چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
تنها کدام صداست که می ماند
کورش کرمپور را با شعر «گناهان کبیره» در مجموعه «ولد زن» میشناسم؛ از آن جهت که این شعر ویژگیهای بارز مجموعه فوق را درخود داردوگویای ذهن وزبان شاعر است. دراین شعر با زبان خاص کورش کرمپور برخورد میکنیم. وقتی میگوییم زبان، صرفا یک سری کلمات وگزارهها و قواعد دستوری حاکم بر آنها نیست؛ شیوهای از اندیشیدن که مخصوص فرد است و او را از سایرین ممتاز میکند. این شیوه سیستم فکری، حسی وعاطفی شاعر را آشکار میسازد، چگونگی دریافت و ادراک شاعر و روش باز پس دادن آنها را نشان میدهد. شیوهای از اندیشیدن که مخلوق و خالق زبان است. من به واسطه اینکه کورش کرمپور زبان خاص خود رادارد، همزمان متوجه اندیشه فردی اونیز میشوم. شعر «گناهان کبیره» با یک «صدا» شروع میشود، صدایی که راوی را خطاب قرار میدهد، باتلمیحی که البته واضح است. همه چیز این شعر دراین ابتداست، دراین ابتدای بَدَوی. شناخت این صدا، شناخت این شعر است.
درحقیقت ادامه این شعر وهرچه که درمورد این شعر گفته میشود توضیح وتشریح کیفیت این صداست. زبان، لحن، موسیقی، معنا ومحتوای این شعر درخدمت این صداهستند وطنین این صدا کیفیت این عناصر را تعیین میکند. کیفیت این صدا و عظمت صاحب آن صدا که مبهم است، شاعر یا راوی را که مخاطب این صداست، درمقابل زندگی خودش قرار میدهد و این «راوی-مخاطب-شاعر»، باید تکلیفش را با زندگی خود روشن کند: «من روبهروی زندگی اَم ترسیدم» در دو سطر بعد: «حرف زد/ و زمزمه کردم...»، آن صدا و این صدای شاعر درهم ادغام میشوند. قصد من شناخت این صداست از طریق بررسی عناصر این شعر. در حقیقت از بند دوم شعر، شاعرصدای این صدا میشود. وقتی که شاعر درسطر «که شما، انسان...»، انسان راموردخطاب قرار میدهد، در واقع موقعیت آن صدا و این انسان را تعیین میکند و شاعر راوی، نقش پیام آوری را بازی میکند که واسط و رابط بین صدا و انسان است. این رابط و واسط، باید «نظامی زبانی» را اتخاذ کند که هم بتواند نماینده آن صدا باشد و هم بتواند با مخاطب درونی و بیرونی شعر همراه شود. بنابراین زبان این شعر و این صدا، ویژگیهایی داردکه در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنم. یک: انتخاب صامتها، مصوتها، کلمات و ترکیب آنها متناسب با لحن و محتوا. حرکت این زبان برای رسیدن به عمق کیفی خود، ازکوچکترین واحدهای زبانی شروع میشود و رفته رفته درسطح گزاره، بند وکل شعر گسترش مییابد.
مثلا در سطر «بعضی وقتها جوری میشود / که شما، انسان...»، ازکلمه «جوری» استفاده شده که میتوانست به جای آن از واژه «طوری» استفاده کند، اما تنها این واژه «جوری» است که میتواند با زبان این شعرجور شود؛ به دلیل اینکه من این واژه را غمگینتر از واژه دیگر میدانم، زیرا فضایی غمناک بر این شعر حاکم است و من به عنوان یک شاعر حس میکنم که «طوری» از «جوری» شادتر است و مناسب این شعر چه از نظر محتوا و چه از نظر زبانی نیست. آکوستیک کلمات دراین شعر، کاملا درراستای محتوا و معنا و فضای حاکم بر این شعر و آن شیوه اندیشیدنی که برنظام این شعرحاکم است، حرکت میکند. فضای مسلط وحاکم بر این شعر برای کیفیت اجزای این شعر تعیین کننده است. این فضا اجازه نمیدهد کوچکترین واحد زبان از دایره زبانی و ذهنی این شعر بیرون بماند. این ویژگی درسطح صامتها ومصوتها، واژهها، ترکیبات وگزارهها مشهود است.
تمام صامتها و مصوتها تا گزارهها که واحدهای زبانی هستند ازجنس زبان شاعر هستند و از یک فرهنگ لغات که تامین کننده نیازهای محتوایی و اندیشهای شاعر هستند انتخاب شدهاند. کلماتی مثل «آوردهاند»، «پیسی»، «فراموشی» و غیره ازهمین جنساند. این نوع صامتها و مصوتها، واژهها وگزارهها، درتشکیل لحن این شعر تاثیرگذارند و از طرفی این لحن، ابزار مورد نیازخود را استخدام میکند و رابطهای متقابل را با آنها برقرار میسازد که درمجموع و با همراهی عوامل دیگر، ساختار این شعر را تشکیل میدهند. حتی شگردهای زبانی و فرمی درخدمت این ساختار معناییاند. دو: جا به جایی در ارکان دستوری جهت ایجاد فرمهای زبانی: وقتی دراول این شعر از «صدا» سخن میرود، این صدا اگر واقعا صداست باید زبان خاصی داشته باشد وحرفهایی از نوع دیگر. گفتار و نوشتار این «صدا» باید بر صدا بودن آن صدا، صحه بگذارد. صدایی که ظاهرا تاحالا نشنیدهایم، باید تفاوتهای خودرا درهمه سطوح زبان و در پیوستگی با محتوا، به رخ بکشد و میکشد. درسطرهایی مثل «کاغذِ سپیدِ کاهیهایی» باسکون هر سه کلمه و «مادری که ما دارم» با جا به جایی و جایگزینیهایی به ظاهر ساده، شاعر عاملیت خود را در زبان به رخ میکشد. اینجاهاست که زبان مخصوص شاعر را بهتر درک میکنیم. درسطر اول، با برداشتن «ها» از آخر موصوف و نشاندن آن بعدازصفت «کاهی»، شاعر تاکید را از موصوف به صفت منتقل میکند. برای شاعری مثل کورش کرمپور صفات وابسته به موصوف از خود موصوف مهمترند. اصولا برای هر شاعرمتوجه به زبان، اتفاقات بعداز اسم مهمتراز خود اسماند. سطر با کاغذ شروع میشود ولی با کاغذ تمام نمیشود، چه در اجرا و چه در محتوا.
برای شاعر ویژگیهای اشیا از خود اشیا مهمترند. دراین سطر آوردن سه واژه ساکن وجابجایی «ها»، علاوه بر ایجاد فرمی تازه، فضای پارادوکسیکالی ارائه میدهد که از نظر معنایی هم خارج از نرم عمل میکند و از طرفی با سکون موصوف و صفاتِ سپید وکاهی، از نظر حرکتی موصوف را درردیف و هم طراز صفات قرار میدهد و شأن موصوف را میشکند. حتی آوردن حرف «پ» به جای «ف» درکلمه سپید، ناشی از انتخاب ناخودآگاهی است در راستای زبان و محتوای آن صدا که به واسطه شعر، صدای شاعر هم میشود. سه: شکستن کلمات و برعکس کاربرد کلمات به صورت کامل: مجموعه این نوع کاربردها، لحن و زبان و نظام گفتاری و نوشتاری این شعر را به سمت آن «صدا» ی اول شعر، و صدای شاعر سوق میدهد. مثلا، درسطر «از روخطوط موریانههای مرده شناسنامه»، کلمه «رو» به جای «روی» به کاررفته. این نوع کاربرد، نوعی از موسیقی را تولید میکند که باساختار معنایی شعر هماهنگ است. برعکس، وقتی میگوید «من را برد پشت در...» میتوانست به جای «من را» بگوید «مرا»، ولی شاعر، کاربردی عکس کاربرد اولی، ولی با کارکرد تاکیدی مضاعف را ارائه میدهد. این تغییرات، اصرار این زبان را بر دیگر گونه بودن و خروج از نرم نشان میدهند.
نمونههای دیگر: «من را به ملکوت اتاقکم میرسانی؟!»، «من روبهروی زندگی اَم ترسیدم»، «خندههایی گریههایی بدوی». میتوانم بگویم که نزدیکترین شاعر به فروغ فرخزاد از نظر جهان بینی و فضای مادی ومعنوی حاکم برشعرفروغ، کورش کرمپور است. فضای حاکم برشعر هردو، قرابتهایی دارد که میتوان استخدام نوع کلمات را از آن جمله شمرد. انگار هر دو شاعر از یک فرهنگ واژگانی استفاده کردهاند. گودال، همه خواهند دید، و غیره نمونههایی از این فرهنگ مشترکاند. اما هرکدام رویکرد خاص خود را هم دارند، هم از نظر زبان و هم از نظر محتوا. مثلا شیوه برخورد کورش کرمپور ازنظر تکنیکی وتصویری باشیوه برخورد فروغ متفاوت است. شعرفروغ خیلی معناگراتراست؛ تکنیکهای فروغ منشا معنایی دارند ولی کورش کرمپور توجه بیشتری به زبان وتکنیکهای زبانی وفیزیک زبان دارد. فروغ با معنا تصویر میسازد ولی کرمپور بر معنا، بازبان هم تصویر میسازد.
نوعی از فضای اندوهبار برشعر کورش کرمپور حاکم است، این فضای اندوهبار حالت انفعالی ندارد بلکه نوعی ازاعتراض ومقابله درجهان بینی آن نهفته است. شاعرانی مثل فروغ وکورش کرمپور، به گونهای از زبان استفاده میکنند که حتی اگر محتوای شعرشان شاد باشد بازهم گردی ازغم واندوه براین شادی میپاشند. مثل کسی که ازشادی گریه میکند: «خندوهناک.»
سیاوش سبزی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست