یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مقایسه «ویس و رامین» و «تریستان و ایزوت»
بیتردید، هر کس رمانس منثور «تریستان و ایزوت» اثر ژوزف بدیه از ادبیات فرانسه را بخواند و با ادبیات کلاسیک ایران هم آشنا باشد، به راحتی شباهتهای آشکار این داستان را با «ویس و رامین» درمییابد. مشابهتهایی که به گفته مرحوم پرویز ناتل خانلری، مترجم این کتاب، «انکار ناپذیر است.» همانگونه که هانری ماسه؛ خاورشناس معروف فرانسوی، عنوان خطابهای را که درباره منظومه «ویس و رامین» در پاریس ایراد کرده بود، «تریستان و ایزوت در ایران» قرارداده بود.(۱)
بیآن که در پی اثبات این باشیم که «تریستان و ایزوت» مثلاً : مانند «کوهولین»(۲) اثر ویلیام باتلرییتز، شاعر و درامنویس بزرگ ایرلندی که برگرفته از اصل روایت ایرانی «رستم و سهراب» است، از اصل «ویس و رامین» فخرالدین اسعد گرگانی اخذ شده یا خیر، برآنیم که شباهتها و تفاوتهای این دو اثر ارزشمند و ارجمند ادبیات جهانی را بنمایانیم و اثبات یا نفی یکی بودن اصل و ریشه هر دو داستان را، به محققان دیگر و البته بزرگ وامیگذاریم.
برخی از خاورشناسان و ادیبان ایرانی، میان داستان «تریستان و ایزوت» و داستان عاشقانه و رمانتیک «ویس و رامین» که فخرالدین گرگانی در حدود سال ۴۴۶هجری، درست یک قرن پیش از تاریخ منظومه «برول»- قدیمترین اثر موجود از داستان «تریستان و ایزوت» که سه هزار مصرع از آن باقی است و قسمت اول آن افتاده است- از روی متن پهلوی به نظم درآورده است، مشابهتهای بسیار یافته و گاهی پنداشتهاند، میان این دو داستان ارتباطی هست.(۳)
مشابهت میان این دو داستان، انکارپذیر نیست. طرح اصلی داستان، در هر دو منظومه- منظومه «ویس و رامین» و «منظومه «تریستان و ایزوت» برول که ژوزف بدیه، بعدها با توجه به اثر او و آثار داستانسرایان دیگری چون: توماس، ایلهارت و گوتفرید(۴) به آفرینش «تریستان و ایزوت» منثور خود دست یازدیده است- یکی است: شاهی سالخورده، در «تریستان و ایزوت»، مارک شاه و در «ویس و رامین»، موبد منیکان-، خویشاوندی جوان و پهلوان که دل به عشق همسر شاه سپرده است- تریستان و رامین-، دلبر جوان شاه- ایزوت و ویس- که پیوند زناشویی با او بسته است، اما عروس جوان و پهلوان دل به یکدیگر دادهاند. دنباله داستان، در هر دو منظومه، بیان رنجهایی است که این دو دلداده در عشق بردهاند. وصلهای نهائی و فراقهای پیاپی، غیرت شاه و قصد سیاست عاشقان و گریز ایشان، در دو داستان به هم مانند است.
بعضی از کسان دیگر را که در این داستانها شرکت دارند نیز میتوان با هم سنجید؛ از آن جمله: دایه ویس با خدمتکار ایزوت (انژی ین) که زن است و خادم او (پری نیس) که مرد است و «گل» که در «گوراب» با رامین عروسی میکند، با «ایزوت سپیددست» که هنگام هجران دو دلداده در «برتانی» به عقد تریستان درمیآید.
مجلس سوگند خوردن ایزوت به آهن تفته نیز به مجلسی شبیه است که شاه موبد میآراید تا ویس را، به آتش سوگند بدهد.(۵) سوگند به آتش، در واقع همان «ورگرم» است که در ادبیات داستانی منظوم ما- در شاهنامه به طور مثال- سابقه داشته است. متهم برای اثبات بیگناهی خود، میبایست از آتش عبور میکرده است. کاری که سیاوش در شاهنامه آن را انجام میدهد، ولی ویس از انجام آن سرباز میزند.
داستان «تریستان و ایزوت» نمونه یکی از انواع ادبی است که در قرن دوازدهم میلادی (معادل قرن ششم هجری)، در ادبیات فرانسه بهوجود آمد و این نوع را، رمان برتانیایی میخوانند. این نوع ادبی- که حماسه یا رزمنامه درباری است- یادگار دوره ملوکالطوایفی شمرده میشود که در جنوب انگلستان و ایرلند و شمال فرانسه فرمانروایی میکردند.
کار رامشگرانی که از مردم برتانی بودند، در دربار این امیران، خاصه در انگلستان رواجی داشت. نغمهها و سرودهای ایشان بسیار دلپسند میافتاد و شعرهایی که با این نغمهها هماهنگ میشد، به زبان فرانسوی بود. داستان منظوم «تریستان و ایزوت» از این سلسله داستانهاست که شهرت و رواج فراوان یافته بود. چندین شاعر، آنرا به زبان فرانسه سرودند و در انگلیس و آلمان هم ترجمه و تقلید شد.(۶)
متنی که ما به مقایسه آنت با منظومه «ویس و رامین» پرداختهایم، اثر ژوزف بدیه؛ ادیب و نویسنده معاصر وعضو فرهنگستان فرانسه است. این نویسنده، مجموع روایاتی را که به زبان مختلف از این داستان باقی است، روی هم ریخته و گسستگی و افتادگیهای داستان را با این مقابله و مقایسه، بند و پیوند داده و کتاب را به نثر، با مراعات اسلوب انشای قدیم، از نو پرداخته است.(۷)
اینک به اختلافهای موجود در این دو داستان میپردازیم. چنانکه در بالا آمد، رمانس «ژوزف بدیه» از مقابله و مقایسه منظومههای مختلف، به زبانهای گوناگون بهدست آمده است، حال آنکه داستان «ویس و رامین» به زبان پهلوی بوده و به گفته مرحوم فروزانفر: «ظاهراً اولین ترجمه آن بهدست فخرالدین قدس سرهاسعد گرگانی[ صورت گرفته و... سبب این که گذشتگان به ترجمه آن نپرداختهاند، منافات و مباینت آن با اصول اخلاقی و قوانین دینی بوده است، زیرا این داستان اگرچه شیرین و دلپذیر است، زیاده مطابق عفت و پاکدامنی تنظیم نشده قدس سرهاست[.»(۸)
منظومه «ویس و رامین»، جدای از ستایش یزدان و و خشور پاکش، محمد مصطفی(ص) و ابوطالب طغرل بک سلجوقی و خواجه ابونصر و عمیدابوالفتح مظفر (حاکم اصفهان و مشوق فخرالدین گرگانی)، با این بیت آغاز میشود:
نوشته یافتم اندر سمرها
زگفت راویان اندر خبرها(۹)
و پس از آن شاعر، بیهیچ مقدمهای، داستان خود را میآغازد، بنابراین، از حماسه فاصله میگیرد، اگرچه به گفته یان ریپکا؛ محقق و مستشرق معروف: «شعر ویس و رامین در سدههای دوازده و سیزده میلادی بهزبان گرجی انتقال یافته وظاهراً بهعنوان داستان حماسی گرجیان از دلپسندی فراوانی درمیان مردم برخوردار شده است.»(۱۰)
«تریستان و ایزوت» به خلاف «ویس و رامین» با مقدمهای آغاز میشود که در اصطلاح اهل ادب، به آن «براعت استهلال» اطلاق میگردد:
«ای سروران من! آیا میخواهید که داستان دلکشی از عشق و مرگ بشنوید؟ این داستان، سرگذشت تریستان وشهبانو ایزوت است. بشنوید که چگونه این دو دلداده، در مرگ و شادی، یکدیگر را دوست داشتند و سپس هردو یک روز، این از غم آن و آن از درد این، زندگی را بدرود گفتند.»(۱۱)
این دو آغاز متفاوت، نشانگر اولین تفاوت اساسی و آشکار این دو اثر است؛ یعنی در «ویس و رامین» با اثری عاشقانه روبهرو هستیم که جنبه بزمی آن بر جنبه رزمی، غلبه تام و تمام دارد و اگر در طول داستان، از جنگ سخنی بهمیان میآید، خیلی سطحی و گذراست و بیشتر نتیجه جنگ است که مهم است و بیان میشود، نه به تصویر کشیدن صحنههای جنگ و گریز و ذکر خون و خونریزی و چکاچک شمشیرها و برخورد سنانها و سپرها. و اگر از ابزار وآلات جنگی نام برده میشود، حد همین است سخندانی را.
به قول و گفته «برتلس»: پدیدار شدن «ویس و رامین»، لحظه چرخشی در تاریخ شعر، داستانی فارسی است. حماسه پهلوانی از گونه شاهنامه، دیگر نمیتوانست پدیدار شود وشعر رمانتیک که از تأثیر سنتهای کهن رها شده بود، گام در راهی دیگر نهاد. از اینرو، فخرالدین گرگانی بهراستی جایی نمایان در تاریخ ادبیات فارسی دارد.(۱۲)
درمیان پهلوانان شاهنامه هم خیانتکار و نیرنگباز هست؛ اما بیشترشان، پیش از همه «نکوکار» زاده شده یا نیکاندیش بودهاند. فخرالدین گرگانی نخواست چنین قهرمانانیارایه بدهد. منظومه او، گونهای «تاریخچه جنجالی» است. او فرمانروایان را بینقاب همایونی و همچون مردمی نشان میدهد که شایسته و سزاوار بزرگداشت و احترام نیستند. یکسره روشن است که منظومه، از دیدگاه
مردی سروده شده که روحیهای دشمنانه با دژ و درگاه فئودالی داشته است. گرگانی، ضروری نمیداند، از لحن «نکوی اشرافی» پیروی کند. به اندیشه [برتلسقدس سره حتی بازگویی فشرده درونمایه منظومه، توانست شایستگی هنری، چالاکی و تندی سیر رخدادها و ریشخندی را که یادآور تمسخر «بوکاچو» دکامرون است، نشان دهد. تصادفی است که استاد بزرگ سخنوری، نظامی، در فاجعهآمیزترین منظومه زیبای خود، خسرو و شیرین، از تأثیر وی بر کنارنبوده است.(۳)
«تریستان و ایزوت»، اما با براعت استهلالی که بر پیشانی دارد، از پایان تراژیک اثر خبر میدهد و به ما متذکر میشود که با اثری نه تنها عاشقانه، بلکه پهلوانانه نیز رو بهرو هستیم و این اثر، از «ویس و رامین» رزمیتر است.
حماسهها، در پایان تاریخ خود، سرانجام در هر کشوری به «رمانس» تبدیل میشوند و رمانس را حد واسط حماسه و داستان میتوان دانست و درحقیقت، رمانسهای منثور، بعدها، در تکامل خود به رمان تبدیل شدهاند. (۱۴) به این ترتیب، میتوان هر دو اثر را، رمانس هم به شمار آورد، با این تفاوت که یکی به نظم است و دیگری به نثر.
از همین آغاز، اختلاف اصلی این دو داستان آشکار میشود و آن، پایان و سرانجام داستان است: عشق «تریستان و ایزوت» به مرگ دو عاشق میانجامد و از همان اول، پیوند عشق و مرگ نموده میآید، حال آن که در «ویس و رامین»، داستان در اصل ماجرا - بدون در نظر گرفتن سرگذشت اخلاف آنان - با وصل و خوشبختی و زندگانی دراز دو دلداده به سرانجام میرسد.
اختلاف اساسی دیگر این دو داستان، آن هست که در «تریستان و ایزوت» برای عشق نامشروع زن شوهردار با خویش شوهر، عذری هست و آن، این که عاشقان شربتی جادویی (مهردارو) نوشیدهاند که به تأثیر آن، زندگانی و مرگشان به هم پیوسته و در این دلدادگی آزاد و مختار نیستند؛ اما در ویس و رامین چنین عذری نیست و اگر وجود دارد، این است که در کودکی با هم پرورده شدهاند و البته، این بهانه کافی و پذیرفتنی نیست.
به گفته مترجم «تریستان و ایزوت» جناب دکتر پرویز ناتل خانلری، در مقدمه کتاب: «همین جبری که در عشق «تریستان و ایزوت» هست، سرگذشت ایشان را گیرندهتر و غمانگیزتر میسازد و سرانجام نیز مرگ، گناه دو دلداده را میشوید.» (۱۵)
ظاهراً توضیحات فخرالدین اسعد گرگانی هم در ابتدای هر واقعه، بیانگر جبری است که بر سرنوشت قهرمانان منظومهاش سایه افکنده است؛ اما این که این استدلالها و توضیحها برای ما اقناع کننده نیست، بر میگردد به لحن «غیرنکویی» که گوینده، انتخاب کرده است که قبلاً درباره آن توضیح داده شد.
تفاوت اساسی دیگر، در شخصیتپردازی قهرمانهای دو داستان است که به آن میپردازیم. رامین، خوب به خودش میرسد. در سرگرمیهای دلاوران مهارت دارد و در راهیابی به دل زیبارویان شکستناپذیر است؛ اما اگر از نزدیک به او بنگریم، همه این آب طلا، یکباره ناپدید میشود.
شاعر، دلاوری او را میستاید، اما یک کار به راستی دلاورانه از این قهرمان قدس سرهجز اشک و نالههای سوزناک و رومانتیک و حیلهها و نیرنگبازیها[ نشان نمیدهد. رامین، دل آن را ندارد که با خطر روبه رو شود و سرسختانه، حتی از شرکت در جنگ - سرگرمی رزمی همه بزرگان آن دوران سر باز میزند. همه چستی و چالاکیاش در این نکته جلوه میکند که از دیوار بلندی به هنگام فرار بالا برود یا با کمند از پنجره پایین بیاید. رامین، نمونه نادرستی کلاسیک است. او پیاپی سوگندهای گوناگون میخورد و میتوان گفت که هر بار در همان دم، سوگندش را میشکند و در این میان، نه این که ناراحتی و عذاب وجدان ندارد، بلکه مینماید که از کردهاش، سربلند هم هست.
مینماید که او نیز نمیتواند پاسخگوی کردارخویش باشد، همان سان که تریستان - شوالیه دلاور - پس از آن که «مهرگیاه» را به او خوراندند، نمیتوانست پاسخگوی کارهایش باشد، اما خواننده، پس از رفتار رامین، بیاختیار در صداقت احساساتش بدگمان میشود. «عشق شوالیه گونه» و «وفاداری تا دم مرگ» حتی در اندیشه رامین هم نیست. در بهترین صورت، او پیرو نفس خشن شهوانی است که کارهایی که در راه آن انجام میگیرد، به هیچ روی، آن را توجیه و تبرئه نمیکند. (۱۶)
تریستان، قبل از آن «مهردارو» را ندانسته بنوشد، هیچگونه رابطه مهرجویانهای با ایزوت برقرار نمیکند؛ هر چند از جانب ایزوت، این کشش و خواهش سر میزند:
«کشتی، موجهای ژرف را میشکافت و ایزوت را با خود میبرد، اما هر چه از زمین ایرلند دورتر میشد، دختر با اندوهی بیشتر زاری میکرد. درخیمهای با خدمتگزار خود «برانژی ین» نشسته بود وبه یاد کشور خویش میگریست. چون تریستان به او نزدیک میشد و میکوشید با سخنان نرم و شیرین او را دلداری دهد، ایزوت بیشتر خشمگین میشد و او را از خود میراند و دلش از کینه انباشته میگشت. آن مردم ربا، آن کشنده «مورهولت» آمده بود تا به نیرنگ و فریب او را از مادر و کشور خود جدا کند. آن گاه او را لایق آن هم نداشتهبود که برای خود نگاه دارد و اینک مانند طعمهای روی امواج به سوی زمین دشمن (مارک شاه) میبرد.(۱۷)
پس از این که تریستان درتنهایی به دلجویی ایزوت میآید، چون آفتاب سوزان است و هردو تشنه، ایزوت طلب نوشیدنی میکند، پرستار همان صراحی را که مادر ایزوت به «برانژیین» سپرده میآورد. ایزوت پس از نوشیدن چند جرعه، جام را به تریستان میسپارد تا تهی کند. این جام، شربت عشق و درد و مرگ است. ازین پس، تریستان از خود ارادهای ندارد، اما به خلاف رامین خود را سرزنش میکند:
«ای خائنانی که به من تهمت میزدید که به مملکت مارک شاه چشم دارم، من از این نیز فرومایهترم... ای دایی عزیز! که مرا در یتیمی، پیش از آن که بدانی فرزند خواهرت «سپیدگل» هستم، دوست داشتی. توکه مرا درآغوش گرفته به سوی زورق و بیبادبان و پارو میبردی و برحالم میگریستی، ایزوت زن تو است و من چاکر تو. ایزوت زن تو است و من فرزند تو....»(۱۸)
«برانژیین» خدمتکار ایزوت، نیز از این که در امانتداری قصور کردهاست، خود را سرزنش میکند و شایسته مجازات میبیند. هنگامی که تریستان در روز سوم، بالاخره تاب نمیآورد و به دیدار ایزوت میرود و برای نخستینبار، آن دو لذت عشق را میچشند، او اینگونه فریاد میآورد:«ای سیهبختان! درنگ کنید و اگر هنوز میتوانید از این راه برگردید؛ اما این راه، بازگشتن ندارد. شراب آمیخته به دارو در شما اثر کردهاست. ای ایزوت! مهردارویی را که مادرت به من سپرده بود،تنها مارک شاه میبایست با تو بنوشد. اما اهریمن بر ما هرسه دست یافت و جام را شما تهی کردید. دوستان من! به کفاره قصوری که درحفظ آن دارو کردم، تن و جانم را به شما میسپارم، زیرا گناه از من بود که شما در آن جام شوم، عشق و مرگ را نوشیدید.»(۱۹)
معادل دایه ویس، که درمنظومه گرگانی نامی ندارد، دوشخصیت: خدمتکار ایزوت، «برانژی ین» و خادم او «پری نیس» و «فادار سپیدرو» هستند که تفاوتشان کاملا مشهود و آشکار است. همچنین، تفاوت مادر ایزوت با مادر ویس، شهرو.
میتوان گفت که ویس هم از دلداده خود، رامین، دست کمی نداشت و کاملا شایسته اوست. درآغاز که دایه به وسوسه او آغازید، هنوز گونهای حس درستکاری برایش بیگانه بود، اما پس از گام نهادن در راه نادرستی و کاستی، همه هم خود را یکسره به آن کار میدهد. دروغ و درغگویی این زن، هیچ حد و مرزی نمیشناسد. او میتواند از هر وضعی خودش را برهاند و نیز بیشرمانه، وعده و عهد خود را همانند رامین زیرپا بگذارد. وی با همه بوالهوسبودنش، ترسوست و میکوشد نیرنگهای خود را نه از شرم و آزرم، بلکه از ترس پیامدهایش پنهان کند.(۲۰)
تفاوتی که ایزوت را از ویس دلپذیرتر میکند، این است که ایزوت از همان ابتدا به تریستان عشق میورزد و بعداز نوشیدن «مهردارو» هم که دیگر اختیاری از خود ندارد و نمیتواند دربرابر این عشق ناگزیر مقاومت و ایستادگی کند، درعشق تراژیک خود ثابت قدم است چون ویست نیست که به سفارش مادر، همسر برادرش، ویرو شود، و به اصرار دایه، شاه موبد را به عنوان همسری قابل ستایش بپذیرد و ازعشق ویرو چشم بپوشد و دوباره به اصرار و ابرام دایه، گرفتار عشق اهریمنی رامین گردد.
ایزوت، همچنین از ویس چارهاندیشتر و مدبرتر است. آنگاه که مارک شاه را برافروخته و خشمگین میبیند، از علت خشم او میپرسد، شاه طفره میرود، اما شهربانو میگوید:
ُ«شاها! هرکس حق دارد که اندیشه خود را بگوید، اما من هم حق دارم که بدانم برمن چه بهتانی بستهاند» (۲۱) و شاه حقیقت را به او میگوید و دعوی بدگویان را با او درمیان میگذارد که او باید با سوگند و آزمایش آهن تفته، پاکدامنی خود را اثبات کند. ایزوت به خود میلرزد، اما دوراندیشانه ده روز مهلت میخواهد.
او از شاه میخواهد که تا روز موعود، «آرتورشاه»، «اسقف گوون»، «ژیرفله» و «که» را دعوت کند تا به «شنزار سفید» درکنار رودی در سر حد مملکت او و آرتورشاه بیایند و هنگامی که فرستادگان مارک شاه، نزد آرتورشاه میشتافتند، ایزوت هم نهانی، خادم خود «پری نیس» و فادار سپیدرو را نزد تریستان میفرستد و او را از آنچه روی دادهاست و از جایگاه و ساعت آن گاه میکند.
در روز داوری، مارک شاه و ایزوت و امیران «کورنوای» سواره تا شنزار سفید میروند و به شکوه تمام به کنار رود میرسند و سرداران آرتورشاه که در کناره دیگر گرد آمدهاند، با درفشها درخشان خویش به ایشان سلام میکنند. در جلو ایشان، در کنار ساحل، زایری سیهروز در پلاسی نشسته است و کشکول چوبین خود را پیش آورده و با آوازی ضعیف صدقه میخواهد.
زورقهای «کورنوای» پاروزنان پیش میآیند و چون به کناره، نزدیک میشوند، ایزوت از سردارانی که گرد او هستند، میپرسد که چگونه میتواند به زمین برسد، بیآنکه که جامه بلندش به لای و لجن بیالاید و گذر دهندهای را به مدد میطلبد. زایر زار و نزار که کسی جز تریستان نیست، شهبانو را در آغوش میگیرد و طبق نجوای در گوشی او، به شنزار که میرسد، خود را به زمین میاندازد. شهبانو ایزوت نمیگذارد کسی آسیبی به او برساند و از خدا یاری میخواهد و تمام زر و زیور خود را به گدایان میبخشد و یک تا پیراهن بیآستین، با پای برهنه به سوی دو شاه میرود و نزدیک باز مانده جسد شهیدان، به استخوان این شهیدان و تمام جسدهای شهیدان دیگر جهان سوگند یاد میکند که هرگز مردی جز مارک شاه و این زایر سیهروز او را دربرنگرفته است و لرزان و رنگ باخته به آتشدان نزدیک میشود و در سکوت دیگران، آهن سرخ را در دست میگیرد و نه قدم میرود. سپس آن را به زمین میاندازد و بازوان را صلیبوار برهم مینهد و پیش میآورد و همه میبینند که گوشت دستش از آلویی که بر درخت است، شادابتر است و غریو شادی و ستایش خداوند از تمام سینهها برمیخیزد.(۲۲)
ویس در پاسخ موید منیکان که میگوید:
بدین پیمان توانی خورد سوگند
که رامین را نبودش با تو پیوند(۲۳)
چنین پاسخ میدهد:
چرا ترسم ز ناکرده تباهی
به سوگندان نمایم بیگناهی(۲۴)
همین که از میدان، آتش شاه سر بر میآورد و شعله میکشد، ویس و رامین آن را میبیند که یازان به سوی پروین آسمان است. به عکس ایزوت که خود چارهاندیشی میکند، ویس از رامین میخواهد مشکلی را که شاه برایشان فراهم ساخته، حل کند:
همان گه ویس در رامین نگه کرد
مر او را گفت بنگر حل این مرد
که آتش چون بلند افروخت ما را
بدین آتش بخواهد سوخت ما را
مرا گوید به آتش برگذر کن
جهان را از تن پاکت خبر کن
بیا تا پیش از این کومان بخواند
ورا این راستی در دل بماند(۲۵)
و چون از رامین کاری برنمیآید، دست به دامن دایه میشود:
تو چاره دانی و نیرنگ بازی
نگر در کار ما چاره چه سازی؟
جوابش داد رنگآمیز دایه
بگفتا نیست کاری خوار مایه
مگر ما را دهد دادار یاری
برافروزد چراغ بختیاری
کنون افتاد کار ایدر مپایید
کجا من میروم با من بیایید
فراوان زر و گوهر برگرفتند
پس آن گه هر سه در گرمابه رفتند
رهی از گلخن اندر بوستان بود
چنان راهی که از هرکس نهان بود
بدان ره هر سه اندر باغ رفتند
زموبد با دلی پرداغ رفتند
سبک بر رفت رامین روی دیوار
فروهشت از سر دیوار، دستار
به چاره برکشید آن هر دوان را
به دیگر سو فروهشت این و آن را
چو دیوان چهره از مردم نهفتند
به آیینزنان هر سه برفتند(۲۶)
گزینش واژگان و ترکیبهایی که از جانب شاعر صورت میگیرد و اعمالی را که به آنان نسبت میدهد، ویس و رامین و دایه را قهرمانهایی موجه و قابل ستایش و دلسوزی، چون ایزوت و تریستان و پرینیس نمیسازد. صفت «نیرنگبازی» را که ویس به دایه نسبت میدهد، مقایسه کنید با صفت «وفادار سپیدرو» که ژوزف بدیه برای پری نیس، خادم ایزوت، میآورد. همچنین است ترکیبهای «جواب رنگآمیز» دایه، «آیینزنان» و واژه «دیوان» که بار منفی دارند و باعث همذات پنداری خواننده با قهرمانان داستان نمیگردند.
اعمالی که از این سه تن، در همین چند بیت سر میزند، به حکم مشت نمونه خروار، تفاوت آنان را با شخصیتهای معادلشان در رمانس تریستان و ایزوت آشکار میسازد: ایزوت، داوری با آهن تفته را میپذیرد و ویس، فرار را بر قرار ترجیح میدهد. تریستان به یاری ایزوت برمیخیزد و به سوی خطر میرود و رامین با خفت و خواری، مخفیانه با ویس و در جایی دیگر بی ویس از مهلکه میگریزد. ایزوت هرچه زر و زیور و جامه و سربند پرنیان و حریر و پیراهن و کفش گوهرنشان
دارد، به گدایان میبخشد، حال آن که ویس و رامین و دایه به خزانه شاه دستبرد زده و راه گرمابه درپیش میگیرند و میگریزند.
رفتن تریستان به «برتانی» با رفتن رامین به «گوراب» و ازدواج آن دو با «ایزوت سپید دست» و «گل» اگر چه درکلیت شبیه به هم مینماید، اما درجزئیات با یکدیگر متفاوتند. انگیزه تریستان و رامین از این هجرت متفاوت است. تریستان، گمان میبرد که مارک شاه، ایزوت را بخشیده و آنان با همدیگر خوشبخت هستند و ایزوت، او را به فراموشی سپرده است. درمقابل، رامین برای رهایی از سرزنش دیگران و گریز از عشقی که برایش ننگ و سرشکستگی آورده، مرو را ترک میکند و به خلاف تمنای ویس به «گوراب» میرود و عشق او را به فراموشی میسپارد وبا «گل» ازدواج میکند و اگر چندی بعد پشیمان میشود، پس از سیراب شدن از وجود معشوق است:
چو رامین چندگه با گل بپیوست
شد ازپیوند او هم سیر و هم مست (۲۶)
تریستان، اما، همان شب زفاف، با دیدن انگشتری زمرد نگین خود که ایزوت زرین موی به او داده، پشیمان میشود و پی به اشتباه خود میبرد و با «ایزوت سپید دست» هم بستر نمیشود.
نکتهای دیگر که این دو داستان را از یکدیگر متمایز میسازد، فضای زن سالارانه در ویس و رامین و جو مرد سالارانه در «تریستان و ایزوت» است که آن برمیگردد به این که، زمان وقوع داستان «ویس و رامین» روزگاری بس قدیمتر از زمان «تریستان و ایزوت» است و این داستان، قدمت بیشتری دارد.
در رمانس «تریستان و ایزوت» اگرچه شخصیتهای زن، فعال و درگیر ماجرا هستند؛ اما داستان،شرح دلاوریها و جنگها و ماجراهایی است که تریستان آنها را پشت سرمیگذارد. درمقابل، مردان منظومه «ویس و رامین» بسیا منفعل هستند و جز عجز و زاری و لابه کاری از آنها سر نمیزند و صحنههای دلاوریها و جنگاوریهای آنان به تصویر درنمیآید. تصمیم گیرندهها در ازدواج و امور مهم زنان هستند و مردان بازیچه دست زنان: شهرو، از ویس میخواهد که با ویرو ازدواج کند. جز نامی تنها، نشانی از قارن -پدر ویس -نیست. مادرموبد، به راحتی شاه را به جنگ ویرو تحریک میکند و به کاری که میخواهد، وامیدارد. دایه و ویس هم به هرکاری که دوست دارند، دست مییازند و کاری از موبد و زرد - برادرشاه موبد- و ویرو ساخته نیست. آنها همیشه گرفتار خدعه و نیرنگ بازیهای ویس و دایه هستند.
منابع:
۱- باتلرییتز، ویلیام، کوهولین، ترجمه مسعود فرزاد، چاپ اول ۱۳۵۴، شیراز.
۲-بدیه، ژوزف، تریستان و ایزوت، ترجمه پرویز ناتل خانلری، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم ۱۳۴۳، تهران .
۳- برتلس، یوگنی ادواردویچ: تاریخ ادبیات فارسی (از فردوسی تا عهد سلجوقی)، ترجمه سیروس ایزدی، انتشارات هیرمند، چاپ اول ۱۳۷۵،تهران.
۴- ریپکا، یان و دیگران: تاریخ ادبیات ایران، ترجمه کیخسرو کشاورزی، انتشارات گوتمبرگ و جاویدان خرد، چاپ اول ۱۳۷۰، تهران.
۵- شمیسا، سیروس: انواع ادبی، انتشارات فردوس، چاپ دوم ۱۳۷۳، تهران.
۶- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران ، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم ۱۳۶۹، تهران.
۷- گرگانی، فخرالدین اسعد: ویس و رامین، به تصحیح مجتبی مینوی، کتابفروشی بروخیم و پسران، ۱۳۳۸، تهران.
۹- ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی، ص ۸۲
پینوشتها:
۱- ر.ک. تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، مقدمه مترجم، ص۱۲.
۲- کوهولین، ویلیام باتلرییتز، مقدمه مترجم، ص۳.
۳- تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، مقدمه مترجم، ص۱۰و ۱۱.
۴- تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، ص۲۸۱.
۵- تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، مقدمه مترجم، ص۱۲و ۱۳.
۶-همان، ص۱۰.
۷-تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، مقدمه مترجم، ص۱۱.
۸-سخن و سخنوران، بدیعالزمان فروزانفر، ص۳۷۱.
۹-ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی، ص۲۸.
۱۰-تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و...، ص۲۷۹.
۱۱-تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، ص۱۷.
۱۲-تاریخ ادبیات فارسی (از فردوسی تا عهد سلجوقی)، برتلس، ص۷۲.
۱۳- همان.
۱۴- انواع ادبی، سیروس شمیسا، ص ۱۱۱.
۱۵- تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، مقدمه مترجم، ص ۱۳.
۱۷-تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، ص۶۸.
۱۸- همان، ص۷۰.
۱۹- همان، ص۷۲و ۷۳.
۲۰- تاریخ ادبیات فارسی (از فردوسی تا عهد سلجوقی)، برتلس،ص۷۱.
۲۱- تریستان و ایزوت، ژوزف بدیه، ص۱۷۴.
۲۲- ر. ک. تریستان و ایزوت، صص ۱۸۰- ۱۷۵.
۲۳- ویس و رامین، فخرالدین اسعد گرگانی، ص ۱۹۴.
۲۴- همان.
۲۵- همان ص ۱۹۶ و ۱۹۷.
۲۶- همان، ص ۱۹۷ و ۱۹۸.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست