چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

بورژوازی و پزشکان



      بورژوازی و پزشکان
مزدک دانشور

 آنچه بعدها تجدد آمرانه نام گرفت و در حقیقت روند شتابزده از بالاو بیگانه مدرنیزاسیون در ایران بود که در عصر پهلوی آغاز شد و به مدت تقریبی پنجاه سال یگانه «تز» غالب بر تاریخ اجتماعی ایران بود. اگر آمارتیا سن، اقتصاددان چپگرا، در دهه نود دولت را موتور توسعه در جهان جنوب فرض می کرد اما «نوسازی» در اوایل قرن بیستم در شرق میانه اصالتاً بر دوش دولت گذاشته شده بود. این «نوسازی» غرب محورانه، سرمایه سالارانه و البته آمرانه بود که در راستای رویکرد خود هم پیمانانی می جست یا باید ایجاد می کرد.
  در ایران برخلاف ترکیه دستگاه دولت به معنای نهادی و کارآمد خود وجود نداشت تا مدرنیزاسیون از بالابر آن سوار شود، پس دولت خود دست به ساخت طبقات زیرین خود شد و طبقه متوسط جدید میان واسطه سرمایه داری دولت ایران بدین گونه زاده شد. طبقه یی شامل دانشگاهیان، نظامیان، وکلا، پزشکان و... اما پزشکان در این میانه به واسطه جایگاه تاریخی، مورد نیاز بودن تخصص شان و تعداد کم این متخصصان، جایگاه والاتری را در این ساختار اشغال می کردند. این شکل از «تقدس جایگاه» تا اوایل دهه 70 یعنی تا زمانی که امواج فارغ التحصیلان سال های 60 به بازار کار ایران وارد نشده بودند تا حدی حفظ شد. به خصوص که جنگ از یک سو عامل نیاز بیشتر به پزشکان شد و از سوی دیگر بدل به دانشگاهی عظیم شد تا تخصص برخی پزشکان به بالاترین سطوح جهانی برسد. اما با ورود سالانه تا پنج هزار پزشک علاوه بر اشباع «بازار» پزشکان «تقدس جایگاه» آنان نیز به سرعت شکسته شد تا آن جمله معروف که سرمایه داری هر آن چیزی که سخت و استوار است دود می کند و به هوا می فرستد دوباره معنای خود را بازیابد.
   
    سرمایه داری در حال رشد نه تنها تقدس را از این جایگاه گرفت بلکه «بازار» خود را به ضرر این قشر از طبقه متوسط جدید سامان داد و به علت آنکه شکل سرمایه داری سال های گذشته اصالتاً با سرمایه داری سلطنتی توسعه گرای پهلوی متفاوت بود، طبقه متوسط جدید را به حاشیه راند.
   
    این فقط ساختار دولت نبود که طبقه متوسط جدید و اقشار بالادستی اش را به حاشیه ها می راند بلکه شکل تجمیع سود در این دوره سرمایه داری ایران نیز حداقل چنین چیزی را به پزشکان و کادر درمانی تحمیل می کرد.
   
    مطب که روزگاری نمادی از «خرده بورژوازی مقاوم به بازار» بود، از جایگاه امن و مطمئن خود به شدت پایین آمد و کلینیک های تخصصی شبانه روزی با انواع خدمات جای آن را اشغال کرد.
   
    دندانپزشکی که در این روند به ابزار و تجهیزات بیشتر وابسته بود، بیش از سایر رشته ها به سمت تجمیع خدمات رفت زیرا با تجهیزات مرکزی و سازماندهی منظم امکان این فراهم می شد که با سرمایه بسیار کمتر از «کار» تعداد بیشتری دندانپزشک سود برد .
   
    در بیمارستان های خصوصی با توجه به افزایش تعداد دستیاران تخصصی جویای کار و بدون پروانه اشتغال صاحبان این سرمایه ها نیز توانستند برای شیفت های نامناسب (اورژانس، شب، تعطیلات و...) از نیروی کار ارزان متخصص با انگیزه مالی، بدون ارائه خدمات لازم بهره مند شوند.
   
    داروسازان نیز که دو راه بیشتر پیش رو نداشتند: پیوستن به شبکه سرمایه داری تجاری و پذیرفتن نقش توزیع کنندگی محصولات غرب یا خزیدن به گوشه یی از دانشکده های نمور داروسازی.
   
    سرمایه داری ایرانی در این سال ها تقریباً به هیچ مقاومت سازمان یافته یی برخورد نکرد و موقعیت کاری پزشکان (دندانپزشکان و داروسازان...) سال به سال بنا به متغیرهای بازار کار دستخوش تغییر - البته به ضرر این نیروهای کار - می شود. سازمان نظام پزشکی حتی در مورد حداقل دستمزد نیز ناتوان (یا کم توان) از اعمال نفوذ و نتیجه گیری است و هیچ افقی برای ایجاد سندیکاها و انجمن های صنفی متفاوت نیز به چشم نمی خورد. گویی باید سوالی تاریخی را دوباره تکرار کرد؟