پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

خاطرات آبی یک قاب


خاطرات آبی یک قاب

نگاهی به سریالهای ماه رمضان

شاید برای شما هم اتفاق بیفتد که رازی پنهان را در حرفی، نگاهی بیابید که چندان هم دور نیست. در نگاه مادری که محکوم است هربار بگوید: خداحافظ بچه!

این روزها من هم دوست دارم زیر درخت کهنسال باغی، در دور دست شهر، بنشینم و به صدای برخورد بطری‌های گناهم در نسیم خداوند، گوش بسپارم که شاید لحظه ای آرام بگیرم از این هیاهوی زندگی روزانه ام. درست مانند باغ مش قربان. وقتی فرامرز را در قاب جاودویی تلویزیون می‌بینم که خالقش به او دوباره زیستن را هدیه می‌دهد، بعد از کمایی و فراموشی، که فلورا سام آن را به کاغذ و بعد هم به نمایش در آورده است، می‌گویم شاید فرصتی باشد. همیشه، باشد. که هست. در هر لحظه که مخیریم تا انتخاب کنیم، فرصت هست.

این ماه هم سراسر فرصت است، که ارتباط این راز پنهان با این ماه، سفره افطار و صدای اذان و سحری خوردن بر روی سفره‌های رنگارنگ نیست. بلکه در همین تغییر است و سفر درون، سفر درون فرامرز و راز پنهانش. این مجموعه تلویزیونی یک درام اجتماعی است و حول رابطه انسانی، رابطه دو فرد، شکل می‌گیرد. رابطه فرامرز که شخصیت اصلی داستان است با پدر و مادرش، ماهرخ و مهسا، دختر و همسرش و امیر علی دوست قدیمی‌او که این رابطه نقاط تعلیق داستان را می‌آفریند.

اما دیگر روابط حکایت روابط انسانی، محبت‌ها، سوء تفاهم‌ها و غیره است که فرامرز به چالش وا می‌دارد تا تغییر کند. مهر مادر تضمینی است برای بهتر شدنش، وجود ماهرخ و مهسا دلیلی است بر این تغییر و امیر علی باز کننده گره پیشامدهایی که خود فرامرز مسبب آن‌ها بوده است. دیدار ناگهانی دو دوست از هم بریده، زمینه ساز اتفاقات جدید می‌شود. فرامرز در شرکتی کار می‌کند که در آن جا به کارهای خلاف شرع و قانون دست می‌زند. ارتباطات او به قتل همسر امیر علی مربوط است بنابراین آن‌ها با هم، هم مسیر می‌شوند. ماهرخ و مهسا نیز در این میان به درجات مختلف بیم و امید می‌رسند و اعمال فرامرز به شکل مستقیم بر زندگی آن‌ها تاثیرگذار است. اما نکته ای که در این جا قابل ذکر است، فراموشی فرامرز و ادامه زندگی اوست که شاید کمی‌اغراق آمیز به نظر برسد. او با امید و اطمینان زیادی روزهای فراموش شده خود را جستجو می‌کند. برای فردی که دیگر هیچ خاطره ای ندارد، کمی‌غریب و دور از ذهن به نظر می‌رسد.

برای انسانی که هیچ خاطره ای به یاد ندارد یعنی خودش را نمی‌شناسد و علاوه بر آن اطراف فرامرز پر از خطر و دروغ است شاید بهتر بود اگر او در مراحل بازشناسی خود کمی‌از داستان فاصله و به واقعیت نزدیک تر می‌شد. داریوش ارجمند در این سریال نقش یک درجه‌دار بازنشسته ارتش به نام ابراهیم احصایی را بازی می‌کند که در اطراف تهران مشغول کشاورزی است. علیرضا جلالی‌تبار نقش فرامرز پسر او را دارد و پروانه معصومی‌مادر اوست. جلال اجلالی در نقش مش قربان، کامران تفتی در نقش امیرعلی، الهام حمیدی که همان ماهرخ، همسر فرامرز است.

لادن طباطبایی در نقش‌هانیه، خواهر امیرعلی نقش آفرینی می‌کند. لیلا بلوکات ، کاوه آشنا، حمیدرضا محمدی و محمود عزیزی در جایگاه پدر ماهرخ، بازیگران اصلی سریال راز پنهان هستند. حضور چنین بازیگرانی شاید دلیلی باشد بر پربیننده تر بودن این سریال. اما نباید این نکته را نیز از یاد برد که گره افکنی و تعلیق موجود در داستان نیز می‌تواند مخاطب را در این سی روز به دنبال خود بکشاند. گرچه که به پایان رسیدن سریال‌های ماه مبارک رمضان در روز پر برکت عید فطر، می‌تواند مخاطب را در وجود یک پایان خوش مطمئن سازد. سریال خداحافظ بچه نیز به کارگردانی منوچهر‌هادی و نویسندگی سجاد ابوالحسنی از شبکه سه سیما در حال پخش است. ساختار این سریال به طنز پهلو می‌زند گرچه از حقایق تلخی پرده بر می‌دارد که در جامعه وجود دارد.

در این سریال به وضوح انتقاد از بعضی شرایط اجتماعی به چشم می‌خورد و همیشه طنز برای نویسندگان راهی برای فرار از واقعیت برای رسیدن به واقعیت بوده است. در این سریال نقد برای نقد نیست، بلکه برای داستان است برای همین در لایه‌های زیرین داستان پنهان شده است و به وضوح به چشم نمی‌آید. گویی که روایت داستانی، از انتقاد اهمیت بیشتری دارد. برای مثال مسئله بچه دار شدن و یا تابوی بچه دار نشدن و یا مسئله فرزند خواندگی از معضلات جامعه امروز است و هنوز قوانین و نگاه مردم به این مسئله بسیار سنتی است که برای تعدیل آن نیاز به کار فرهنگی است. شاید شرایطی که در لحظه اول باعث خندیدن مخاطب بشود در لحظاتی بعد فکر او را مشغول سازد. البته در این سریال گاهی جلب نظر مخاطب از هدف غایی آن مهمتر می‌شود و شاید به همین دلیل است که تاثیرش را کمرنگ تر می‌کند. این سریال به موضوع نازایی می‌پردازدکه خیلی از زن و شوهر‌های ایرانی با آن دست به گریبانند و طنز موجود در این اثر هر راهی را برای دستیابی به بچه ممکن می‌سازد.

از استجابت دعای در لحظه لیلا برای بچه دار شدن در امام زاده صالح و یا شکستن توبه یک مجرم سابقه دار به نام مرتضی در دزدیدن بچه ای که گمان می‌کنند کسی او را نمی‌خواهد. اما هیچ کدام از راه‌های قانونی و یا راه‌هایی که به وضوح قانون ان را رد کرده به کمک آن‌ها نمی‌آید. چون در فاصله کمتر از چند ساعت آن‌ها بچه را از دست می‌دهند. تا این که بچه ای را می‌دزدند که داستان زندگیش به داستان زندگی آن‌ها گره می‌خورد و آن‌ها موفق می‌شوند آن را از پدر و مادرش دور نگاه دارند.

البته نباید این نکته را فراموش کرد که داستان زندگی هر کودک نیز نقدی براین شرایط است مانند وجود فرزند ناخواسته، فروش بچه، مسئله زن دوم و صیغه و... که هرکدام جای بحثی طولانی دارد. اگر از مناسبتی بودن این سریال و از عدم تناسب ان با این روزها بگذریم و به آن تنها به عنوان یک سریال بنگریم، می‌توان نقش آفرینی شهرام حقیقت دوست و مهراوه شریفی نیا را در این سریال در ذهن سپرد زیرا که هردوی آن‌ها به مرتضی و لیلا بودن بسیار نزدیک شده اند. روند کند این سریال در قسمت‌های اول و طولانی شدن آن تا رسیدن به اصل قصه از نقاط ضعف این سریال است. که البته این روزها، این سریال از نیمه گذشته است و روند سریع و مناسبتری دارد.

مجموعه داستانی شاید برای شما هم اتفاق بیفتد ساخته اکبر تحویلیان به کارگردانی احمد معظمی‌از شبکه پنج سیما در حال پخش می‌باشد. این سریال در هر قسمت داستانی مجزا را روایت می‌کند اما به دنبال یک هدف و موضوع کلی است. این سریال در بعضی قسمت‌ها قابل تامل و در بعضی دیگر تکراری، شعارزده و اغراق گونه است. این سریال ساختاری شبیه به سریال ترکی کلید اسرار دارد و نسخه ایرانیزه شده آن است. در این سریال در بیشتر اپیزود‌ها جذابیت‌ها فدای ارائه پیام شده است و همین امر این اثر را به شعارزدگی نزدیک می‌کند.

نویسنده : المیرا کاظمی‌