پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پیر کلاستر



       پیر کلاستر
ترجمه ناصر فکوهی

(Pierre Clastres)
پیر کلاستر انسان شناس فرانسوی در سال 1934 به دنیا آمد و در سال 1977 در یک تصادف کشته شد. کلاستر از فلسفه به انسان شناسی کشیده شد و در این راه آلفرد مترو (Alfred Metraux) و کلود لوی استروس بر او تاثیر گذاشته و وی را به مطالعه بر حوزه آمریکا کشاندند. اما وی حتی پیش از آنکه کارش را به صورت میدانی آغاز کند نیز توانسته بود با نوشته هایش از سال 1962 به عنوان یک نویسنده و اندیشمند مطرح شود. نوشته ای که او با عنوان « فلسفه رئیس سالاری سرخپوستی» منتشر کرد از این لحاظ گویا بود. در این نوشته می خوانیم « رئیس سرخپوست به مثابه توزیع کننده ثروت و پیام ها، تنها نمایانگر وابستگی خویش به گروه است و همواره و در هر لحظه ناچار است که معصومیت مقام خود را نشان دهد. » . کلاستر در فاصله سالهای 1963 تا 1974 چندین سفر به آمریکای جنوبی انجام داد، از جمله سه سفر به پاراگوئه. او نخست کار خود را با مطالعه بر گوایاکی ها (Guayaki) آغاز کرد و زندگی کوچنده و شکارچی آنها را توصیف کرد. بعدها در سال 1959 در رساله دکترایش موضوع را از سر گرفت و در روایت ها (Chroniques) های سال 1972 باز هم به آن بازگشت. وی سپس با کمک لئون کادوگان(Leon Cadogan) به مطالعه بر گوارانی ها(Guarani) ی برزیل در سال 1974 پرداخت( نگاه کنید به کتاب وی «جامعه علیه دولت»Societe Contre L'Etat ،1974 انتشارات Minuit) . در سال 1974 کلاستر در مرکز ملی پژوهش های هلمی فرانسه کار می کرد و از 1975 در بخش پنجم مدرسه عملی مطالعات عالی (EPHE) به سمت مدیر پژوهشی رسید. در این زمان بود که مجموعه مقالاتی با عنوان «جامعه علیه دولت» به انتشار رساند که در آن با زبانی رها و آزاد از هر گونه استنادی به پرسمان های آن زمان، مفهوم ماهیت قدرت را مورد پرسش و مطالعه قرار داد. به نظر کلاستر «مساله دیگر آن نیست که جوامع دارای دولت را در مقابل جوامع بدون دولت قرار بدهیم بلکه مساله بر سر تقابل جوامع دارای قدرت الزام آور در برابر جوامع بدون قدرت الزام آور است» (Abensour 1987) . این ایده کلاستر که جوامع از نوع دوم به دلیل وجود رئیس بدون قدرت، در برابر سرنوشتی که در انتظار جوامع از نوع نخست است، مصونیت دارند، به صورت های متفاوتی از جانب مردم شناسان و متخصصان علوم سیاسی از یک سو و فیلسوفان از سوی دیگر دریافت شده است. «درس وحشی ها» به باور کلاستر در این سالها آن بود که باید به قدرت و به خشونت ابزارمند شده درون و به وسیله جنگ به عنوان دو چیز متفاوت نگریست( کلاستر 1980، 1997) و این شاید بدان معنی هم بود که «چهره ساکت مستبد» به همان اندازه در ما، چه وحشی و چه نه، وجود دارد که در نزد «دیگری» و به قول ک. فایگلسون(K.Feigelson) «دانش شادمان» آزادمنشانه کلاستر چندان از فلسفه تراژیک تاریخ در نزد ما دور نبود.

منابع در پایگاه موجود است

ویراستاران فرهنگ مردم شناسی و انسان شناسی ، بونته، ایزار، پاریس، انتشارات دانشگاهی فرانسه، 2000، صص. 772-773


تاریخ ورود به پایگاه: 13 بهمن 1385