شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا

استبداد در خانواده و ریشه های تاریخی


استبداد در خانواده و ریشه های تاریخی

واژه های پدرسالاری, مادرسالاری, برادر سالاری و فرزندسالاری را بارها شنیده ایم و چه بسا برای توصیف خانواده خود یا اطرافیانمان به كار برده ایم تمام این واژه ها, به نوعی ریشه در اقتدارطلبی خانوادگی دارند

ماجرا همیشه از اینجا شروع می شود كه عده ای می خواهند به هر وسیله ای عده دیگری را متقاعد كنند كه حق با آنهاست. همه جنگ های تاریخ و تمام انقلاب های جهان هم محصول تلاش كسانی بوده كه نمی خواسته اند زیر بارحرف زور بروند، اما خیال نكنید این اتفاقی است كه فقط بین دولت ها و كشورها رخ می دهد. ماجرای استبداد قصه ای قدیمی است كه هرروز، در همه جای دنیا و در هر نقطه ای كه بیش از یك نفر آدم وجود داشته باشد، در اشكال و قالب های متنوع تكرار می شود.

استبداد خانگی

واژه هایی مثل پدرسالاری، مادرسالاری، برادر سالاری و فرزندسالاری را بارها شنیده ایم و چه بسا برای توصیف خانواده خود یا اطرافیانمان به كار برده ایم. تمام این واژه ها، به نوعی ریشه در اقتدارطلبی خانوادگی دارند. دانشمندان علوم انسانی و اجتماعی، خانواده ها را به سه دسته عمده تقسیم كرده اند كه یكی از آنها خانواده مستبد است. دكتر پرویز رزاقی، روانشناس و مشاور خانواده، خانواده مستبد را چنین تعریف می كند:«خانواده ای كه نوعی تسلط و تفوق را روی اعضای خود اعمال می كند و آنها را مجبور می كند كه در چارچوب مشخصی گام بردارند. در خانواده مستبد یك نفر با استفاده از زور و قدرت در صدد تحمیل خود براعمال و افكار دیگران است.خانواده مستبد باوجود اینكه تعریف معقول و منطقی از اقتدار ندارد، چارچوب ها را خود تعیین می كند. افراد سلطه جو در این خانواده معمولا سوپراگو( فردیت) بسیار قوی دارند، دنیا را از دریچه چشم خودشان می بینند و احساس می كنند خط سیری كه در زندگی پیش گرفته اند، بسیار منطقی و صحیح است و به خوشبختی خانواده منتهی می شود.»در خانواده های مستبد، اقتدار با توجه به فرهنگ به صورت میراثی در یك خاندان منتقل می شود. مثلا جنسیت (دختر یا پسربودن) و فرزند اول یا دوم به بعد بودن در میزان اقتدار تاثیر دارد. فرزندان چنین خانواده هایی ویژگی های رفتاری و شخصیتی آشكاری پیدا می كنند كه آنها را از فرزندان انواع دیگر خانواده متمایز می كند. آنها حق اظهارنظر ندارند در نتیجه به ظاهر حالت تسلیم و اطاعت از خود نشان می دهند ولی در واقع در هیجان و اضطراب هستند و در مقابل دیگران حالت خصومت به خود می گیرند. دكتر رزاقی ویژگی های فرزندان خانواده های دیكتاتور را چنین برمی شمارد: «این بچه ها زود عصبی می شوند و حالت های عصبانیت را در آنها می توان به وفور مشاهده كرد. آنها معمولا ترسو می شوند چون هراس دائمی از كودكی در وجودشان لانه كرده است. كینه جو و انتقام گیر می شوند چون در كودكی نتوانسته اند حق خودشان را بگیرند، نیازهای روانی شان تامین نشده و آنها همان رفتاری را كه از خانواده شان دیده اند نسبت به دیگران تكرار می كنند. در نتیجه چنین افرادی براحتی نسبت به حریم دیگران تجاوز می كنند چون چنین رفتاری را طبیعی می شمارند. اعتماد به نفس در این افراد كمتر دیده می شود، در ابراز احساسات و عواطف خودشان ناتوانند، چون نمی توانند مسائل خودشان را حل كنند براحتی تهمت می زنند و دروغ می گویند، آنها شخصیت مستقلی ندارند و هر توانمندی در جود خودشان را به دیگران یا به شانس و اقبال نسبت می دهند. دارای روحیه حساسی می شوند كه آنها را یا كاملا پرخاشگر یا كاملا مطیع نشان می دهد.»

اما اقتدار خانواده های مستبد با بزرگ شدن بچه ها و كم شدن نیازهایشان، كمرنگ تر می شود. در حقیقت استبداد والدین رابطه مستقیم با احتیاجات فرزندان دارد، اما زمانی كه فرزندان نقش های اجتماعی را به عهده می گیرند و رفته رفته مستقل می شوند، قدرت والدین برای تسلط و كنترل آنها كاهش می یابد.این كاهش اقتدار معمولا در سنین جوانی فرزندان با قبول شدن آنها در دانشگاه، پیدا كردن شغل و نهایتا ازدواج و تشكیل خانواده به اوج می رسد. در نتیجه قانون نانوشته ای كه می گوید، هیچ قدرتی همیشگی نیست، در اینجا هم واقعیت خود را نشان می دهد.

مدارای بیش از حد

الگوی دیگری كه برای خانواده تعریف می شود خانواده مداراگر است كه به آن آزادی مطلق افراد هم گفته می شود. در چنین خانواده ای فرزندان آزادی عمل دارند و والدین بیشتر تسلیم خواسته های فرزند هستند و سعی می كنند نیازهای بچه ها را برآورده كنند. می توان گفت واژه فرزند سالاری كه چند سالی است رایج شده در توصیف این خانواده كاربرد دارد. بیشتر تصمیمات خانواده براساس تمایلات و درخواست های فرزندان گرفته می شود و این فرزندان هستند كه چارچوب های خانواده را مشخص می كنند.دكتر رزاقی دلیل شكل گیری چنین خانواده هایی را اینطور تشریح می كند: «ممكن است عامل اصلی ، ضعف های والدین باشد كه چارچوب از پیش تعیین شده ای ندارند یا نمی توانند این چارچوب ها را درمورد فرزندانشان اعمال كنند.»او در توضیح ویژگی های رفتاری و شخصیتی فرزندان خانواده های مداراگر می گوید:«این بچه ها به والدین شان احترام كمتری می گذارند. آنها رشد عاطفی و اجتماعی قابل قبولی ندارند و مسئولیت پذیری شان كم است.این افراد چون دچار خود بزرگ بینی هستند و دیگران را كم اهمیت تر از خودشان تلقی می كنند، رفتار دیگران را مورد پذیرش قرار نمی دهند. كودكان این خانواده ها در تعاملات اجتماعی شان خود را برتر از بقیه می دانند، مثلا هنگام مدرسه رفتن، تمام امكانات را متعلق به خود می دانند و حتی این حق را برای خود قائلند كه هر وقت دلشان نمی خواهد به مدرسه نروند.»علاوه بر اینها فرزندان خانواده های مداراگر معمولا بی بند و بار، لاابالی، سهل انگار، خودخواه و بی هدف هستند. والدین سهل گیر و بی اعتنا نیز نمی توانند حامی خوبی برای فرزندان نوجوان باشند. چنین والدینی فرزندان خود را به حال خود رها می كنند بی آنكه سرمشق یك انسان مسئول را داشته باشند.

آزاد منشی و اقناع درخانواده

الگوی سوم، ایده آل ترین الگوی خانواده و مربوط به خانواده های آزادمنش است كه مبانی اقناع متقابل را رعایت می كنند. در چنین الگویی والدین با تمامی اعضای خانواده محترمانه رفتار می كنند. اعضای خانواده صلاحیت اظهارنظر درباره مسائل مربوط به خود را دارند و منطق و عقل بر روابط خانواده حاكم است. والدین درخانواده های آزادمنش با فرزندان خود مشورت می كنند و بچه هایشان را همان طور كه هستند می پذیرند، برخلاف خانواده مستبد كه فرزند خود را به سمت تصویر ایده آل خاندان سوق می دهد و توانایی های او را نادیده می گیرد و از او توقع انجام اعمالی را دارد كه در توانش نیست.پرویز رزاقی، مشاور و روانشناس درباره ویژگی های فرزندان چنین خانواده هایی می گوید:«اعتماد به نفس این بچه ها بسیار بالاست چون همیشه نظرشان پرسیده شده و به آنها فرصت ابراز وجود داده شده است.از آنجا كه والدین در خانواده های آزادمنش گوش شنوا دارند، فرزندان از نظر عاطفی و احساسی، رشد قابل ملاحظه ای پیدا می كنند. خلق و خوی آرامی دارند و پرخاشگر نیستند. آنها حتی در دفاع از خودشان معتدل و منطقی هستند و مقتدرانه برخورد نمی كنند، در عین حال بدون ناراحت كردن دیگران حقشان را می گیرند. فرزندان چنین خانواده هایی برای استقلال خودشان تلاش می كنند و معمولا زود مستقل می شوند و از آنجا كه توانمندی هایشان مورد احترام والدین قرار می گیرد خلاقیت و ابتكار در وجودشان شكوفا می شود.

آنها مسئولیت پذیرند و احساسات و عواطف دیگران را براحتی می پذیرند.»در نتیجه بخش اعظم آنچه كه شخصیت افراد نامیده می شود در بستر خانواده شكل می گیرد. همه ما چه بخواهیم چه نخواهیم در تمام طول عمرمان تحت تاثیر فضای خانواده خود خواهیم بود، تصویر پدری بداخلاق یا مهربان و مادری مطیع یا پرخاشگر به همراه انبوه خاطرات تنبیه ها و تشویق های دوران كودكی قسمت عمده ای از حافظه ما را اشغال كرده و بیشترین تاثیر را در تعاملات اجتماعی و عاطفی مان دارد. فرزندان ما نیز با خاطراتی كه ما برایشان می سازیم زندگی خواهند كرد، چه خوب كه این خاطرات، گنجینه بزرگ مهر و عشق و احترام باشد.