چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

فطری بودن گرایش به دین


فطری بودن گرایش به دین

این مقاله به دنبال آن است كه اثبات كند بینش ها و گرایش های دینی به چگونگی آفرینش انسان و نهاد او برمی گردد و این ندای فطرت است كه انسان را به سوی ایمان و گرایش به مبدأ و معاد و برنامه ای متناسب با آن فرا می خواند و به دنبال آن, عوامل پشت كردن برخی انسان ها از اقتضاهای ذاتی و زمینه های ناتوانی و یا انحراف فطرت را توضیح داده وسرانجام, نقش انبیا و رهبران دینی در هدایت و شكوفا سازی فطرت به اختصار بیان شده است

یكی از اساسی‌ترین مباحث معارف دینی، آن است كه آیا دین و اعتقاد به ماورای طبیعت به ویژه ایمان به خدا چگونه و تحت تأثیر چه عواملی برای انسان‌ها پدید آمده است. آیا شریعت و تشریع با تكوین و آفرینش‌ هماهنگی و هم‌سنگی دارند یا آن‌ها دو جریان متفاوت هستند؟ این مقاله به دنبال آن است كه اثبات كند بینش‌ها و گرایش‌های دینی به چگونگی آفرینش انسان و نهاد او برمی‌گردد و این ندای فطرت است كه انسان را به سوی ایمان و گرایش به مبدأ و معاد و برنامه‌ای متناسب با آن فرا می‌خواند و به دنبال آن، عوامل پشت كردن برخی انسان‌ها از اقتضاهای ذاتی و زمینه‌های ناتوانی و یا انحراف فطرت را توضیح داده وسرانجام، نقش انبیا و رهبران دینی در هدایت و شكوفا سازی فطرت به اختصار بیان شده است.امید است مفید و مقبول اهل تحقیق و دانش قرار گیرد؛ انشاء الله.

فطری بودن دین و گرایش به خدا

فطرت‌، كلمه‌ای عربی از مبدأ (ف ـ ط ـ ر) است و در لغت به دو معنای شكافتن و ابداع و آفریدن از نیستی (ایجاد اولیه) آمده. این دو معنا در قرآن به‌كار رفته است؛برای مثال، در سورهٔ ابراهیم، آیه ۱۰ معنای ایجاد و آفرینش آمده و می‌فرماید: أَفِی اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ، و در سوره انفطار آیه ۱ معنای شكافتن به كار رفته است: وإِذَا السَّماءُ انفَطَرَتْ؛ اما لفظ فطرت در وزن فِعْلَه به معنای نوعی خاص از آفرینش و كاربُرد آن فقط انسان است . فطرت انسانی یعنی ویژگی‌های ذاتی كه در آفرینش انسان لحاظ شده است. بینش‌ها و گرایش‌هایی كه اكتسابی نیستند و در سرشت انسان قرار دارد، فطری نامیده می‌شوند. راغب اصفهانی می‌گوید: فطر ایجاد و ابداع یك چیز بر هیأت و كیفیت خاصی است كه اقتضای فعلی از افعال را دارد؛ پس این آیه شریفه كه می‌فرماید: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، فطرتی است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده (روم(۳۰)، ۳۰) و اشاره است به این‌كه مردم را به گونه‌ای خلق و ایجاد كرده است كه معرفت و شناخت خدا و ایمان به او در آن‌ها وجود دارد (راغب اصفهانی،بی‌تا: ص ۳۹۶). مفسران نیز همین معنا را پذیرفته، فطرت را حالتی می‌دانند كه خداوند متعالی در انسان قرار داده و او را برای پذیرش حقّ، مستعد آفریده است. علامه طباطبایی بعد از آن كه دین را روش زندگی و نشان‌دهنده سیر سعادت معرفی می‌كند، می‌گوید: پس برای انسان آفرینش خاصی است كه او را به روشی خاص در زندگی و مسیر معیّنی كه دارای غایت و هدف مشخصی است هدایت می‌كند كه بدون پیمودن این مسیر، به آن هدف نمی‌رسد و این هدایتگر و هادی، چیزی جز فطرت و كیفیت خلقت انسان [كه در همه انسان‌ها وجود دارد و تغییر و تحوّل نمی‌پذیرد] نیست و بدین سبب [قرآن] به دنبال تعبیر فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا، فرمود: لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّه؛ِ در آفرینش الاهی دگرگونی نیست ( طباطبایی، بی‌تا: ج۱۶، ص ۱۷۹). قلمرو فطرت: فطرت هم بینش‌ها و شناخت‌های انسان را شامل می‌شود و هم گرایش‌های ذاتی و اختصاصی او را پوشش می‌دهد؛ بدین سبب، فطریات، شامل اندیشه‌های نظری و حوزه عقل نظری می‌شوند؛ چنان‌كه اقتضاهای عقلی عملی را در بر می‌گیرند. منظور از فطریات، اموری است كه آفرینش ویژه و فطرت انسانی، آن‌ها را اقتضا می‌كند و محصول علم حضوری هستند ( نه علم حصولی و اكتسابی) نظیر حقیقت جویی، گرایش به خیر و فضایل انسانی، زیبایی دوستی، میل به كمال مطلق ... .

تفاوت فطرت با طبیعیت و غریزه

طبیعت، غریزه و فطرت، ذاتیات و اقتضا‌های آفرینشی را دلالت دارند و در این جهت مشتركند كه اكتسابی نیستند؛ اما كاربرد آن‌ها متفاوت است. طبیعت در مورد خواصِ ذاتی و چگونگی آفرینش همه مخلوقات و پدیده‌های عالم امكان به‌كار می‌رود و دست‌كم تمام مادیات را در بر‌می‌گیرد و اگر در جانداران هم به كار رود، حیثیّت عمومی و مشترك آن با موجودات دیگر را دلالت می‌كند؛ اما غریزه، اقتضاهای ذاتی و گرایش‌های حیوانی را در بر گرفته، خصوصیات مشترك بین انسان و حیوان را شامل می‌شود؛ مانند غریزه شیرخوارگی، به دنبال لذت جسمانی و مادی بودن و ...؛ در حالی كه فطرت، حالت فراحیوانی و به انسان اختصاص دارد.فطرت فقط ویژگی خدادادی انسان را به این لحاظ كه انسان است، شامل می‌شود و بر جاذبه‌ها و ذاتیات غیر انسانی دلالت نمی‌كند؛ بدین سبب بسیاری از فطریات جنبهٔ ارزشی و معنوی دارند نه مادی. به دنبال لذت مادی بودن مانند غذای لذیذ بودن غریزی است؛ اما ایثار و فدا‌كردن لذت‌های مادی و شهوترانی، برای هدف بالاتر و لذت معنوی فطری است.

ویژگی‌های امور فطری

با توجه به آنچه گفته شد می‌توان ویژگی‌های فطرت و امور متعلق به فطرت را چنین برشمرد:

۱.همگانی و فراگیر: فطریات چون به ‌سرشت وآفرینش انسان مستندند، همه افراد را بدون استثنا در برمی‌گیرد؛ گرچه تحت تأثیر اوضاع مختلف و عوامل بیرونی، میزان آن در افراد، شدّت و ضعف خواهد داشت.

۲.فراحیوانی و ارزشی بودن: چنان‌كه گفته شد، فطرت به انسان اختصاص دارد و دارای جنبهٔ فراحیوانی است؛ بدین لحاظ، فطریات همگی خیر و از فضایل انسان شمرده می‌شوند. هیچ‌یك از شرور ریشهٔ فطری ندارد و اعمال زشت و ناپسند انسان‌ها را نمی‌توان به حساب فطرت و سرشت انسانی گذاشت. حتّی بدترین و ظالمانه‌ترین انسان‌ها به حسب آفرینش ، عدالت و احسان و زیبایی را دوست دارند و ظلم و تعدی را زشت می‌شمارند؛ گر چه در عمل به آن پایبند نبوده ، به سبب منعفت طلبی و تحت تأثیر غرایز و نفسانیات، جهتگیری خود را بر خلاف فطرت انسانی قرا دهند.

۳.غیر اكتسابی: فطریات همگی محصول علم حضوری است و اساس آن‌ها به تعلیم و تعلم نیاز ندارد؛ گرچه هدایت و رشد و شكوفایی آن به راهنمایی و هادی نیازمند است؛ چنان‌كه بی‌توجهی و غفلت یا تغافل ازامور فطری باعث خمود فطرت می‌شود.

۴.تغییر و تحول ناپذیری: اصل امور فطری در همه زمان‌ها و مكان‌ها و در همه انسان‌‌ها وجود دارد و دگرگونی‌های اجتماعی و علمی و سیاسی، فطرت انسان و سرشت او را دستخوش تغییر و تحول، و آن‌ها را تعویض نمی‌كند؛ چنان‌كه قرآن فرمود: لا تبدیل لخلق الله.

۵.قابل تجربه: هر انسانی با رجوع به وجدان و سرشت خویش می‌تواند امور فطری مانند حقیقت‌جویی، میل به صداقت و راستی و انزجار از دروغ و زشتی را درك كند و آن را بیابد.

فطری بودن دین و اعتقاد به خدا

یكی از مهم‌ترین اقتضاءات ذاتی و سرچشمه گرفته از سرشت انسانی، خداباوری، خداجویی و تكیه بر مبدأ آفرینش و اعتماد به روش و برنامه‌هایی است كه پروردگارش برای او ترسیم كرده است. آدمی با بازگشت به خویشتن خویش و رجوع به سرشت انسانی، بدون نیاز به استدلال‌های عقلی و روش‌های علمی، از راه دل و با علم حضوری و بی‌واسطه می‌تواند به سوی مبدأ و كوی یار جذب و در پرتو آن متنعم شود و آرامش یابد. انسان به لحاظ آفرینش، محدودّیت پذیر نیست و در طلب كمال مطلق است؛ جز به مطلق و موجود نامحدود تكیه ندارد چنان‌كه آرامش و طمأنینه و آسایش خویش را در پیوند با او دانسته، فقط او را شایسته و اشباع كننده دل انسان می‌داند: أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛ آگاه باشید كه فقط با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد (رعد(۱۳)، ۲۸). اعراض و اجابت در برابر این اقتضایِ ذاتی و گرایش قلبی، اضطراب و تشویش خاطر را به دنبال داشته، زندگی را تاریك و غیر قابل تحمل می‌كند و آرامش و راحتی را از انسان می‌گیرد، گرچه همه امكانات مادی و موقعیت‌های خوب دنیایی را داشته باشد. آری، انسان همراه با همه چیز و منهای خدا با نگرانی و زندگی تنگ و پر ازفشار روحی مساوی است: وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهًٔ ضَنكاً؛ و هر كس از یاد من رویگردان شود، زندگی [سخت] و تنگی خواهد داشت (طه (۲۰)، ۱۲۴). هر فردی از افراد انسان، هر گاه به خود واگذار شود و فطرت او از پیرایه‌های علمی و فشار عوامل خارجی رهایی یابد، متوجه نیرویی توانا و مقتدر و ما فوق قدرت‌های مادی و محسوس می‌شود و خود را با علم حضوری، مقهور و مملوك خدایی می‌داند كه مبدأ و سرانجام انسان است؛ خالقی كه از روح نامتناهی خود در انسان دمیده و شخصیت او را به گونه‌ای ساخته كه جز به پروردگار و مبدأ نامتناهی و غیر محدود كه تدبیر او را هم در دست دارد، تكیه و اعتماد نداشته باشد، و چنین گرایش درونی، انسان را به تلاش پیگیر برای نزدیك شدن به خدا و هدف نهایی فرا‌خوانده، كمال و سعادت خویش را در تقرب به او می‌جوید و به اقتضای همان فطرت و سرشت انسانی، یگانه راه رسیدن به مقصود و دست‌یابی به كمال انسانی را تبعیّت از شریعت و روشی می‌داند كه خدا و مدیر آفرینش هماهنگ با نیاز‌ها و استعداد‌های انسان برای او ابلاغ و ارائه كرده‌ است.به تعبیر دیگر، فقط گرایش به خدا فطری نیست؛ بلكه همه دین و از جمله شریعت و احكامی كه خدا برای انسان انشا و ابلاغ كرده نیز فطری است؛ چرا كه این احكام و دستورها مبتنی بر مصالح و استعداد‌ها و نیازهای واقعی و خلقتیِ انسان و ابزاری برای تعالی او است؛ بدین سبب، قرآن پذیرش اسلام را بازگشت به فطرت انسانی و اقتضای آفرینش او معرفی می‌كند؛ آفرینشی كه تغییر ناپذیر است: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ(روم(۳۰)‌،۳۰). علامه طباطبایی بعد از آن‌كه دین را روش زندگی و راه رسیدن انسان به سعادت می‌داند، آفرینش انسان را به گونه‌ای معرفی می‌كند كه زمینه‌ها و ابزار سلوك به سوی این سعادت در وجود او هست طباطبایی،بی‌تا: ص ۱۷۸).


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.