یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

دنیایی شبیه یک میز بیلیارد


دنیایی شبیه یک میز بیلیارد

درسگفتارهای ساموئل بکت درباره نویسندگان قرن نوزدهم

گفته های درسی «ساموئل بکت» جوان در خصوص ادبیات، نمایی از نویسندگی و آثار قرن نوزدهم عرضه می کند که تازه باقی مانده است - و سرچشمه های استعداد خود او را نشان می دهد.

در سال ۱۹۶۱ استاد دانشگاهی امریکایی، غبه اسمف «تام درایور»، از «ساموئل بکت» درباره آشفتگی سوال کرد که در آثار وی یافته بود. بکت پاسخ داد؛ «این آشفتگی ابداع من نیست... دور تا دور همه ما است و الان تنها فرصت این است که به داخل راهش بدهیم. تنها فرصت اصلاح گشودن چشم هایمان و مشاهده این به هم ریختگی است. این به هم ریختگی نیست که بتوانید آن را بفهمید.» این عقیده یی جدید نبود که غبکتف طی دوران کاری نویسندگی اش به آن رسیده باشد، به هیچ وجه، خیلی مانده بود تا به آنجا برسد. بکت حتی قبل از آنکه نخستین مجموعه داستان های کوتاهش در سال ۱۹۴۳ به چاپ برسد، پیشتر ضرورت قابل فهم و راستگو بودن در رویکرد هنری شخص غنویسندهف را به روشنی بیان کرده بود، زمانی که به عنوان استاد دانشگاه در کالج ترینیتی دوبلین به دنبال انتقال مفهوم نوگرایی (مدرنیته) در ادبیات به دانشجویانش بود.

نخستین بار اندیشه هایش در این خصوص هنگامی شکل گرفت که دانشجوی دوره کارشناسی کالج ترینیتی (۱۹۲۷ - ۱۹۲۳) بود، دوره یی که طی آن به کسب معلومات پرداخت و علاقه یی شدید به نویسندگان فرانسوی داشت که رویکرد ادبی وی را تحت تاثیر قرار دادند، به خصوص آن نویسندگانی که پیچیده و دشوار محسوب می شدند، نویسندگانی همچون «راسین»، «رمبو» و «ژید». جایگاه روشنفکری اش را در طول اقامتی دوساله در پاریس به دقت مشخص و تنظیم کرده بود و طی این مدت با «جیمز جویس» آشنا شده و کار کرده بود.

به همین خاطر در پاییز ۱۹۳۰ که بکت به دوبلین بازگشت و داشت تدریس ادبیات فرانسه را در کالج ترینیتی آغاز می کرد، دیدگاه هایش درخصوص ادبیات شکل گرفته و به کمال رسیده بود. تازه مقاله یی طولانی درباره «پروست» به چاپ رسانده بود، غنگارشف مقاله دیگری درباره ژید را در نظر داشت و به عنوان استاد در رشته ادبیات شروع به کار کرده بود؛ جایی که مجبور بود جلوی دیگران بایستد و - با وجودی که از ایفای چنین نقشی به شدت ناراحت بود - دیدگاه هایش را شرح دهد. نخستین کار تدریس بکت معرفی ادبیات معاصر فرانسه بود (که آن را به وسیله رمان های ژید و نمایشنامه های راسین انجام می داد). یادداشت های تعدادی از دانشجویان از این تدریس ها باقی مانده است، کامل ترین آنها یادداشت های «راشل باروز» است که از زمانی که وی آنها را در سال ۱۹۷۷ به کتابخانه قدیمی کالج ترینیتی اهدا کرد در آن سوی هزارتویی از راهروها و پلکان های این کتابخانه محبوس و نگهداری شده اند. بر اساس یادداشت های باروز، بکت ابتدا معیارهای ادبی اش را از طریق مقایسه یی تعریف و مشخص می کرد که غاین مقایسه راف میان نویسندگان فرانسوی قرن نوزدهمی «بالزاک» و «فلوبر» به انجام می رساند. بکت برخلاف هم عصران ایرلندی اش بالزاک را به عنوان نمونه ضدرمان نوین و فلوبر را نوآور بزرگ می پنداشت. برای بکت (همان گونه که شخصیت اصلی نخستین رمانش، «رویای بازار مکاره برای زنان معمولی» بیان کرده است)؛ خواندن غآثارف بالزاک دریافت و پذیرش تاثیر جهانی کلروفرمی است.» هم از فقدان آشفتگی و هم از نبود انتقاد از خود در غآثارف بالزاک بدش می آمد. چیزی که مجذوبش می کرد سایه - روشنی (توزیع و پخش سایه روشن مثل نقاش ها) بود که در نویسندگان مورد تحسین اش همانند «داستایوفسکی» و فلوبر یافته بود. بالزاک درست برعکس تنها از سطح و ظاهر رونوشت برمی داشت و دنیایی خیالی خلق می کرد که شبیه به میز بیلیاردی بود که توپ ها روی آن به طور کامل و بی عیب و نقصی چیده شده و بر اساس یک برنامه کنترل بسیار دقیق به سمتی یا سمت دیگر فرستاده می شوند. از نظر بکت، بالزاک دنیای داستانی اش را از حوادث غیرمنتظره و پدیده های ناشناخته ساخته است؛ ویژگی هایی که از نظر بکت در قلب تجربه های انسانی قرار دارند و بیان شان باید راه خود را در داستان پیدا کند.

آنگونه که باروز در مصاحبه یی در سال ۱۹۸۲ به خاطر داشت، در این دوره هنر برای بکت کشف تدریجی و بالنده «واقعیت» است؛ «هنرمند خودش همیشه در حال تغییر بوده و مصالحش پیوسته تغییر می کرده است، بنابراین می بایست کاری کنید که این آشفتگی را نظم بدهید بی آنکه عروسک های خیمه شب بازی بسازید و به حرکت شان درآورید.» بکت از نبود شخصیت تعیین کننده نویسنده و عدم وجود هرگونه حس قطعیت طرفداری می کرد و مخالف کنترل، تزئین یا تحسین واقعیت بود. فلوبر از این لحاظ نمونه نویسنده یی امروزی برای وی بود. او با استناد به «مادام بواری» و «سالامبو» توضیح داده است که فلوبر نه عکاس بوده، نه تصویر فروش بلکه نویسنده یی بوده که دریافتی صادقانه از واقعیت را در معرض دید قرار داده است.

بکت منکر وجود هرگونه تازگی در غآثارف بالزاک بود و دوگانگی ناقص او را تقبیح می کرد - غبالزاکف از سویی یک واقع گرا (رئالیست) و از سوی دیگر روانشناسی رویایی (رمانتیک) است. اما از نظر بکت این دو جنبه با هم سازگار نیستند و منجر به فقدان شدید پیوستگی در کار بالزاک شده است. به عقیده بکت نویسنده امروزی باید به دنبال «همگونی» باشد. در نتیجه فلوبر هم منسجم است و هم پیچیده، به گونه یی که وضوح و دقت خیلی بالای نوشته هایش تناقض های واقع گرایی معروف قرن نوزدهم را آشکار کرده است؛ «وضوح و دقت به ناچار کنار گذاشته شده اند چون آشفتگی نمی تواند تا حد داستانی شسته و رفته از بالزاک تقلیل یابد. علاوه بر این بکت از فلوبر تقدیر می کرد که به جای قهرمان سازی، موقعیتی را خلق کرده است که غاین موقعیتف مقام شخصیت هایش را درست تا سرحد ابتذال پایین می آورد و به این طریق غشخصیت هاف ماهیت تناقض آمیز و گاهی اوقات حماقت شان را فاش می کنند، شیوه یی که «هنری جیمز» را تکان داد و گفت؛ «چرا فلوبر که چنین مجراهای خاصی از زندگی را برای توصیف طرح می کند، چنین نمونه های انسانی حقیر و... فرومایه یی را انتخاب می کند؟» خالق مادام بواری چنین رهنمودی را جلوتر داده بود که در زمان نوشتن نه سوژه خوب وجود دارد، نه سوژه بد، و اینکه، از دیدگاهی هنری، سوژه فاقد اهمیت بوده و سبک خودش شیوه یی کامل برای مشاهده شرایط است. او از تفکیک قالب (فرم) و محتوا خودداری می کرد.

«در اینجا قالب محتوا است، محتوا قالب است. غ...ف نوشته هایش درباره چیزی نیستند؛ آن چیز خودش است» شعار فلوبر بود که بکت برای دفاع از «بیداری فینگان» جویس از آن استفاده کرد. این قاعده یی است که با نظریه فلوبر در مورد کتاب آرمانی همخوانی دارد - این قاعده درباره نیستی بود؛ قاعده یی که تنها به سبکش تکیه می کرد و سوژه اش نامعلوم بود.

بکت خودش عقیده داشت استاد ضعیفی است؛ آنگونه که خودش گفته است احساس می کرد قادر نیست آنچه را که خود نمی داند به دیگران یاد بدهد. اما دانشجویانش نظر دیگری داشتند. راشل باروز که می دانست از درس های بکت خیلی بهره برده است آرزو داشت تصویر تحقیرکننده یی را که بکت از خود ارائه داده بود تصحیح کند، به همین خاطر دفتر یادداشت کوچکش را به دانشگاه سابقش اهدا کرد. ۳۰ سال طول کشید تا این دفتر از بایگانی های کتابخانه ترینیتی بیرون بیاید اما عاقبت ما می توانیم پیدایش آنچه را ببینیم که یکی از استثنایی ترین تعابیر ادبی قرن بیستم از آب در آمد.

بکت پیش از بکت؛ درس های بکت در خصوص ادبیات فرانسوی نوشته بریجیت لاجوز، ناشر سوونیر پرس.

منبع؛ گاردین، ۸ آوریل ۲۰۰۸

بریجیت لاجوز

ترجمه؛ توفان راه چمنی