یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به فیلم حوض نقاشی ساخته مازیار میری


نگاهی به فیلم حوض نقاشی ساخته مازیار میری

اجازه دهید قبل از اینکه هرچیزی را بنویسم به این نکته اشاره کنم که نگار جواهریان معرکه است. بازیگری است که تا حال به حقش آنگونه که باید و شاید نرسیده است اما بعد از مدت‌ها فیلمی‌را …

اجازه دهید قبل از اینکه هرچیزی را بنویسم به این نکته اشاره کنم که نگار جواهریان معرکه است. بازیگری است که تا حال به حقش آنگونه که باید و شاید نرسیده است اما بعد از مدت‌ها فیلمی‌را دیدم که اگر بازیگرش را از آن حذف کنی هیچ باقی نمی‌ماند. جواهریان آنچنان زیبا و دلنشین نقش مریم یک دختر روانی– که بیننده نمی‌فهمد مشکل روحی‌اش چیست- را بازی می‌کند که بعد از دقایقی کاملا فراموش می‌شود این نگار جواهریان است نه مریم که روانی است و عاشق است و بچه اش را دوست دارد و ساده است و ترسو است. او برای نمایش هرکدام از این خصایص چیزی به بازی اش اضافه کرده که کاملا نقشش را باورپذیرتر کرده: مثلا وقتی می‌ترسد دستش را مشت می‌کند و می‌گذارد زیر چانه‌اش. وقتی می‌ترسد چشمانش گشاد می‌شود و آن لاک‌های ناخن روی دست‌های کارکرده اش که دیگر معرکه است. نقطه مقابل او شهاب حسینی است که بازی اش بیشتر ادا به نظر می‌آید و چیزهایی که به حرکاتش اضافه کرده چندان به باورپذیری نقش یاری نرسانده: مثلا زبانش که همیشه بیرون است و یا چشم‌هایش را که تلاش کرده بزرگتر کند تا نقش باورپذیرتر شود اما چین و چروک‌های صورتش و دهانی که معلوم است به زور کج‌و‌کوله شده و زبانی که به سختی بیرون از دهانش نگاه می‌دارد متاسفانه نتیجه جالبی نداشته است. فیلم بسیار دلنشین است و موضوعش خیلی خاص است و تکراری نیست و فضاسازی خوبی دارد. فرشته صدرعرفایی و جواهریان و بچه ای که نامش را نمی‌دانم و نقش سهیل را بازی می‌کند همگی بی‌نقص و بی‌عیب و عالی هستند اما نکته اصلی کشدار بودن داستان است. تصمیم سهیل مبنی بر برنگشتن به خانه آنقدر کشش ندارد که یک ساعت و نیم بنشینی و دلت بخواهد بداند که آخرش چه می‌شود و شاید به همین دلیل است که برگشتن دوباره او را به خانه آنقدر باورنکردنی جلوه می‌دهد. در برخی از فیلم‌ها زمان طولانی یا کشدار بودن ریتم به کمک ساختار اصلی آن می‌آید – درست مثل کشدار بودن فیلم عشق ساخته میشل‌هانکه که این روزها بسیار درباره اش می‌نویسند – اما در این فیلم این قضیه فقط تماشاگر را خسته می‌کند و عشق و عاشقی‌های مریم و رضا هم فقط لبخند به لب تماشاگر می‌آورد و آنقدری که باید روی او تاثیر نمی‌گذارد. شعارهای فیلم درباره وضعیت اقتصادی خانواده‌های کم درآمد هم در این میان گم شده و توجه چندانی بر نمی‌انگیزد و مشکل بیکاری افراد که فیلم به آن پرداخته، بسیار کمرنگ است و پرداخت درستی نشده. می‌ماند مجموع صحنه‌های نرم و لطیف زندگی این دونفر که برخی صحنه‌ها و سکانس‌هایش خیلی خوب از آب در آمده مثل صحنه پشت بام وقتی مریم از پله‌ها بالا می‌رود یا صحنه‌های مربوط به کارخانه و بعضی خیلی نچسب و تکراری مثل صحنه بوسه زدن دست مریم و صحنه‌های شام خانم معلم و تلفن موبایل دخترکی که همش زنگ می‌خورد. اگر این فیلم زمان کوتاه‌تری داشت و ریتم تندتری قطعا بسیار موفق‌تر بود از چیزی که مشاهده شد.

نویسنده : شبنم محمودی شرق

عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی ایران