جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مهرورزی به کارگران از حرف تا عمل
از دور که نگاه می کنی عده ای به صورت درهم فشرده دور یکدیگر جمع شده اند. شاید دعوایی بین دو مدعی باعث شده تا رهگذران بیکار به تماشای ماجرا مشغول شوند. شاید هم تصادفی شده یا خانه ای در اثر گودبرداری غیراصولی تخریب شده و یا شاید هم هزاران مورد دیگر که هر روز اتفاق می افتد و مردم بیکار را دور یک معرکه جمع می کند.
راستی شاید هم معرکه ای باشد و پهلوانی زنجیر پاره می کند یا مارگیری از داخل کیسه اش مار بیرون میآورد. برای آن که به همه این شایدها پایان بدهی واردجمعیت می شوی و می بینی عده ای جوان و پیر در حالی که یک گونی جلوی پایشان گذاشته اند از هر دری صحبت می کنند چند نفر کردی، عده ای لری، چندتایی گیلکی، برخی هم ترکی و صد البته عده ای هم افغانی.
تازه متوجه می شوی که اینها بیکاران کشور هستند اما از آن نوع بیکارانی که درحوزه ساختمان سازی تخصص دارند. در بین این افراد محدودیت سن وجود ندارد. از نوجوان ۱۵ ساله تا پیرمرد ۷۰ ساله به عنوان جوینده کار سر پا ایستاده اند تا کارفرمایی پیدا شود و آنها را سر کار ببرد.
یک باره وانت مزدایی به جمع این کارگران نزدیک می شود و بدون آنکه فرد به خصوصی را مخاطب قرار دهد با صدایی بلند می گوید چندتایی کارگر می خواستم. هنوز آخرین کلمه از دهان مردخارج نشده که کارگران به سوی وانت هجوم می برند. یکی از سمت راست، دیگری از سمت چپ و چندتایی هم از قسمت عقب ماشین بالا می روند.
در یک چشم بر هم زدن، نه تنها بالا ی وانت پر می شود بلکه چندتایی هم پاروی سپر عقب گذاشته و آویزان شده اند اما جلوی وانت خالی است. گویا کارگران می دانند که فقط مجاز به سوار شدن در قسمت بار وانت هستند. راننده وانت که تا به حال سکوت کرده بود یک باره قیافه خشمگینی به خود می گیرد و فریاد می زند: پیاده شید اصلا کارگر نمی خوام. اما کارگران همچنان بهت زده به قسمتی از وانت چسبیده بودند. بار دیگر راننده با فریادی محکمتر از کارگران خواست که پیاده شوند.
کارگران یکی پس از دیگری پایین آمدند و راننده وانت شروع کرد به جدا کردن کارگران. به یکی می گفت تو زیادی بچه ای و به دیگری هم می گفت تو زیادی پیر شدی و برای آنکه کلا مش را پایان دهد گفت: من کارگر می خوام، سیاهی لشگر که نمی خوام و سپس با انگشت کارگران را نشانه گرفت تا حکایت از انتخاب آنان داشته باشد. انگشت راننده وانت روی هر کارگری که نشان می رفت گویا که بخت یارش شده باشد موفق می شد که سرکار برود تا لقمه نانی برای زن و فرزندش تهیه کرده باشد. بی اختیار به یاد دوران برده داری می افتی و اینکه ارباب خریدار برده، حتی دندان های بردگان را نیز می شمرد. کم کم از این روزگار نامرد عصبانی می شوی و قبل از آن که بالا بیاوری از این جمع که به خاطر درآوردن لقمه نانی ساعتها سرپا می ایستند فاصله می گیری.
برای آنکه از وضعیت اسفبار کارگران ساختمانی (شاید هم وضعیت شاهانه) با خبر شوم به سراغ کارگری می روم که یک گونی و یک قطعه پروفیل آلومینیوم چهارگوش را کنار پایش گذاشته کفش هایش زیرلا یه نازکی از گچ پوشیده شده و حکایت از آن دارد که شغلش گچ کار است. علیرضا باقری با ۵۲ سال سن به کار گچ کاری مشغول است. البته آنچنان که خودش ادعا می کند از ۱۳ سالگی وارد کار بنایی شده و سال آینده درست ۴۰ سال است که از طریق بنایی مخارج خود و خانواده اش را تامین می کند. او در حالی که دست هایش را نشان می دهد می گوید: این دستها مثل دست مرده است همیشه به خاطر آنکه با گچ سروکار دارم و گچ سرد است وضعیت دستهایم این چنین است.
لباسهایم را هم که حرفش را نزن; هیچوقت تمیز نیست. اگر دستهایم را ۱۰۰ بار هم بشویم باز گچ در گوشه و کنارش باقی می ماند بنابراین با هر کس که روبه رو می شوم اولین چیزی که می پرسد آن است که گچ کار هستی؟ باقری در مورد شغل و درآمدش می گوید: کار بنایی فصلی است و ۳ ماه کامل خواب دارد. موقع بازار گرمی هم که روزی ۳۰ تا ۳۵ هزارتومان می گیریم. به هر صاحب کاری که می گوییم روزی ۳۵ هزار تومان دستمزد بده فریادش به آسمان می رود اما نمی دانند که شغل ما دایم نیست به طور متوسط در ماه ۱۵ روز بیکار هستیم. او که خانه ای در حاشیه تهران دارد می گوید: خدا را شکر که روزی می رسد اما زمستان و تابستان باید صبح ساعت ۶ بیاییم سرچهار راه تا شاید کاری پیدا بشود. خیلی از روزها هم کاری گیرمان نمیآید اما برای آنکه شرمنده زن و بچه نشویم به قهوه خانه می رویم خلا صه این که هر کاری سختی خودش را دارد. وی در پاسخ به این که چگونه جذب کار بنایی شده است می گوید: بچه ۱۳ ساله ای که سرکار می رود حتما لیاقت درس خواندن نداشته و ما هم یک فامیل بنا داشتیم که به بابام گفت: این بچه را یک سال تحویل من بده آدم بارش میآورم و حالا که ۴۰ سال از اون روز می گذرد این آخر آدم شدن ماست.
باقری در پاسخ به این که بچه هایت چه کاره هستند می گوید: الا ن ۳ تا پسر دارم که مثل خودم تو کار ساختمان سازی هستند انگار اون فامیل مان در ۴۰ سال قبل نه فقط من بلکه بچه هایم را آدم کرده است. او تاکید می کند که اگر خدا عمر دوباره ای بدهد، عمرا سراغ بنایی برود و می گوید: آخراین هم کار شد! صبح ساعت ۵ از خونه بزنیم بیرون و تا ظهر منتظر این باشیم که یک نفر پیدا بشه و ما را سر کار ببرد. الا ن هم که شهرداری یک جاهایی را درست کرده و کارگرها را آنجا جمع می کند و هر کس هم که نرود پلیس به زور می بردش. باقری در پاسخ به اینکه مگر مرکز کارگری چه عیبی دارد می گوید: اول یک سری بزن بعد بپرس.
مجید قدخان نماکار ساختمان است و ۲۵ سال سن دارد و بارها شغلش را عوض کرده، زمانی کارگر کارخانه بیسکویت سازی، مدتی کارگر کارخانه پنبه پاک کنی، مدتی کارگر دامداری و مدتی هم کارگر رفوکاری فرش بوده و در زمینه رفوی فرش توانمند است.او می گوید آخرین بار در کارخانه پنبه پاک کنی کار می کرده که صاحب کارش ورشکست شده و او هم سرچهار راه رفته و کارگر ساختمانی شده. پس از مدتی با یک نماکار آجر ۳ سانتی کارکرده و اکنون خودش اوستا کار شده است. او با تاکید بر این که روزی را خدا می رساند می گوید: بارها شده که صبح از خونه بیرون آمدم و شب دست خالی برگشتم اما خدا را شکر که روزی می رسد. او در مورد سختی کارش می گوید: نمی گویم بیا روی دار بست و با من کار کن فقط می گویم بیاروی داربست طبقه دهم یک ساختمان و ۱۰ دقیقه کنار من بمان.
قدخان با یادآوری این که بسیاری از اوستا کارهای قدیمی را می شناسد که از داربست افتاده و معلول شده اند می گوید: هیچ کس جوابگوی کارگر نیست. تا وقتی کار کنی مزدش را می گیری هر وقتی هم که نتوانستی صاحب کار سراغ کسی دیگری می رود.
او با تاکید بر این که در کارخانه پنبه پاک کنی بیمه بوده می گوید: حدود ۳ سال لذت بیمه بودن را فهمیدم و الا ن نمی دانم بیمه یعنی چی و اگر مشکلی برایم پیش آمد چه کسی خرج خودم و زنم را می دهد.
حسن احمدی یکی دیگر از کارگران است اما خودش را همه کاره می داند و درحالی که وسایل یک گونی را بر زمین می ریزد می گوید: ببین، توی این گونی ماله هم هست تیشه و کمچه هم هست. تو کار بنایی هر کاری که بگویید انجام می دهم. تقریبا همیشه کار دارم اگر کار کنترات باشد که از صبح زود تا بوق شب کار می کنم اگر هم نباشد که سرچهار راه می ایستم. خیلی وقتها هم همسایه ها که می دانند چه کاره هستم کارهای خرده کاری شان را به من واگذار می کنند خلا صه بیکار نمی مانم.
او تنها مشکلش را نداشتن بیمه اعلا م کرده و می گوید: انگار ما غریبه هستیم هیچ کس ما را تحویل نمی گیرد. مدتهاست که قرار شده دولت ما را بیمه کند اما خبری نیست و هر وقت به سازمان تامین اجتماعی می رویم می گویند خبری نیست خلا صه این که کارگر نزد برخی ها یک ریال ارزش ندارد. احمدی که لباس هایش را نشان می دهد می گوید: این کار هیچی نداره و از همه بدتر این است که کلا س هم ندارد. به هر کس بگویی بنا هستم و می توانم یک ساختمان را از کف تا سقف بچینم و تحویلت بدهم آنچیزی که در فکرش می گذرد کلمه عمله است. وی در پاسخ به این که چرا این شغل را انتخاب کردی می گوید: کار از ریشه خراب است من نباشم یک بدبخت دیگر باید بنا بشود مگر مملکت بنا و آهنگر و رفتگر نمی خواهد؟ باید رفتار دولت درست بشود. تا دیروز برای آنکه سرکار برویم توی چهارراهها یامحل های خاص می ایستادیم اما یک باره دولت اعلا م کرده که باید بریم توی مراکز کارگرهای ساختمانی. ولی چه امکاناتی داده که این جور دستورهایی می دهد؟
این بنای با سابقه در واکنش به این که می گویم مراکز کارگران ساختمانی زیر نظر شهرداری است و ربطی به دولت ندارد می گوید: چه فرقی داره اصل کار باید درست بشود.
وی در پاسخ به این که قرار بود وزارت کار برای کارگران ساختمانی مدرک بدهد آیا تا به حال مدرک گرفته است می گوید: این ها همه اش دکان و دستگاست. من مدرک را می خواهم چه کار کنم؟ من کار می خواهم به من کار بدهند و اگر ساختمانشان عیب داشت هرچی دلشان خواست بگویند من که ۴۰ سال است بنایی می کنم و از بالا و پایین ساختمان خبر دارم چه کسی می خواهد از من امتحان بگیرد و اعلا م کند که تخصص من کافی است یا نیست؟!
جوان دیگری میان صحبت وارد می شود و می گوید: فقط اذیت می کنند. ما مرکز کارگر ساختمانی نمی خواهیم شماره ما رابگیرند و برایمان کار پیدا کنند و با یک تلفن ما را بر سر کار بفرستند. او که مایل نیست نامش برده شود می گوید: فکر می کنی افتخار دارد که اسم ما توی روزنامه برود مثلا روزنامه را بخریم و ببریم به زن و بچه و فک و فامیل هایمان نشان بدهیم که چه بشود؟ آنها بفهمند که زیرآفتاب تابستان یا برف و باران زمستان می ایستیم تا یک نفر ما را سر کار ببرد؟! نه آقاجون، این یکی رو دیگه نمی خواهیم.
او با نشان دادن کارگران ساختمانی مسن می گوید: فردای من مثل امروز اینهاست. هر کدام با ۳۰-۴۰ سال جون کندن باید بیایند سر چهار راه بایستند و مثل دزدها به چپ و راست نگاه کنند تا مبادا ماموران نیروی انتظامی سر برسند و آنها را به زور به مراکز کارگران ساختمانی ببرند.
این کارگر ساختمانی جوان به کارگران افغانی اشاره می کند و می گوید: اینها هم شدن غوز بالا غوز ما. دولت اعلا م کرده که هر کس کارگر افغانی به کار بگیرد چقدر جریمه اش می کند یا کارش را تعطیل می کند اما همین ها توی خیابان جلوی چشم همه کار می کنند و هیچ کس هم نمی تواند بگوید بالا ی چشمشان ابرو است اگر هم باور نداری صبر کن تا مامورها سربرسند. ۱۰۰ هزار تومان شرط می بندم که با یکی از این افغانی ها هم کار نداشته باشند.
وی می افزاید: همین حالا دستت رو بگذار توی دست من تا راه بیفتیم تو ساختمانهای نیمه کاره، اگر تو هر ساختمان حداقل یک کارگر افغانی نبود هر چی دلت خواست بگو.
به یکی از مراکز تجمع کارگران ساختمانی شهرداری می روم. اینجا حدود ۵۰ صندلی کنار یکدیگر گذاشته و روی آن را با ایرانیت سقف زده اند از سیستم گرمایی و سرمایی خبری نیست چند سرویس بهداشتی هم در گوشه ای از محوطه ساخته شده و یک اطاقک که برای استقرار مسوول مرکز است و دیگر هیچ. به سراغ مسوول مرکز می روم و بدون آنکه خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کنم می گویم برای ساختمان سازی چند تا کارگر می خواستم و مسوول می گوید: آن کارگرهایی که آنجا ایستاده اند کارگر ساختمانی هستند خودت برو و با هر کدام به توافق رسیدی ببرشان سرکار. به مسوول این مرکز گلا یه می کنم که این چه وضع است اینها تو سرما و گرما چه کار کنند و مسوول مرکز می گوید: وضع اینجا هر چه باشد از سرچهار راهها بهتر است. الا ن هم این مراکز شناخته شده و صاحبان ساختمان برای کارگران به اینجا مراجعه می کنند، اما مشکل جای دیگری است که ما نمی دانیم چه کسی کارگر ساختمانی است. الا ن اینجا پاتوق معتادها شده، صبح که در را باز می کنیم وارد می شوند و یک گوشه می افتند. الا ن توی دستشویی ها و گوشه کنار مرکز پر از سرنگ تزریقی هاست اما چه کار کنیم مجوز برخورد با اینها را نداریم.
وی پیشنهاد می کند که مسوولا ن به کارگران ساختمانی کارت شناسایی بدهند تا این قشر شریف از معتادان و کارتن خواب ها مجزا شوند.
مسوول این مرکز دست مرا گرفته و به سراغ یکی از معتادان می برد و می گوید: تو را به خدا، این شیره ای که از صبح این گوشه افتاده کارگر ساختمانی است؟!
آن مرد را چندین بار صدایش می کنم تا سری بالا کند و از او می پرسم چه کار بلدی، پاشو برویم سرکار. مرد پاسخ می دهد این همه کارگر، اومدی یقه منوگرفتی.
به مرد می گویم از تو خوشم اومده، می خواهم ببرمت سرکار و مرد پاسخ می دهد امروز حوصله کارکردن ندارم برو فردا بیا.
چندکارگر با شنیدن جرو بحث های من و آن مرد معتاد، نزدیک می شوند و می گویند: چی کار داری؟ این بابا که کار کن نیست. مگر نمی بینی جفت جفت داره ازش می ره.
کارت شناسایی ام را ارایه می دهم و موضوع گزارش را می گویم که بلا فاصله مسوول مرکز می گوید آقا اسمی از من نبری. ما حق نداریم با خبرنگاران طرح موضوع کنیم. اما مسوول این مرکز در شهرداری منطقه است و حاضر است به هر سوالی که دارید پاسخ بدهد. پس از آنکه به مسوول مرکز کارگران ساختمانی شهرداری اطمینان می دهم که نامی از این مرکز برده نمی شود به سراغ کارگران می روم. یکی از این کارگران که کاشی کار است می گوید: خوب یا بد، فعلا که شغل ما این است که باید از همین راه نان زن و بچه هامون را دربیاوریم. او از سرد شدن بازار ساخت و ساز گلا یه دارد و می گوید: وقتی بازار گرم باشد، مشکلی نداریم. کار را به صورت کنترات برمی داریم و صبح ۲ ساعت زودتر میآییم و شب هم ۲ ساعت دیرتر می رویم تا هم کار رازودتر تحویل بدهیم و هم درآمدمان بالا برود اما چه کنیم که فعلا بازار ساخت و ساز خوابیده. او در مورد مراکز کارگران ساختمانی شهرداری می گوید: اینجا امکانات ویژه ای ندارد فقط توالت این مکان را مهم کرده است. البته اگر این روال ادامه پیدا کند و شناخته شود یک مقداری هم به آن برسند خوب می شود. او پیشنهاد می کند که یک قهوه خانه در این مراکز راه اندازی شود تا کارگران بتوانند یک استکان چای یا یک قلیان یا یک لیوان آب خنک را از آنجا تهیه کنند.
او با اعلا م این که آدم کارکن گرسنه نمی ماند می گوید: کم یا زیاد، کار پیدا می شود اما یک مقداری هم باید به فکر ما باشند ما الا ن بیمه نیستیم و در هر کارگاهی که کار می کنیم نیز کارفرما کارگر ساختمانی را بیمه نمی کند حتی در برج هایی که ۴ سال کارشان طول می کشد.
این کارگر کاشی کار با انتقاد از این که کارگر ساختمانی تحت پوشش هیچ قانونی نیست می گوید: صاحب کار حقوق ما را یک ماه نگه دارد یا ۶ سال حقوق ندهد دستمان به جایی بند نیست و به هیچ جایی نمی توانیم شکایت ببریم و این بزرگترین مشکل کارگران ساختمانی است.
و اما علیرضا محجوب دبیر کل خانه کارگر، در این رابطه می گوید: درد کارگران را می شناسیم و با مشکلا ت کارگران ساختمانی نیز آشنا هستیم اما اشکال در دو جاست اول دولت که حاضر به همکاری نیست و دوم مجلس شورای اسلا می که برای تصویب یک قانون به نفع کارگران سنگ اندازی می کنند.
وی با اعلا م این که ماهها از زمان اجرای قانون بیمه کارگران ساختمانی می گذرد می گوید: اینکه دولت کارگران ساختمانی را به رسمیت بشناسد و آنان را بیمه کند به صورت تخصصی در کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلا می مورد بحث و بررسی قرار گرفت و نمایندگان کارگران ساختمانی در جلسات متعدد به خانه کارگر آمدند و پس از آن در کمیسیون اجتماعی مجلس حاضر شدند که تمامی اعضای کمیسیون اجتماعی پس از شنیدن مشکلا ت کارگران ساختمانی به نفع آنان بیمه کارگران ساختمانی را تصویب کردند و در صحن علنی نیز رای آورد اما چه کنیم که دولت این قانوان را اجرا نمی کند.
رئیس فراکسیون کارگری مجلس شورای اسلا می با اعلا م این که درحال حاضر اقشار دیگری ازجمله رانندگان تاکسی و سرایداران مساجد به راحتی تحت پوشش سازمان تامین اجتماعی قرار می گیرند می گوید: سازمان تامین اجتماعی یک نهاد بیمه گر مختص کارگران است و انگیزه تشکیل آن حمایت از کارگران بود اما چه کنیم که امروزه سازمان تامین اجتماعی افرادی غیر از کارگران را به رسمیت می شناسد اما کارگران باید به این سازمان التماس کنند.
وی در پاسخ به این که دلیل کم لطفی مجلس به کارگران چیست می گوید: اگر بررسی کوتاهی به قوانین مصوب کارگران بیندازید متوجه می شوید که مجلس نظر مثبتی به کارگران ندارد. خارج کردن کارگاه های زیر۵ نفر و پس از آن کارگاه های زیر ۱۰نفر از شمول قانون کار، کم لطفی به کارگران قالی بافی ها، بی توجهی به طرح ها و پیشنهادهایی که به نفع کارگران است، همچون طرح بهسازی قراردادهای موقت کار و شرکت های پیمانکاری که چندین بار برای تصویب در صحن علنی مسکوت گذاشته شده یا رای نیاورده، بحث اصلا ح قانون کار به نفع کارفرما و به زیان کارگر و بسیاری موارد دیگر که حکایت از کم لطفی مجلس به کارگران دارد.
محجوب در پاسخ به این که خانه کارگر برای کارگران ساختمانی چه کرده است می گوید: خانه کارگر فضای لا زم را برای برگزاری جلسات انجمن های صنفی کارگران ساختمانی در اختیارشان گذاشته و چنانچه تمایل به ملا قات با نمایندگان داشته باشند شرایط را برای مسوولا ن انجمن ها تسهیل می کنیم اما بیش از این کاری از دست خانه کارگر بر نمیآید زیرا قدرت اجرایی ندارد و فقط می توانیم به صورت مستمر با مسوولا ن دولتی و نمایندگان مجلس برای احقاق حق کارگران رایزنی داشته باشیم.
اکنون سوال اینجاست که کارگران به ویژه کارگران ساختمانی که موضوع این گزارش است در بحث عدالت و مهرورزی چه جایگاهی دارند؟ چرا با وجود حجم گسترده حوادث کار که در حوزه ساختمان رقم بالا یی دارد و رتبه اول را در سطح کشور و جهان به خود اختصاص داده، دولت عدالت محور مهرورز قانون بیمه کارگران ساختمانی را تا بدین حد مسکوت گذاشته است؟ آیا کارگران ساختمانی در محاسبات دولتمردان جایگاهی دارند، آیا فراموش کرده ایم که زیر هر سقفی که زندگی می کنیم به همت همین کارگران ساختمانی ساخته شده است و یک کلا م ختم کلا م; چرا کارگران ساختمانی را به عنوان یک انسان فراموش کرده ایم؟
نویسنده : کورش شرفشاهی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست