دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

ضد استراتژی نامتقارن عراق


ضد استراتژی نامتقارن عراق

در این مقاله نویسنده ضمن اشاره به مفهوم جنگ نامتقارن, استراتژی عراق را برای مقابله با نیروهای ائتلاف مورد بررسی قرار می دهد نویسنده برای بررسی دقیق استراتژی مقابله عراق, بحران عراق را به طور کلی به چند دوره تقسیم کرده و ضداستراتژی عراق را در هر دوره مورد بررسی قرار داده است

در این مقاله نویسنده ضمن اشاره به مفهوم جنگ نامتقارن، استراتژی عراق را برای مقابله با نیروهای ائتلاف مورد بررسی قرار می‌دهد. نویسنده برای بررسی دقیق استراتژی مقابله عراق، بحران عراق را به‌طور کلی به چند دوره تقسیم کرده و ضداستراتژی عراق را در هر دوره مورد بررسی قرار داده است. استراتژی عراق در دوره قبل از جنگ، پرهیز از ورود به جنگ از طریق ایجاد اختلاف در جامعه بین‌المللی و رویکردهای دیگر و در مدت اجرای عملیات نظامی نیروهای ائتلاف، طولانی کردن جنگ و کشاندن نیروهای ائتلافی به باتلاق جنگ شهری و انجام عملیات دریایی و نیز صدور بحران به کشورهای همسایه، کاربرد تسلیحات کشتار جمعی، ایجاد فاجعه زیست‌محیطی از طریق انهدام میادین نفتی و فاجعه انسانی از طریق آوارگان جنگی و ... بوده است.

نویسنده در پایان چنین نتیجه‌گیری می‌کند: آنچه موجب پیروزی سریع نیروهای متحدین در عراق شد، علاوه بر ضعف و ناکارامدی نیروهای مسلح عراق و عدم حمایت مردمی از رژیم عراق، برتری نیروهای متحدین از لحاظ فناوری و وجود نیروهای نظامی حرفه‌ای نقش مهمی در این پیروزی داشت.با این وجود، بُعد مهم جنگ نامتقارن هنوز در عراق کامل نشده است و علی‌رغم پایان رسمی جنگ، درگیریها به صورت غیرکلاسیک از سوی نیروهای مختلف عراق ادامه دارد.

● مقدمه

حمله به نقاط ضعف دشمن با ابزار ناشناخته و ابتکاری و در عین حال اجتناب از درگیرشدن در نقاط قوت دشمن، سابقه‌ای به قدمت خود جنگ دارد. (هیوز، ۱۹۹۸)

مفهوم عدم تقارن عمدتاً بر محور اختلاف فاحش و فزایندهٔ توانمندیهای متعارف نظامی میان ایالات متحده آمریکا و هم‌پیمانانش از یک سو و دشمنان این کشور مانند رژیم صدام و گروه القاعده از سوی دیگر دور می‌زند. به‌طور کلی کشورهای درحال توسعه و سازمانهای تروریستی، نه توانمندیهای لازم را برای تضمین پیروزی در یک نبرد متعارف و متقارن نظامی با ایالات متحده در اختیار دارند و نه از عهدهٔ تأمین چنین توانمندیهایی برمی‌آیند. در نتیجه تنها گزینهٔ آنها این است که درصدد غلبه بر برتری ایالات متحده از طریق اجتناب از رویارویی مستقیم با نیروهای مسلح باشند و به جای آن، با کاربرد راهبردهای نامتعارف یا نامتقارن، روی نقاط ضعف سیاسی و نظامی مهم این کشور متمرکز شوند.

اغلب گفته می‌شود که یکی از نقاط ضعف مهم غربی، حساسیت آنها نسبت به تلفات انسانی (اعم از نیروی انسانی خودی و غیرنظامیان و نیروهای نظامی دشمن) به ویژه در شرایط در خطر بودن منافع غیرحیاتی غرب است.

نمونه‌های چنین راهبردهایی که در سراسر ادبیات عدم تقارن بیان می‌شود، شامل موارد زیر است: تهدید به استفاده از تسلیحات شیمیایی، میکربی، هسته‌ای و اتمی در میدان نبرد یا بر ضد اهداف غیرنظامی؛ تهدید به اقدامات تروریستی بر ضد اهداف نظامی و غیرنظامی؛ جنگ نامنظم در مناطق شهری؛ استفاده از تبلیغات و یا اطلاعات گمراه‌کننده به منظور تضعیف و کاهش حمایت مردمی از اقدامات نظامی و پیچیده کردن فرایند تصمیم‌گیری و حملات اطلاعاتی به سیستمها و شبکه‌های کامپیوتری نظامی و غیرنظامی.

باید یادآوری شود که درگیری می‌تواند توسط عدم تقارنهای دیگری نظیر تحت تأثیر قرار گیرد. عدم توازن عمده در منافع در خطر میان دو دشمن، می‌تواند ارادهٔ تمام طرفهای درگیر را در فهم اهدافشان اعم از اعلانی یا غیراعلانی تحت تأثیر قرار دهد. با این وجود، به نظر نمی‌رسد که درمناقشهٔ اخیر عراق عدم توازن عمده‌ای در این زمینه میان نیروهای ائتلاف و رژیم عراق وجود داشته باشد، اما از لحاظ فرهنگی، اصول فکری و جهان‌بینی، تفاوتهای اساسی میان طرفهای درگیر وجود داشت. در اینجا تفاوتها می‌تواند به محدودیتهای سیاسی و اخلاقی متفاوت در زمینه درک آنچه در جنگ مجاز شمرده می‌شود، منجر شود. این مسأله قطعاَ در جنگ سال ۲۰۰۳ در عراق صدق می‌کند.

این مقاله استراتژی اتخاذ شده از سوی رژیم صدام حسین را بر ضدائتلاف، دردو دورهٔ قبل از شروع جنگ و در خلال نبردهای اصلی در عراق مورد بررسی قرار می‌دهد. هدف مقاله این نیست که تجزیه و تحلیل عمیقی از عملیات عراق (telic) ارائه کند، بلکه به دنبال آن است که برمبنای اطلاعات منابع آشکار، برآورد اولیه‌ای در مورد استراتژی اتخاذ شده از سوی رژیم عراق ارائه نماید.

در بخش اول، تعریف خلاصه‌ای از جنگ نامتقارن ارائه می‌شود، سپس مرحلهٔ قبل از شروع جنگ در بحران مورد بررسی قرار می‌گیرد. در این بخش، به‌طور عمده رویکردهای سیاسی و دیگر رویکردهای اتخاذ شده توسط صدام در تلاشهای شکست‌خوردهٔ این رژیم به منظور اجتناب از درگیری نظامی تمرکز شده است. بخش دوم مقاله مواضع و روشهای نامتقارن اتخاذ شده توسط رژیم عراق را در جریان نبردهای اصلی نظامی مورد بررسی قرار می‌دهد. آنگاه نگرانیهای قبل از جنگ کشورهای ائتلاف مشخص و در هر زمینه‌ای ناتوانی آنها در تحقق کامل اهدافشان بررسی می‌شود. در پایان نتیجه‌گیری شده است که چهار عامل اصلی ذیل، نمایش ضعیف ضداستراتژی نامتقارن عراق را توجیه می‌کند:

▪ ائتلاف در به‌کارگیری توان برتر و متعارف نظامی به منظور غلبه بر دشمنِ به لحاظ نظامی ناکارآمد و ضعیف، موفق عمل کرد.

▪ ضداستراتژی رژیم عراق در جریان نبردهای اصلی، فاقد پایه‌های لازم مانند حمایت مردمی در میان توده‌های ملت عراق بود تا بتواند چالش عمده‌ای برای نیروهای ائتلاف ایجاد کند. البته این بدان معنی نیست که هدف درازمدت رژیم عراق دربرگیرندهٔ این اصل نبود که نیروهای ائتلاف را درگیر اشغال طولانی‌مدت و پرهزینهٔ عراق نکند.

▪ نیروهای ائتلاف چالشهای نامتقارنی را که رژیم عراق به‌طور بالقوه می‌توانست به وجود آورد، کاملاً شناخته و تمهیدات لازم را برای مقابله با آنها چه به لحاظ نظامی و چه به لحاظ سیاسی اندیشیده بودند.

▪ راهبرد نامتقارن عراق تنها در صورتی مؤثر می‌بود که دشمنانش فاقد اراده لازم برای اجرای برنامه تغییر رژیم باشند و تمایلی برای خطر کردن قابل ملاحظه‌ای در این فرایند نداشته باشند. با این وجود، رژیم عراق نتوانست مسأله را به درستی درک کند؛ یاتلاش می‌کرد آن را نادیده بگیرد و یا فاقد قدرت لازم برای از بین بردن انسجام ارادهٔ دولت بوش در جهت برخورد با تهدیدات موجود از طریق حمله نظامی پیشدستانه به ویژه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بود.

۱) دورهٔ قبل از جنگ

استراتژی بغداد در دورهٔ قبل از جنگ، اجتناب از ورود به درگیری نظامی از طریق تشکیل مباحث بین‌المللی در مورد عراق بود. این رژیم از طریق تأثیرگذاری بر این مباحث، در پی متقاعد کردن واشنگتن و لندن به این موضوع بود که هزینه‌های عملیات نظامی بسیار فراتر از دستاوردهای آن خواهد بود. هزینه‌های اجتماعی که بر آن تأکید می‌شد شامل بروز اختلاف در جامعه بین‌المللی، بحران دیپلماتیک در میان پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد، اختلاف عمیق میان اعضای ناتو و اتحادیه اروپا، مخالفتهای سیاسی داخلی، جنگ طولانی و مبهم و بی‌ثباتی گسترده در منطقه خاورمیانه و فرامنطقه‌ای و دستاوردهای احتمالی نیز شامل از میان برداشتن رژیم صدام به عنوان عامل بی‌ثباتی در منطقه و از بین بردن توان تسلیحات کشتار جمعی عراق می‌شد.

۱ـ۱) اختلاف در جامعه بین‌المللی

رژیم صدام از طریق نمایش عدم وجود توافق در میان قدرتهای بزرگ در مورد چگونگی برخورد با خلع سلاح عراق، درصدد ایجاد بحران دیپلماتیک برای ایالات متحده و انگلیس بود. گرچه یک توافق کلی وجود داشت که بغداد به‌طور کامل به تعهدات و وظایف خود در زمینهٔ خلع سلاح عمل نمی‌کند، اما در مورد ضرورت استفاده از نیروی نظامی اختلاف‌نظرهای جدی وجود داشت. دولتهای آمریکا و بریتانیا معقتد بودند در صورتی که رژیم بغداد به کارشکنی در فرایند بازرسی ادامه دهد، اقدام نظامی به منظور تحت فشار قراردادن رژیم برای همکاری کاملتر با بازرسان تسلیحاتی و در نهایت، انجام خلع سلاح از طریق تغییر رژیم، اقدامی مناسب و ضروری است. این دیدگاه بر اهمیت تدارک حضور نظامی با هدف اعمال فشار تأکید می‌کرد، اما فرانسه، روسیه، چین و آلمان خواهان حل مسأله بدون توسل به جنگ بودند. به نظر می‌رسد رژیم عراق معتقد بود که واشنگتن و لندن برای ورورد به جنگ، بدون پشتیبانی و حمایت شورای امنیت سازمان ملل متحد، خطر نخواهند کرد.

پس از تصویب قطعنامه شماره ۱۴۱۴ شورای امنیت سازمان ملل متحد، بغداد راهبرد همکاری محدود و فزاینده با بازرسان سازمان ملل را پیش گرفت. این اقدام رژیم عراق به منظور ایجاد شکاف در دیدگاه بین‌المللی در مورد ضرورت اقدامات شدیدتر بر ضد رژیم عراق طراحی شده بود. هدف این بود که تنها تا جایی همکاری صورت بگیرد که فرانسه، روسیه، چین و آلمان را متقاعد کند که پیشرفت کافی برای تضمین استمرار روند دیپلماتیک و خلع سلاح سازمان ملل در حال انجام است.

در نهایت، این رویکرد عراق، بحران بی‌سابقه‌ای را میان پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل در مورد چگونگی برخورد با بغداد به وجود آورد. در ۵ مارس ۲۰۰۳، با اعلام صریح فرانسه، روسیه و چین مبنی بر اینکه آنها اجازه نخواهند داد قطعنامه جدیدی تصویب شود که راه را برای جنگ هموار کند، بحران دیپلماتیک به اوج خود رسید. رژیم صدام حسین نمی‌توانست انتظار نتیجه‌ای مطلوبتر از این را داشته باشد.

۲ـ۱) تصویرهای بی‌ثباتی و نابودی و انهدام

طی دوره قبل از جنگ، رژیم عراق درصدد بود چنین القا کند که چنان‌چه ائتلاف اقدام نظامی را انتخاب کنند، تلفات گستردهٔ انسانی، بی‌ثباتی منطقه‌ای و هرج و مرج به وجود خواهد آمد. هدف از پر رنگ جلوه دادن این مسائل تا حدودی این بود که نگرانیهای عمومی و سیاسی در ایالات متحده و انگلیس و سایر کشورها در مورد میزان بالای تلفات احتمالی در میان نیروهای نظامی ائتلاف غیرنظامی‌های عراق ایجاد کند. قبل از جنگ، "طه یاسین رمضان" معاون رئیس جمهوری عراق، پیش‌بینی کرده بود که اگر هواپیماهای B-۵۲ آمریکا بتوانند ۵۰۰ نفر را در هر بار از بین ببرند، عملیات هواپیماهای جنگی آمریکا برای آزادی عراق، ۵۰۰۰ نفر را خواهد کشت (نیومن، ۲۰۰۳، ص ۲).

از این گذشته، همکاری محدود عراق با بازرسان سازمان ملل متحد قویّاً حکایت از آن داشت که رژیم عراق در زمینهٔ تسلیحات کشتارجمعی چیزی برای پنهان کردن دارد؛ به ویژه با توجه به مواد مشخص شده از سوی بازرسان سازمان ملل متحد که همچنان به حساب نیامده بود. عدم کشف تسلیحات کشتارجمعی از زمان پایان جنگ تاکنون منجر به این گمانه‌زنیها شده که ممکن است رژیم وانمود کرده باشد که تسلیحات شیمیایی را در اختیار فرماندهان میدان نبرد قرار داده تا از این طریق تلاش کند از عملیات نظامی نیروهای ائتلاف، به واسطهٔ بیم و نگرانی از پیامدهای انجام چنین اقداماتی، جلوگیری نماید. (لیپمن، ۲۰۰۳، ص ۲)

رژیم عراق قبل از شروع جنگ نیز هزاران جنایتکار زندانی را آزاد کرد (رامسفلد، ۲۰۰۳، ص ۵). گرچه این تصمیم ممکن است برای ایجاد این تصور اتخاذ شده باشد که نشان دهد رژیم عراق درحال تعدیل روشهای خود با هدف تضعیف حمایت از اقدام نظامی برضد آن کشور است، اما ممکن است این اقدام بدان جهت طراحی شده باشد که تصور بروز هرج و مرج شدید را در صورت حمله نظامی تقویت کند.

رویکرد دیگر رژیم عراق، تصمیم این رژیم به پرداخت غرامت به خانواده‌های افراد فلسطینی کشته شده در عملیات بمب‌گذاریهای انتحاری بود تا مناقشه میان اسرائیل و فلسطینی‌ها را تشدید کند (نیومن، ۲۰۰۳، ص ۲۰ و رامسفلد، ۲۰۰۳، ص ۷). هدف رژیم عراق از این اقدام، انحراف توجه بین‌المللی از عراق بود تا طراحی جنگی ایالات متحده را پیچیده سازد.

به‌طور خلاصه به نظر می‌رسد رژیم عراق در پی دامن زدن به بی‌ثباتی در خاورمیانهٔ بزرگ بود، با این امید که کشورهای ائتلاف از بین رویگردانی جهان عرب از آنها، در مورد تهاجم به عراق خطر نکنند.

۳ـ۱) عزم کشورهای ائتلاف

در نهایت، راهبرد قبل از جنگ صدام شکست خورد؛ چرا که نتوانست از وقوع جنگ جلوگیری کند. دولت جورج دبلیو بوش و دولت تونی بلر، به‌رغم عدم پشتیبانی بین‌المللی، خطر ایجاد مخالفتهای سیاسی داخلی، دورنمای یک جنگ احتمالاً طولانی و مبهم و احتمال خاورمیانه‌ای بی‌ثبات‌تر، عزم قاطع خود را برای ورود به جنگ به نمایش گذاشتند.

دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، پس از جنگ گفت: ایالات متحده به این دلیل در عراق وارد جنگ شده که این کشور، مدارک برنامه‌های تسلیحات کشتارجمعی عراق و پنهان کردن آنها را در پرتو جدیدی مشاهده می‌کرد؛ یعنی از طریق منشور تجربه خودمان در ۱۱ سپتامبر، آن را می‌دیدیم. بر اساس گفتهٔ رامسفلد؛ در آن روزها ما هزاران مرد و زن و کودک بی‌گناه را دیدیم که توسط تروریستها کشته شدند و آن تجربه، ارزیابی و برداشت ما را از آسیب‌پذیریهایمان و نیز خطراتی که ایالات متحده آمریکا با آنها از سوی دولتهای تروریست و شبکه‌های تروریستی مسلح به تسلیحات کشتار جمعی مواجه می‌شد، عوض کرد. (رامسفلد، ۲۰۰۳، صص ۶-۵)

این مسأله بیانگر آن است که شکست راهبرد قبل از جنگ عراق تا حد زیادی به دلیل انسجام تصمیم‌گیری دولت بوش برای انجام عملیات نظامی پیشگیرانه به منظور مقابله با تهدیدات احساس شده در منشأ بروز آنها بود.

در واقع؛ تا قبل از حوادث ۱۱ سپتامبر به نظر می‌رسید سیاست آمریکا در عراق و مسأله خلع سلاح، در راستای پشتیبانی از سیاست مهار مستمر و دائمی همراه با کاربرد بیشتر تحریمهای هوشمند در جهت تحت فشار قرار دادن رژیم عراق و نه مردم عراق بود. ولی کشته شدن تعداد زیادی از شهروندان غیرنظامی در خاک آمریکا، درک دولت بوش از تهدیدات و تصمیم این کشور برای برخورد با تهدیدات درک شده را به شدت تغییر داد.

همزمان با نابودی و متلاشی کردن القاعده در افغانستان و سایر نقاط تهدیدات احساس شده از سوی عراق و تسلیحات کشتارجمعی این کشور، نقطهٔ تمرکز اصلی دولت بوش از اوایل سال ۲۰۰۲ بود. تصمیم دولت بوش نیز از طریق حمایت گسترده و فراگیر مردمی از اقدام نظامی بر ضد رژیم صدام تقویت شد. از این رو، با اینکه صدام موفق به ایجاد اختلاف در دیدگاههای بین‌المللی و تفرقه در شورای امنیت شد، ولی این اقدام برای تضعیف اراده آمریکا برای ورود به جنگ و استمرار عملیات نظامی کافی نبود.

۴ـ۱) آیا صدام می‌توانست از وقوع جنگ جلوگیری کند؟

شاید اگر رژیم صدام در فوریه یا مارس تصمیم گرفته بود همکاری کاملتری با بازرسان سازمان ملل انجام دهد، می‌توانست از بروز جنگ جلوگیری کند. چنین تصمیمی می‌توانست استدلال کشورهای ائتلاف، به ویژه توجیه بریتانیا را برای ورود به جنگ بی‌اساس نشان دهد. بنابراین چرا رژیم عراق چنین رویکردی را اتخاذ نکرد؟ آیا این رژیم عزم و اراده ائتلاف را برای ورود به جنگ بدون حمایت بین‌المللی به درستی نفهمیده بود؟ آیا این رژیم چنین استنباط کرده بود که بنا به دلیل امنیت داخلی و خارجی نمی‌توانست در مسأله تسلیحات کشتارجمعی به‌طور کامل تسلیم شود؟ آیا استنباط صدام این بود که ایالات متحده صرف‌نظر از هر اقدامی که صدام برای همکاری با ناظران تسلیحاتی انجام دهد، به عراق حمله می‌کند و رژیم این کشور را تغییر می‌دهد؟ آیا صدام معتقد بود که می‌تواند پس از یک جنگ نظامی با هدف سرنگونی رژیم او، به حیات خود ادامه دهد؟ آیا صدام بر این باور بود که وی دارای استراتژی و توانمندیهای لازم برای جلوگیری از شکست و یا حداقل به لحاظ سیاسی درگیر ساختن ائتلاف در یک جنگ طولانی و بی‌نتیجه است؟

تمام این پرسشها، سؤالات کلیدی و دشواری است که پاسخگویی به آنها بدون دسترسی آزادانه به تصمیم‌گیران اصلی رژیم، دشوار است. (وزارت دفاع و عملیات در عراق، ص ۱۵)

۲) دورهٔ نبردهای اصلی

همان‌گونه که قبل از این به‌طور مبسوطی نشان داده شد، خود جنگ یک درگیری نامتعارف نبود؛ چرا که هیچ‌گونه رویارویی مستقیم نظامی نیرو به نیرویی وجود نداشت. عدم همطرازی گسترده در قدرت نظامی متعارف بدان مفهوم بود که رژیم صدام گزینهٔ دیگری غیر از به چالش کشیدن ائتلاف به‌طور غیرمستقیم یا به صورت نامتقارن نداشت. با توجه به پایان سریع نبردهای اصلی، آشکار است که چالش نامتقارن رژیم عراق، بسیار ناکارامد و غیرمؤثر بود.

در جولای ۲۰۰۳ وزارت دفاع بریتانیا گزارش دقیق و مفصلی از تلاشهای رژیم برای جنگیدن با نیروهای ائتلاف ارائه کرد. دراین گزارش آمده است:

یقیناً عراقیها را، علی‌رغم برتری از نظر تعداد، نمی‌توان از نظر جنگ منظم با نیروهای ائتلاف مقایسه کرد. حتی در این صورت، شکست رژیم صدام برای به‌‌کارگیری توانمندیهای متعارف نظامی به مؤثرترین روش جالب توجه بود. این امر بیانگر تضعیف فزایندهٔ مکانیزم فرماندهی و کنترل در اوایل درگیریهای ائتلاف و نیز اکراه نیروهای منظم نظامی برای جنگیدن در دفاع از یک رژیم غیرمردمی بود.

ارتش منظم عراق در برخی مناطق، مقاومتهای بسیار شدیدی نشان دادند، اما اکثراً یا تسلیم شدند یا فرار کردند و تجهیزات و ملزومات خود را برجای گذاشتند. بزرگترین تهدید برای نیروهای ائتلاف، به ویژه در خطوط ارتباطی و مناطق عقبه، از جانب شبه‌نظامیان و نیروهای نامنظم بود که وابستگی شدیدی به رژیم صدام داشتند. شاید همین نیروها مسئول مقاومتهای ایجاد شده از سوی واحدهای منظمی بودند که می‌جنگیدند و علی‌الظاهر سربازان آن واحدها را در برخی موارد از طریق تهدید خود یا خانواده‌شان برای مقاومت تحت فشار قرار می‌دادند.

بر اساس اظهار نظر یکی از مفسّران؛ استراتژی عراقیها بسیار نامناسب بود. تجیهزات به‌کار گرفته شدهٔ آنها در بسیاری از موارد کهنه و فرسوده بود و برتری هوایی قبل از شروع درگیریها حاصل شده بود. در عراق سرسخت‌ترین دشمنان ما فداییان صدام و جنگجویان داوطلب خارجی بودند که انگیزه هر دو گروه، مسائل عقیدتی و ایدئولوژیک بود. (نونان، ۲۰۰۳)

در جولای ۲۰۰۳ دونالد رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا، به کمیته نیروهای مسلح کنگره گفت: بسیاری از چیزهایی که نیروهای ائتلاف انتظار داشتند اتفاق بیفتد، به دلیل سرعت و انعطاف‌پذیری طرح جنگی به وقوع نپیوست. رامسفلد علاوه بر مسائل دیگر، این نکته را یادآوری کرد که همسایگان عراق با موشکهای اسکاد مورد حمله قرار نگرفتند، اکثر حوزه‌های نفتی عراق به آتش کشیده نشد، هیچ‌گونه کشتار دسته‌جمعی غیرنظامیان صورت نگرفت، امواج گستردهٔ پناهندگان که از مرزهای عراق فرار کنند به راه نیفتاد و خسارات عمده و گسترده غیرنظامی وارد نشد. (رامسفلد، ۲۰۰۳، ص ۳)

نیروهای ائتلاف علی‌رغم نمایش ضعیف عراق، نگرانیهای خاصی در گزینه‌های نامتقارن احتمالی در دسترس رژیم عراق به هنگام شروع نبردهای عمده داشتند. این نگرانیها تا حدودی با تلاشهای رژیم عراق برای نمایش تصویری هلاکت‌بار در صورت تصمیم به شروع جنگ از سوی ائتلاف، تقویت و تشدید می‌شد.

آنها همچنین به شدت تحت تأثیر تجارب نیروهای ائتلاف از اقدامات مقابله‌ای عراق در جریان بحران و جنگ سال ۹۱-۱۹۹۰ قرار داشتند.

۱ـ۲) تسلیحات کشتار جمعی و موشکهای بالستیک تاکتیکی

یکی از نگرانیهای عمدهٔ ائتلاف، استفادهٔ عراق از تسلیحات شیمیایی، میکروبی و موشکهای بالستیک تاکتیکی بر ضد نیروهای ائتلاف، هم‌پیمانان ائتلاف (مانند کویت و عربستان سعودی) و احتمالاً اسرائیل در طول خطوط سال ۱۹۹۱ بود. براورد سازمان ملل از تسلیحات کشتار جمعی شمارش نشدهٔ عراق، بدان مفهوم بود که زرّادخانه تسلیحاتی رژیم عراق احتمالاً دربرگیرندهٔ عوامل شیمیایی مانند گازخردل، سارین، تابن، وی‌ایکس، عوامل میکروبی مانند سیاه‌زخم و سم بوتولونیم و تجهیزات پرتاب این تسلیحات شامل گلولـه‌های توپخانه، راکت، کلاهکهای موشکهای بالستیک، بمباران هوایی و مین بود.

وزارت دفاع انگلیس در جولای سال ۲۰۰۳ خاطرنشان می‌کرد که "پیش‌بینی می‌شود در صورتی که رژیم عراق بتواند این تسلیحات را برای استفاده عملیاتی آماده سازد و از اطاعت فرماندهان تحت امر اطمینان حاصل کند، ممکن است از موشکهای بالستیک تاکتیکی و احتمالاً تسلیحات کشتارجمعی استفاده کند". (وزارت دفاع و عملیات عراق، ص ۱۵)

نویسنده: وین کیو. بوون

منابع

۱ـبرگر، کیم و کوخ، آندرو و سواک، میشل (۲۰۰۳)؛ "چه کاری درست انجام شد؟"، هفته‌نامه جینز دیفنس (۳۰ آوریل).

۲ـرامسفلد، دونالد اچ. (۲۰۰۳)؛ "گزارش آماده شده برای ارائه به کمیته نیروهای مسلح مجلس سنا"، (۹ جولای).

۳ـفریدمن، لورنس (۲۰۰۳)؛ "انگیزهٔ قوی برای دستیابی به تسلیحات اتمی"، فانشنال تایمز (۱۹ آوریل).

۴ـکارپنتر، تدگالن (۲۰۰۳)؛ "چرا عراق از تسلیحات شیمیایی ـ میکروبی بر ضد نیروهای ائتلاف استفاده نکرد؟"، مؤسه کاتو (۲ ژوئن) :

www.cato.org./cgi-bin/scripta/printtech.cgi/dailys/۰۶-۰۲-۰۳.htm.

۵ـلیپمن، بن (۲۰۰۳)؛ "تسلیحات کشتارجمعی صدام یک بلوف بود"، اونینگ استاندارد، لندن (۳ آوریل).

۶ـنونان، میشل پی. (۲۰۰۳)؛ "درسهای نظامی از عملیات آزادسازی عراق"، مؤسسه مطالعات سیاست خارجی، فیلادلفیا (۱ مه). (www.FARI.org)

۷ـنیومن، آندرو (۲۰۰۳)؛ "بمبهای انسانی چگونه ساخته می‌شوند"، هرالدسان، ملبورف (۳ آوریل).

۸ـوبستر، فیلیپ (۲۰۰۳)؛ "بلر مصمم آماده هرگونه تغییری در مورد زرّادخانه صدام است"، تایمز (۹ جولای).

۹ـ"وزارت دفاع و عملیات در عراق؛ بررسیهای اولیه"، جولای ۲۰۰۳.

۱۰ـهیوز، پی. ام. (۱۹۹۸)؛ "تهدیدات و چالشهای جهانی: دهه آینده"، گزارش به کمیتهٔ منتخب اطلاعاتی سنا (۲۸ ژانویه).

۱۱- www.CNN.COM/۲۰۰۳/WORLD/MEAST/۰۵/۰۱/SPRJ.IRAQ.MAIN/

مترجم: محمود فیروزی

منبع:فصلنامه مطالعات بسیج، شماره ۲۳


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.