جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
مجله ویستا

سیری در كوچه باغهای نیشابور


سیری در كوچه باغهای نیشابور

ادبیات اصیل هر دوره نمایندهٔ روحی ّات و فراز و نشیبهای اجتماعی ـ سیاسی آن دوره می باشد ادبیات و به خصوص شعر ایران تا قبل از مشروطی ّت ـ به خاطر تحج ّر روابط اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه ـ به طور كل ّی فاقد تحرك و باروری اجتماعی است

از اولین مجموعه‌های شعر مقاومت معاصر

ادبیات اصیل هر دوره نمایندهٔ روحی‍ّات و فراز و نشیبهای اجتماعی‌ـ سیاسی آن دوره می‌باشد. ادبیات و به‌خصوص شعر ایران تا قبل از مشروطی‍ّت ـ به خاطر تحج‍ّر روابط اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه ـ به‌طور كل‍ّی فاقد تحرك و باروری اجتماعی است. در شعر گذشتهٔ ایران به‌طور كلی، نبض زندگی و حركت انسانها شنیده نمی‌شود. و اگر در كنار خیل شاعران و سرایندگان س‍َل‍َف، هوشیارانی چون حافظ، فردوسی، ناصر خسرو و مسعود سعد سلمان را داریم، این استثنا نمی‌تواند قاعدهٔ فوق را انكار نماید.انقلاب مشروطیت، درست در مرزی از پوسیدگی و انحطاط تجل‍ّی كرد و معادله‌های متحج‍ّر ادبی ـ اجتماعی را به نفع اكثری‍ّت مردم جامعه، تغییر داد. ادبیات و به‌خصوص شعر، مسیر طبیعی و اصلی خود را یافت و در جریان این مسیر طبیعی، خشم و خروش، و آرزوها و امیدهای تودهٔ مردم را منعكس ساخت. شعر از میان كاخها و برج عاجها به میان مردم آمد و شاعر، سرایندهٔ زندگی‌ساز‌ِ مردم و مردمی گردید.‏ اما، می‌دانیم كه انقلاب مشروطی‍ّت به‌خاطر ضعفهای بنیادی‌ِ خود، نتوانست شرایط تكاملی خود را در طول جریانات تاریخ‌ ـ اجتماعی و سیاسی دنبال كند و در سایهٔ دوام تحج‍ّر روابط اجتماعی و اقتصادی، باروری و پویایی خود را از دست داد و بدیهی است كه ادبیات و به‌خصوص شعر ـ به‌عنوان یك پدیدهٔ فرهنگی، نمی‌توانست از تأثیر این عوامل بازدارنده، دور و بر‌كنار بماند. این است كه می‌بینیم بعد از واقع‌گرایی عمیق عارف قزوینی، سید اشرف‌الد‍‌ّین گیلانی (نسیم شمال)، پروین اعتصامی، فر‍‌ّخی یزدی، میرزاده عشقی، ملك‌الشعرا بهار و به‌خصوص بعد از رئالیسم مثبت و انسانی نیما، شعر، تحت تأثیر آن شرایط تاریخی اجتماعی، به سكوت و زبونی می‌گراید و شاعران ما از نگرش به مسائل و واقعیتهای گزندهٔ اجتماعی پرهیز می‌كنند؛ آن‌چنان كه:‏

به شاعران زمان برگ رخصتی دادند/ كه از معاشقهٔ سرو و ق‍ُمری و لاله/ سرودها بسرایند، ژرفتر از خواب/ زلال‌تر از آب...

(آیینه ۲۴۰)

با زمستانی كه از مرداد ۳۲ در فضای سیاسی كشور ما آغاز شد، شعر ما به تدریج حركت حقیقی و دینامیسم اجتماعی و مردمی خود را از دست داد؛ یا به نوعی رانتیسم فردی و خصوصی گرایید و یا به سوگواری و بیان شكستهایی پرداخت كه نتیجهٔ مستقیم ضعفهای ریش‌سفیدان قوم بود. (نگاه كنید به شعر "زمستان" مهدی اخوان‌ثالث) بی‌شك همهٔ این مرثیه‌ها و نوحه‌های شكست، بازتاب شرایط اجتماعی ما هستند؛ اما آیا شاعر امروز می‌تواند برای همیشه مرثیه‌خوان‌ِ دل‌ِ دیوانهٔ خویش باشد؟ این سؤالی است كه شاعران پرشور نسل ما به آن جواب منفی داده‌اند.‏ برای شاعر و هنرمند این روزگار، مسئله تنها پذیرفتن شكست یك ملت نیست؛ بلكه مسئله اساسی، بازسازی و بازآفرینی ارادهٔ خلاق و خروشان این ملت مغلوب است. و از همین‌جا است كه ادبیات مجاهدت و مقاومت راه خود را از شعر و ادبیات تبعی‍ّت و تسلیم جدا می‌كند. در حقیقت، مبارزهٔ شعر و ادبیات مقاومت و تسلیم روی دیگری از سكهٔ مبارزات طبقاتی هر جامعه می‌باشد... و از این پایگاه است كه ادبیات امروز ـ و به‌خصوص شعر‌ِ متر‌ّقی امروز ما ـ به‌عنوان یك پدیدهٔ سازنده ـ در یك روند دیالكتیكی ـ برای ویرانی بنیادهای كاذب و پوشالی و روابط ناهنجار اجتماعی ـ خود را متعه‍ّد و مسئول می‌داند:‏

آری!/ شعرم _ / مشعل سوزانی است _ / كه شب را می‌بلعد / و در سیاهی این حائل / این هول ـ / ستاره می‌كارد... / شعرم/ شاید گلی‌ست/ كه در فصلهای خون می‌روید / و یا تفنگی‌ست شعرم / كه بر صخره‌های تیرهٔ شب / شلیك می‌شود۱‏

‏... و با درك این ضرورت و رسالت تاریخی است ك در آغاز كتاب در كوچه‌باغهای نشابور می‌خوانیم:

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب/ كه باغها همه بیدار و بارور گردند / بخوان، دوباره بخوان، تا كبوتران سپید/ به آشیانهٔ خونین دوباره برگردند...

(آیینه ۲۳۹)

... بدین ترتیب، چشم به دفتر شعری می‌گشاییم كه سرشار از شور شعور ـ حماسه و حركت ـ خطاب و عتاب ـ و سوگ و صداقت است؛ دفتری كه سرایندهٔ پیروزی و رستگاری قومی است كه:‏

شیپور شادمانی تاتار / در سالگرد فتح / فرصت نمی‌دهد / تا بانگ تازیانهٔ وحشت را / بر پهلوی شكستهٔ آنان / در آن سوی حصار گرفتار / بشنویم.

(آیینه ۲۹۳)

شاعر در كوچه‌باغها... به آرامش و سكون زمانه و محیطش تن نمی‌دهد زیرا كه: ‏

حسرت نبرم به خواب آن مرداب / كآرام درون دشت شب خفته‌ست / دریایم و نیست با‌كم از طوفان / دریا، همه عمر، خوابش آشفته‌ست.

(آیینه ۲۶۵)

و با چنین شور و شعوری است كه غمگنانه می‌خواند:‏

هیچ می‌دانی چرا چون موج/ در گریز از خویشتن، پیوسته می‌كاهم؟ / زآنكه بر این پردهٔ تاریك / این خاموشی نزدیك / آنچه می‌خواهم نمی‌بینم/ و آنچه می‌بینم نمی‌خواهم.

(آیینه ۲۹۵)

آیا این پردهٔ تاریك، چیست؟ و این خاموشی نزدیك، چه می‌تواند باشد كه شاعر آن‌گونه از آن سخن می‌گوید؟ بی‌شك پردهٔ تاریك آن عامل بازدارندهٔ اجتماعی است كه مخالف هرگونه حركت نیروها به سوی گشودن پنجره‌های روشن تفك‍ّر و اندیشه می‌باشد، عامل بازدارنده‌ای كه دوستدار حاكمی‍ّت تاریكیها و سكون و سكوت است و نیز دشمن همیشهٔ صبح و سپیدی... در كوچه‌باغهای نیشابور به‌عنوان یك سمبل تاریخی، می‌تواند كوچه‌باغهای تمامت دنیا باشد. مگر نه این است كه كشورهایی مانند برزیل، اندونزی، رودزیا، شیلی، آفریقای جنوبی، گواتمالا، هائی‌تی و بولیوی در زیر سلطهٔ تطاول و تاراج تاتارهای زمانه (كه اینك در كسوت استعمارگران و امپریالستهای جهانی خودنمایی می‌كنند). هر یك كوچه‌باغهای نشابوری هستند در یك كل جغرافیایی واحد؟ وقتی كه پابلونرودا ـ این صدای حقیقت امریكایی لاتین ـ در شعر خویش فریاد می‌زند:

من در برابر شما / خون اسپانیا را دیدم كه برخاست / تا ما را غرق كند/ در موجی از غرور و كارد .../ ژنرالهای خیانت! / به خانه‌های مردم نگاه كنید!/ از هر جنایتی، گلوله‌ای متولد می‌شود، كه یك روز قلب شما را خواهد شكافت/ بیایید خون را، در خیابانها ببینید/ بیایید جوی خون را در خیابانها ببینید‏

آیا موقعی‍‍ّت تاریخی‌ ـ اجتماعی این كشور، پرشباهت و همانند موقعی‍‍ّت تاریخی "نیشابور" نیست؟ وقتی كه شاعر این‌گونه از آن یاد می‌كند:

در بامداد رجعت تاتار / دیوارهای پست نشابور / تسلیم نیزه‌های بلند است/ در هر كرانه‌‌ای/ فو‌ّاره‌های خون..

و مگر نه این است كه اینك این تاتارهای جهانی با استعمار فرهنگی و در هیأت فرهنگ و تمد‌ّن پیشرفته، برای همهٔ این كشورها كارشناس صادر می‌كنند؛ تاریخ می‌نویسد؛ مستشرق می‌سازند؟ آن‌چنان كه:

من با زبان مردهٔ نسلی / كه هر كتیبه‌اش / زیر هزار خروار خاكستر دروغ / مدفون شده است/ با كه بگویم: / طفلان ما به لهجهٔ تاتاری/ تاریخ پرشكوه نیاكان را/ می‌آموزند؟

(آیینه ۲۷۹)

در این صورت ـ تفك‍ّر و دید شاعر، نه تنها یك تفكر و اندیشهٔ بومی و منطقه‌‌ای است، بلكه یك تفك‍ّر و دید جهانی نیز می‌باشد. اندیشهٔ شفیعی كدكنی در سراسر این كتاب، اندیشه‌ای است كه با خصلت دیالكتیكی خود، راه به سوی مرزهای روشن تاریخی دارد. در تفك‍ّر دیالكتیكی، انسان هر لحظه می‌خواهد نه آن چیزی باشد كه "هست" بلكه در تلاش این است كه آن چیزی گردد كه "باید باشد"... و با درك و پذیرش این منطق تكاملی است كه انسان‌ِ زنده و سازندهٔ زمان ما، همواره در كشاكش عبور از "واقعیت" موجود برای رسیدن به آن "حقیقت" مطلوب است _ و برای رسیدن به آن حقیقت روشن باید "وضع موجود" را "نفی" و انكار نماید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.