه فرهنگهای جهانی دانست، چرا كه ملتها را به یكدیگر نزدیكتر كرده، شرایط داد و ستد را مهیا میكنند.ولی فرهنگهای منطقهای همانند فرهنگهای ملی میتوانند موجب نوعی تفرق فرهنگی نیز شوند.
فرهنگ جهانی فینفسه نمیتواند موجب تضعیف فرهنگهای ملی و منطقهای شود، چرا كه نظامهای ارزشی و هنجاری فرهنگهای بومی آنچنان دیرپا و قدرتمند هستند كه به راحتی جای خود را به رقیب نمیسپارند. فرهنگهای ملی در صورت مولد و زایا بودن و هماهنگ شدن اخلاق و نظریههای دینی آنها با مقتضیات جدید میتوانند به حیات خویش ادامه داده و در تلاقی با فرهنگهای جهانی و منطقهای بر غنای خویش بیفزایند. ولی اگر یك فرهنگ ملی در حال ركود و رخوت میشود و نه بیشتر، گناه انحطاط یك فرهنگ را نمیتوان صرفاً بر عهده فرهنگهای دیگر نهاد.
دیدگاههای تكاملگرایانه كه معتقد به جذب و انجذاب فرهنگهای ملی در فرهنگ جهانی هستند و معتقدند كه جهان به سوی همگرایی و تجانس فرهنگی پیش میرود بر برخی از شواهد تكیه دارند و بخشی دیگر از شواهد را مغفول میگذارند. فرهنگهای منطقهای را نیز نمیتوان حلقه واسطهای در انجذاب فرهنگهای ملی در فرهنگ جهانی دانست، چرا كه اولاً فرهنگهای منطقهای هویتی متفاوت با فرهنگهای مفروض دارند و ثانیاً فرآیند رشد یا افول فرهنگهای منطقهای اصولاً با فرآیند شكلگیری فرهنگ جهانی یا جهانی شدن فرهنگ متفاوت است.
در گفتمان سیاسی، معمولاً واژههای نظام، حاكمیت و حاكمان را معادل هم به كار میبرند. به عنوان مثال، صاحبان قدرت خود را معادل نظام تلقی میكنند و هر نوع كوشش و یا اقدامی را برای تغییر حاكمان به منزله تغییر یا براندازی نظام میدانند. اما این تلقی درستی نیست، هر یك از واژههای سهگانه، معانی خاص خود را دارد.از نظر حقوقی، چه در سطح ملی و چه در سطح روابط بینالمللی، قدرت سیاسی، صرف نظر از منشاء پیدایش، شكل گیری و محتوا، حاكمیت نامیده میشود.
حاكمیت دو وجه اصلی دارد: یك وجه آن خارجی و بینالمللی است.در روابط بینالمللی، حاكمیت ملی(NS)به معنای استقلال دولتها در رابطه با نهادهایNational Sovereignty بینالمللی است.
حاكمیت ملت(Sovereignty of people )، به معنای حق تعیین سرنوشت مردم بدست خودشان میباشد. حق حاكمیت ملت، از جمله حقوق طبیعی انسان محسوب میشود. انسان آزاد و مختار آفریده شده است و این خود انسان است كه میتواند و میباید سرنوشت خود را رقم بزند. انسان مختار و آزاد و مسوول میباشد و آزادی انسان تا آنجاست كه میتواند حتی وجود خداوند را هم منكر شود و راهی را برای زندگی انتخاب كند كه حتی به ضرر خود او نیز باشد. توسعه سیاسی و به تبع آن توسعه اقتصادی، فرع بر "توسعه انسانی" است. توسعه انسانی بدون برخورداری انسان از حقوق و آزاد ی های اساسی، كه بخشی از حقوق طبیعی انسان است، امكان پذیر نیست.
علی. ط
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست